موسوعه آسان
در بيان فرقه
ها و گروهها
به زبان
فارسی
نويسنده
: دکتر حماد الجهني
مترجم
: محمد طاهر (عطائي)
الناشر:
مركز الثقافة الإسلامية " بخارى".
حقوق
الطبع محفوظة لمركز الثقافة الإسلامية "بخارى".
فهرست
عنوان
1-
مقدمهء
مترجم
2-
مقدمهء
كتاب
3-
اباضيه
5-
استشراق
6-
اسماعيليه
7-
الاوبوس
ديي
9-
بريلويت
11-
بلاليون
12-
بناي
برث
13-
بودائي
14-
جماعت
تبليغ
15-
تجانيه
16-
حزب
تحرير
17-
تغريب
18-
تنصير
19-
جماعت
اسلامي
21-
جينيه
22-
حشاشون
23-
داروينيه
24-
دروز و يا
درزيه
25-
راسماليه
26-
روتاري
27-
روحانيت
جديد
28-
زيديه
31-
سيكيزم
32-
شهود
يهوه
34-كمونيزم
(شيوعيه)
35-
صابئهء
مندائيه
36-
صهيونيزم
37-
صوفيه
38-
طاويه
39-
علمانيه
41-
قاديانيت
42-
قرامطه
43-
قوميت
عربي
44-
حزب
قومي سوري
45-كونفوشيوسيه
46-
ليونـز
47-
مارونيه
48-
ماسونيه
49-
مهاريشيه
50-
مهديه
51-
مورمون
52-
مونيه
و يا حركت توحيدي صن مون
53-
نصرانيت
54-
نصيريه
55-
نورسيه
56-
هندويت
57-
وجوديه
58-
يزيديه
59-
يهود
دونمه
60-
يهوديت
بسم الله
الرحمن الرحيم
ان
[ا1]الحمد لله
نحمده و نستعينه و نستغفره و نعوذ بالله من شرور أنفسنا و من سيئات أعمالنا من يهده الله فلا مضل له و من
يضلله فلا هادي له و أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، صلوات
الله عليه و على آله و أصحابه و سلم
تسليما كثيرا . . .
در اين شكي نيست كه بخش روحي و معنوي هر
جامعه و ملت را همانا افكار و معتقداتش
تشكيل ميدهد، و تا وقتيكه مفكوره و معتقدات آن درست و خالي از انحرافات
باشد، سلوك و اخلاقش نيز رضايت بخش و پسنديده خواهد بود، ولي هرگاه با نفوذ اجانب و
بيگانگان افكار منحرف داخل جامعه گردد آنگاه ملت و جامعه دچار بي نظمي و تصادمات
فكري و عقيدتي خواهد شد، صهيونيزم جهاني، مبشرين كليسائي و ديگر حلقات مغرض چون بر
اين نكته آگاه اند در راه منحرف ساختن جوانان مسلمان و مشوش كردن اذهان شان سخت كمر
بسته اند تابدين وسيله آنان را از عقايد ناب اسلامي دور نموده افراد بي ماهيت و
لاابالي سازند كه طبق ميل آنان حركت نمايند، بنابرآن بر علماء و دانشمندان مسلمان
لازم است كه در راه جلوگيري از نشر و گسترش عقايد منحرف و غير اسلامي سعي و تلاش
نموده نگذارند كه دستهاي پليد بيگانگان جوانان مارا به بيراهه بكشانند، لله الحمد
در اين مورد علماء و دانشمندان روشن ضمير فعاليت هائي نموده اند و كتاب هائي تأليف
كرده اند كه ميتوان از آنجمله كتاب «الموسوعة الميسرة في الأديان و المذاهب
المعاصرة» را نام برد، كتاب مذكور با وجود خردي حجم و مختصر بودنش معلومات فراواني
را با كمال دقت و امانت ارائه نموده است، ولي چون در اصل به زبان عربي نوشته شده
بود اكثر برادران ما از آن بي بهره بودند، لذا ما آن را به زبان دري ترجمه نموديم
تا تمام كسانيكه به زبان فارسي آشنائي دارند از كتاب مذكور سودمند شوند، و در ضمن
اين عمل ما گامي در راه خدمت به اسلام و فرهنگ اسلامي شمرده
شود.
-قبل از اختتام سخن ميخواهم توجه
خوانندگان محترم را به نكات آتي جلب نمايم:
1- در بعضي از موارد كه
بخاطر روشن شدن مطلب كلماتي از نزد خود افزوده ايم آن را داخل اينگونه قوسها [ ] نموده ايم تا امانت علمي در ترجمه به حد توان
حفظ گردد.
2-چون هدف
كتاب تنها معرفي اديان و مذاهب ميباشد لذا ما در راه ترديد و يا تأييد گروه ويا
مذهبي قلم فرسائي نكرده ايم.
3-تاريخي كه بعد از نام شخصي در ميان دو
قوس ذكر ميشود اشاره به وقت تولد و وفات شخص مذكور ميباشد، و اگر بعد از شخصيات دين
و يا دولت ميايد اشاره به زمان زمامداري شان خواهد بود، ولي اگر به اين شكل (ت122)
نوشته شده بود آن تنها تاريخ وفات را بيان نموده است.
4-در تاريخ بعضي اشخاص غلطي طباعتي صورت
گرفته بود كه ما آنرا به كمك منجد اعلام اصلاح نموديم.
5-با توجه
به اين نكته كه بعضي اصطلاحات علمي و سياسي در كتاب وجود دارد، ترجمهء آن مشكلاتي
را با خود داشت، بنابرآن مترجم كه تلاش زيادي در راه دريافت معاني دقيق آن به خرج
داده بازهم به اين باور است كه شايد سكتگي ها و اشتباهاتي وجود داشته باشد، لذا
اميدوار است كه با دريافت رهنائي هاي سودمند دانشمندان محترم اين نقصيه را درچاپ
هاي آينده مرفوع سازد.
6-در وقت
ترجمهء خويش از ظبع دوم كتاب استفاده نموده ايم كه در سال 1409هـ/ 1989م طبع گرديده
است.
در پايان سخن از همهء برادران و دوستانيكه
در انجام اين رسالت با ما همكاري نموده اند اظهار سپاس و قدرداني نموده از خداوند
متعال براي شان اجر جزيل و پاداش
بزرگ خواهانم.
و آخر
دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.
م. ط. "
عطائي"
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي
سيد الأنبياء والمرسلين وبعد000 دوست داريم كه براي خوانندگان محترم كتابي را پيشكش
نمائيم كه آن پاره اي از حقايق را، از افكار و معتقدات برخي گروه هاي فكري
وسياسي احزاب، اديان، مذاهب وفرقه
ها، تقديم نمايد، ومعلومات جديدي در باب خود باشد. عصرحاضر انقلاب وپيشرفتي را، در
اتصالات وعلا قه ها، نقل افكــار ومعلومات، كوتاهي زمان ومكان، مشاهده ميكند كه
هرگز در گذشـته نديده بود، بحدي كه گوئي تمام عالم يك قريهء كوچك است[1]انقلاب
وپيشرفت مذكور عده اي از نتايج و مشكلات را به بار آورده كه مردم سابق به آنها
دوچار نبودند ، از آن جمله اين كه گوشه گيري حالا براي هيچ كس ممكن نيست،نه افراد
ميتوانند گوشه گيري اختيار كنند و نـه دولتها، واز آنجمله مشكلات اين كه افراد اين
زمان خود را در مقابل موجي از معلومات پراگنده ومتناقض، از احزاب، گروه هاي سياسي،
مذاهب، اديان وفلسفه ها، ميابند، كه نمي توانند حق را از باطل تمييز
كنند0
-به همين
منظور خواستيم براي آماده سازي كتابي علمي وموضوعي اقدام نمائيم كه تمام آن معلومات
را در بر گيرد، و ازخلال آن بتوانيم
براي خوانندگان محترم بحث سريعي كه حقايق را در چوكات دقيق مو ضوعي بگنجاند تقديم نمائيم، البته بحثي خالي از اسهاب وپرگويي ، بدور ازسطحي
گرايي وعدم تحقيق ، ملتزم به صدق وامانت، مجتنب از تاخت و تاز، ومعتمد بر مصادر
ومراجع بنا برين ما آرزو منديم كه براي خوانندهء محترم يك حقيقت علمي را تقديم
نموده باشيم 0
دراينجا
مناسب است گفته شود كه بحث ما متوجه حركات ومذاهبي است كه فعلاًُزنده اند و وجود
واقعي خويش را درعالم امروزي حفظ نموده اند ، اما حركات ومذاهبي كه فرسوده شده اند
و زمان اثر آنها را از خود زدوده است و ازحافظهء تاريخ بدور افتيده اند ، از بحث
ماخارج اند وبه آنها توجهي نكرده ايم.
ماكه به
حركات ومذاهب ازبين رفته توجهي نكرديم ، وبحث خود را متوجه مذاهب معاصرنموده ايم البته بدين
معني نيست كه آنها ارزشي ندارند واينها باارزش اند، بلكه خواستيم با اين عمل خويش
توشهء فكري وعلمي معتمدي براي جوانان عصرتقديم بداريم، تا بدين وسيله عقايد وافكار
زمانهء خويش را بدانند ، و راه براي شان روشن گرديده، وبتوانند موقف مناسبي ، در
پذيرش و يا ترديد آن اتخاذ
نمايند0
موضوعات كتاب را به ترتيب حروف ابجد تهيه نموده ايم كه آن دوفايدهء مهم را در بر دارد : اول آساني يافتن
موضوع، دوم: اضافه كردن هر موضوع جديدي كه در آينده دريافت شود، درجاي مناسبش،
درچاپ هاي آينده به سهولت انجام خواهد شد0
طرزي كه در
بحث از گروه ها، احزاب واديان از آن
پيروي شده قرار آتي مي باشد:
1-تعريف:
وآن عبارت از شناخت مختصري است كه تقريباً همهء موضوع را به طور اختصار در بر مي
گيرد 0
2-تأسيس
وافراد برازنده : اينجا سخن از اوائل پيدايش حزب، اهداف رهبران، وعلل ايجاد آن
ميباشد ، همچنان تعريف اشخاص برازندهء
آن كه از خود اثري در حزب گذاشته باشند ودرپيشبرد حزب سهم فعالي داشته
باشند، تحت اين عنوان ذكر ميشود0
3-افكار
ومعتقدات : درين بحث سخن از عقايد ، افكار، خصوصيات مهم حزب ، سلوك افراد حزب، طرز
تفكر آنان، ذكر مبادي واساسات حزب، وهرآنچه كه به آنها تعلق ميگيرد، ميباشد، اين
بحث مهمترين و دراز ترين بحث در هر حركت ومذهب خواهد بود 0
4-ريشه هاي
فكري و اعتقادي : دراين بحث ذكر منابعي مي شود كه حزب ويا افكار ومعتقداتش از آنها
اخذ شده باشد 0
5-انتشار
وجاهاي نفوذ : زيز اين عنوان ذكر جاهائي ميشود كه عقايد وافكار حزب آنجا وجود داشته
باشد ، وهمچنان اندازهء نفوذ واسباب تأييد وقوت آن ، ياد آوري مي
گردد0
6-مراجع: اينجا ذكر مراجعي ميشود كه در بحث
از آن استفاده شده، تا اگركسي بخواهد كه معلومات بيشتري حاصل كند به آن مراجع روي
بياورد0
قبل از
شروع دركتاب مناسب است كه براي خوانندگان محترم معذرت خويش را، از كمبوديها
وناهنجاري هائي كه دركتاب ميابند تقديم بداريم ، زيرا مشكل بودن موضوع ، وتنوع
مباحثش، علاوه بر پيچيدگي آن وكمي مراجع براي بعضي مذاهب همهء اينها موانع قويي در
راه رسيدن به مطلوب ايجاد ميكنند، ليكن كوشش ما درين كار آنست كه هدف ما، كه عبارت
از تقديم نمودن مجموعه اي از معلومات معتمد به شكل مسلسل است، برآورده شود0
و اميدواريم كه دركار خود موفق شده باشيم
، وتاحدي كاميابي را به دست آورده باشيم ، همچنان آرزومنديم كه درآينده ،با اضافه
نمودن موضوعات جديد ومراجعهء موضوعات سابقه نيز خدمتي به كتاب نماييم، به همين
مناسبت ما به آراء، نظريات وملاحظات برادران خواننده ضرورت داريم، خصوصاًَبه نظريات
آنانيكه مشغول به مباحث علمي اند ، يعني مباحثي كه كتاب بر آنها مشتمل
است،نظريات
وملاحظاتي
كه براي ما بيايد إن شاء مورد توجه جدي قرار خواهد گرفت 0
ومن الله التوفيق
مدير عمومي
مركز عالمي جوانان مسلمان
د. مانع
ابن حماد الجهني
تعريف:
اباضيه گروهي ميانه رو از گروه هاي خوارج
است، مگر پيروان اين مذهب خود را از جملهء خوارج نمي شمارند، بلكه مذهب خويش را
مذهبي اجتهادي و فقهي از مذاهب اهل
سنت ميدانند، مثل مذاهب چهار گانهء ديگر اهل سنت، يعني : حنفي، مالكي، شافعي و
حنبلي0
تأسيس وافراد
برازنده:
- تأسيس
كنندهء اين مذهب عبدالله بن اباض مقاعسي مرُي است، كه به اباض منسوب مي شود و آن
قريه اي در يك جانب يمامه است.
- از اشخاص
برازندهء شان جا برابن زيد ( 21- 96هـ )
است، وي از جملهء كسانيست كه نخستين تدوين كنندگان حديث شمرده ميشوند، علوم
خويش را از عبدالله ابن عباس، عائشه، انس ابن مالك، عبدالله ابن عمر و ديگر بزرگان
صحابه ، اخذ نموده است.
-ابوعبيده مسلمه ابن ابي كريمه : از
مشهور ترين شاگردان جابرابن زيد
است.
وي بعد از
جا برابن زيد مرجع اباضيه گرديد ، ومشهور به لقب " قفاف"
است.
-ربيع بن حبيب فراهيدي: وي در نصف قرن
دوم هجري زندگي نموده، ومسندي [كتابي به طرزمسند] از احاديث نيز تصنيف نموده كه
بنام (مسند ربيع بن حبيب) ياد ميشود، اين كتاب مطبوع ومتداول
است.
-ازجملهء امامـان شان درشمـال افريـقا، در دوران
حكومـت عباسي: حـارث بن
تليد، بعد از وي
ابوخطاب عبدالاعلي بن السمح معافري،
بعد از وي ابو حاتم يعقوب بن حبيب، بعد از وي حاتم مروزي
بود0
-آن امامان
شان كه بعد از يكديگر، در دولت رستمي بر تاهرت مغرب حكومت كردند عبارت اند از:
عبدالرحمن، عبدالوهاب، افلح، ابوبكر، ابواليقظان، ابو حاتم0
-از جملهء علماء شان :
1-سلمه بن
سعد: وي در اوائل قرن دوم، مذهب شان را در افريقا نشر نمود0
2-ابن مقطع
الجنوني: علوم خويش را دربصره فرا گرفت ، بعد به وطن خود، در (جبل نفوسه) كه در
ليبيا واقع است، باز گشت تا درنشر مذهب اباضي سهم گيرد0
3-عبد
الجبار بن قيس مرادي : وي در دوران امام شان حارث بن تليد، قاضي
بود0
4-سمح ،
ابوطالب: وي از زمرهء علماء شان در نصف دوم قرن دوم هجري به شمار ميرفت0 در دوران
عبدالوهاب بن رستم تا مدتي وزير وي بود ، بعدا منحيث والي وي بر جبل نفوسه واطراف
آن در ليبيا ايفاي وظيفه نمود0
5-ابوذر
ابان بن وسيم : از جملهء علماء شان، در نصف اول قرن سوم هجري بوده، ومنحيث والي
براي افلح بن عبدالوهاب، بر مناطق طرا بلس ايفاي وظيفه نموده
است.
افكار
ومعتقدات :
-اباضيها
به تنزيه مطلـق پروردگار دعـوت مي كنند، وآنچـه از قرآن كـريم و
احاديث
شريف را كه ظاهرا افادهء تشبيه مي نمايد طوري تأويل مي كنند كه معني داشته باشد
ومفضي به تشبيه نشود، اسماء حسني وصفات را براي خداوند عزوجل ثابت مي نمايند،
همانطوري كه خداوند آنها را براي خويش ثابت كرده است ، ( مثلا ) استواء خداوند
برعرش بايد تأويل مجازي شود، ودست خداوند (كه در قرآن آمده ) بايد به قوت ويا به
نعمت تأويل شود0
-به ديدار
خداوند در آخرت قائل نيستند، و در
اين مورد از اين ايت: (لاتدركه الأبصار) استدلال مينمايند.
-برخي
مسائل آخرت را ، از قبيل ترازوي اعمال وپل صراط وغيره، تأويل مجازي
ميكنند.
-افعال
انسان را خداوند خلق كرده، وخود انسان كسب نموده است، درين مسئله آنان موقف وسطي
ميان قدريه و جبربه اتخاذ نموده اند0
-صفات
خداوند زياده بر ذات خداوند نيست بلكه عين ذات خداوند هستند0
-قرآن كريم
نزد آنان مخلوق است0
-به
«المنزلة بين المنزلتين» قائل نيستند [چنانكه معتزله ها به آن قائل اند]يعني ميان
كفر وايمان جاي سومي وجود ندارد زيرا آندو، مانند زندگي وموت، ومانند حركت وسكون ضد
همديگر اند، وميگويند هر گاه كسي از ايمان خارج شود
دركفر داخل
مي شود،[ چون جاي سوم وجود ندارد] ، بنابرين كسي كه مؤمن نبود حتـمي كافراست، درين
مسئـله به اين قول خداوند استدلال
ميكنند: (إماشاكرا وإماكفورا ).
-مردم به
نظر آنها به سه گروه تقسيم مي شوند:
1-مؤمناني
كه تقاضاهاي ايمان خويش را پوره كرده اند 0
2-مشركاني
كه شرك شان ظاهر و آشكار است0
3-گروهي كه كلمهء توحيد را مي خوانند وبه
اسلام معترف اند، ولي در سلوك وعبادت ملتزم به اسلام نيستند ، بنابرين اينها مشرك
نيستند زيرا به توحيد ويكتايي خداوند
اقرار دارند ، ومؤمن نيز نيستند، چون آنان به آنچه ايمان تقاضا دارد ملتزم نيستند ، پس
اين گروه در احكام دنيا بامسلمانان اند، به خاطر اقرار شان به توحيد، ودر احكام
آخرت، به خاطر عدم وفاي شان به ايمان
ومخالفت شان با آنچه توحيد تقاضا مي كرد بامشركين
اند0
-وطن
مسلمانان ديگر كه مخالف آنان اند دار توحيد است، جز اردوگاه پاشاه كه آن دار بغي
ميباشد0
- عقيده
دارند كه مخالفين شان، از اهل قبله، كافر هستند نه مشرك، عروسي ومناكحه با آنان
جائز است، ميراث بردن ميراث دادن به آنها حلال است، غنيمت اموال شان از قبيل سلاح،
اسپ وغيره اسباب جنگي درست بوده، وغنيمت اشياء ديگر شان حرام است0
-مرتكب كبيره كافر است، وممكن نيست كه در
حال گناه كردنش و اصرارش بر
آن، بدون
توبه از آن، داخل جنت شود، زيرا خداوند گناهان كبيره را، براي مرتكبين آن، تاكه قبل
از مردن توبه نكنند، نمي بخشد0
-بالاي
كسيكه گناهي از گناهان كبيره را مرتكب مي شود لفظ "كافر" را استعمال مي كنند، آنهم
به اين فكر كه اين كفر كفر نعمت است، نه كفر ملت، ولي اهل سنت والجماعت بالاي وي
كلمهء " عاصي "يا " فاسق " را استعمال مي كنند ، وبه نظر اهل سنت كسي كه درين حال (
درحال فسق وعصيان ) بميرد در دوزخ تا وقتي عذاب مي شود كه ازگناه پاك شود، بعد ازآن
به جنت برده ميشود.
-خلافت
مخصوص به قريش نيست، بلكه هر مسلماني كه در آن شرائط خلافت موجود باشد صلاحيت خلاف
را دارد، و هر خليفه اي كه منحرف شود مناسب است بر طرف كرده شود و ديگري در جايش
تعيين گردد0
-خلافت به
طريق وصيت در مذهب آنان باطل و نادرست ميباشد، و بايد خليفه از راه بيعت تعيين گردد
وتعدد خلفاء ( پادشاهان ) در چندين جاي درست است.
-قيام در
مقابل پادشاه ظالم را نه واجب مي دانند و نه هم از آن منع ميكنند، بلكه آنرا جائز
مي دانند، اما وقتي اوضاع براي قيام مناسب باشد، و ضرر قيام هم كم ارزيابي شود
آنگاه همين جواز به طرف وجوب نزديك ميشود، و اگر اوضاع براي قيام مناسب نباشد و ضررها هم زياد به نظر بيايد ودرحصول
مطلوب هم چندان اطمئنان وجود نداشته باشد آنگاه جواز به طرف عدم جواز ومنع نزديك
ميشود،بازهم درهيچ وضع از قيام منع صورت نمي گيرد، وكتمان حق ( و بازنشتن) در صورتيكه پادشاه ظالم باشد، به هيچ وجه
خوشايند نيست0
-ميگويند:
پدر پدر [باباي پدري] در نگهداري طفل [حضانة] از مادر مادر [مادر كلان] مستحقتر
است، واكثر مذاهب به خلاف آن قائل اند0
-ميگويند:
پدركلان برادران را از ميراث محروم ميسازد در حاليكه ديگر مذاهب قائل اند كه
برادران با پدركلان در ميراث شريك مي شوند.
-نزد آنان
دعاء كردن به شخص به خوبي هاي جنت و آخرت درست نيست مگر به شخصي كه مسلمان باشد و
مقتضيات دين خودرا به طور كامل آنجام دهد و به سبب طاعت خويش مستحق ولايت باشد أما
دعاء كردن به نيكي هاي دنيا و يا به خيرهائيكه إنسان را أز أهل دنيا بودن برهاند و
أهل آخرت سازد اين نوع دعاء براي هر مسلمان درست است چه متقي باشد و چه
گنهگار.
-آنان
گروهي ميداشته باشند بنام ( حلقة العزابة) كه تعداد محدودي را در بر ميگيرد و متشكل
از أفراد دانشمند و مصلح أهل قريه مي باشد، اينان تنظيم امور ديني، تعليمي، إجتماعي و سياسي جامعهء اباضي را
بدوش دارند همچنان اينها در زمان ظهور و دفاع حيثيت مجلس شوري را دارا ميباشند أما در زمان خمول وكتمان وظايف إمام را
بذمه ميگيرند و أمور إمامت را پيش ميبرند.
-آنان گروپ
ديگري دارند بنام ( ايروان ) اين گروپ مجلس شوري را تشكيل ميدهد و همكار (حلقة العزابة)
ميباشند، بنابرآن اين گروپ قوهء دوم را در قريه تشكيل ميدهد، يعنى بعد از قوهء
عزابة اينها هستند .
-در ميان
خويش حلقاتى تشـكيل ميدهند كـه متصدي جمع آوري زكاة و توزيع
آن به
مستحقين و فقراء ميباشند، و از خواستن زكاة، كمك و هر نوع چشم داشتن در مال مردم
شديدا منع مينمايند .
-از گروه
اباضي چندين فرقهء ديگر انشـعاب كرد كه حـالا از آنان أثري باقي
نيست و
آنان قرار آتي
اند:
-حفصيه:
پيروان حفص بن أبي المقدام.
-حارثيه :
پيروان حارث اباضي.
-يزيديه :
پيروان يزيد بن انيسه.
-سائر اباضي ها از افكار اين گروه ها
بيزاري خويش را اعلان نموده اند و آنان را بخاطر پرا گنده گويى و دوري شان از خط سير
اصلي اباضي كه تا امروز باقي است كافر ميدانند.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي :
-اباضي
ها به قرآن، حديث، إجماع، و قياس اعتماد نموده از آنها
استدلال مينمايند.
-از مذهب
أهل ظاهر نيز متأثر اند چون در بعضي
مواضع نصوص ديني را تفسير ظاهري و
حرفي مينمايند.
-همچنان از
مذهب معتزله متأثر بوده قول به مخلوق
بودن قرآن كريم مينمايند.
انتشار و
جاهاي نفوذ :-
آنان در
جنوب جزيرة عربي نفوذ و ظهوري داشتند، بحديكه به مكهء مكرمه و مدينهء منوره رسيده
بودند و در شمال افريقا دولتي داشتند بنام دولت رستميه كه
پايتختش
تاهرت بود.
-حكمروائي
آنان در شمال افريقا به مدت يكصد و سي سال پي در پي بطور مستقل ادامه يافت تا آنكه
فاطمي ها حكومت شان را از ميان برداشتند.
-اباضيه در
عمان نيز دولتي مستقل برپا كردند كه تا عصر حاضر نيز حكمفرمايان اباضي بر آن حكومت
ميكنند.
-از جاهاي
تاريخي شان ( جبل نفوسه) در ليبيا ميباشد، كه پايگاه شان بوده و از همان جابه نشر
مذهب اباضي پرداخته و امور گروه اباضي را تنظيم مي نمودند .
-آنان وجود
خويش را تا امروز در عمان , حضرموت, يمن , ليبيا , تونس، الجزائر، و صحراء عربي حفظ
نموده اند.
مراجع:
1-الإباضية
في موكب التاريخ
على يحيى معمر- مكتبة وهبه –
القاهرة
1284هـ\ 1964م.
2-المذاهب
الإسلامية
محمد أبوزهرة –المطبعة النموذجية.
3-الفرق
الإسلامية
(ذيل
كتاب شرح المواقف للكرماني) تحقيق
سليمة عبد الرسول – مطبعة ارشاد – بغداد
-1972م
4-
إسلام بلا مذاهب
د.مصطفى الشكعة- الدار المصرية للطباعة و النشر–
بيروت.
5-
الملل و النحل
للشهرستاني-الطبعة الثانية-دار المعرفة-بيروت.
6-
الإباضية بين الفرق الإسلامية على يحيى
معمر-مكتبة وهبه-ط1–1396هـ
/1976م
- القاهرة .
7-الفرق
بين الفرق
عبدالقادر البغدادي.
8-
مقالات الإسلاميين
أبو الحسن الأشعري.
9-
الفصل في الملل و الأهواء
أبو محمد بن حزم.
و
النحل
10-
المذاهب و الفرق و عبدالقادر
شيبه أحمد .
الأديان
المعاصرة
11-
الفرق الإسلامية في الشمال
فردبل ترجمة عبد
الافريقا
الرحمن بدوي
.
12-
تاريخ فلسفة الإسلام
د. يحيى هويدى.
تعريف:
اخوان
المسلمين بزرگترين حركات اسلامي معاصر است، شعارش بازگشت به سوي اسلام حقيقي
ميباشد، اسلاميكه مطابق قرآن و سنت باشد , ميخواهد كه شريعت اسلامي در زندگي
انسانها تطبيق شود، حركتي است كه در مقابل سيلاب " علماني" در مناطق عربي و اسلامي
و سائر مناطق مي ايستد و مقاومت ميكند.
تأسيس
و افراد برازنده:
-مؤسس
اين حركت شيخ حسن البنا (1224-1268هـ) (1904-1949م) است، وي در قريه اي از قريه هاي
بحيرهء مصر تولد شد، و در يك خاندان متدين نشو و نمو نمود كه آثار آن در تمام زندگي
اش جلوه گر بود.
-در
پهلوي تعليمات ديني اش در خانه و مسجد در مدارس حكومتي نيز درس خواند و بعدا به دارالعلوم در قاهره پيوست و در سال (
1927م) از آنجا فارغ شد.
-در
يكي از مدارس ابتدايى اسماعيليه مدرس تعيين شد و در آنجا فعاليت ديني اش در ميان
مردم شروع شد، خصوصا در قهوه خانه ها و در ميان كاركنان كانال.
-در
ماه ذو القعده 1327هـ / ابريل 1928م
تهداب حركت اخوان المسلمين گذاشته شد.
-در
1932م استاد حسن البنا به قاهره انتقال نمود وبا انتقال وي حركت نيز به قاهره
انتقال كرد.
-در
سـال 1352هـ/1932م جريـدهء هفـته وار ( اخوان المسلمين) انتشار يافت
و مدير آن
استاد محب الدين خطيب (1303-1389هـ) ( 1886-1969م) تعيين گرديد بعد از آن در سال (1357هـ/
1938 م) "النذير" انتشار يافت و بعد
از آن در سال (1367هـ /1947م ) "الشهاب " به نشر رسيد ... و مجله ها و جريده هاي
متعلق به حركت پيهم شروع به انتشار نمود.
-در سال 1941م اولين هيئة تأسيسيه متشكل از
صد عضو تشكيل يافت كه افراد آنرا خود حسن البنا انتخاب نمود.
-اخوان المسلمين در سال 1948م در جنگ
فلسطين شركت نمودند و با نيروي خاصي كه داشتند در معركه داخل شدند، اين رويداد
را استاد كامل شريف در كتاب خود (
الإخوان المسلمين في حرب فلسطين ) به تفصيل ذكر نموده است.
-در 8
نومبر 1948م محمود فهمي نقراشي – صدراعظم مصر در آن وقت- فيصله اي را صادر نمود كه
طبق آن بايد جماعة اخوان المسلمين منحل گرديده دارايى هايش ضبط شود و افراد برا
زندهء آن زنداني گردد.
-در
دسمبر 1948م محمود فهمي ترور شد و
اخوان المسلمين متهم به قتل آن گرديد، طرفداران محمود فهمي نقراشي در جنازه اش
اعلان نمودند: سر حسن البنا در مقابل سر نقراشي،همان بود كه در12فروري 1949م حسن
البنا تروركرده شد.
-در سال
1950م دوران وزارت نحاس آمد و مجلس دولت فيصله نمود كه: امر به انحلال جماعت باطل
است و ديگر اساس ندارد بنابر همين فيصله قيودات از سر راه جماعت برداشته
شد.
-در سال
1950م استاد حسن الهضيبـي (1306-1393هـ) (1891-1973م)
به حيث
رهبر اخوان المسلمين تعيين گرديد، وي يكي از بزرگترين قاضيان مصر بود و چندين بار
زنداني شده بود و در سال 1954م حكم
اعدامش صادر شد بعدا از اعدام به حبس ابدي تخفيف يافت ولي در سال 1971م براي آخرين بار از زندان
رهايى يافت.
-در برج
اكتوبر 1951م روابط مصر و بريطانيا
قوي گرديد بنابرين اخوان المسلمين جنگ هاي چريكي را ضد انگليس در كانال سويس آغاز
كردند كه آن را كامل شريف در كتاب (
المقاومة السرية في قناة السويس) ثبت نموده است .
-در 23
يوليو 1952م افسران مصري به سركردگي محمد نجيب انقلاب يوليورا
با همكاري اخوان المسلمين براه انداختند ولى اخوان المسلمين بعد از پيروزي انقلاب
اشتراك در حكومت را ترك كردند، زيرا هدف افسران از انقلاب واضح بود [يعني آنان
حكومت اسلامي را نمي خواستند] جمال عبدالناصر ترك نمودن آنان را يكنوع دسيسه پنداشت
و در ميان افسران و اخوان المسلمين تنش وخصومت ايجاد شد بعدا اين تنش و خصومت بالا
گرفت و بحدي رسيد كه در سال 1954م
حكومت به گرفتاري اخواني ها اقدام نمود وهزاران نفر آنان را تبعيد كرد، حكومت دراين
اقدام خود اين را بهانه كرد كه:
اخواني ها مي خواستند جمال عبد الناصر را در ميدان المنشيه در اسكندريه به
قتل برسانند، در همين ايام شش تن
آنان اعدام كرده شد كه آنان عبارت اند از: عبد القادر عوده, محمد فرغلى, يوسف طلعت،
هنداوي دوير، ابراهيم الطيب، و عبد اللطيف.
-در سـال
1965-1966م بار ديگر خصـومت و تنـش ميان حكومـت و
اخوان شدت
گرفت و حكومت بار ديگر به گرفتاري،
تعذيب و اعدام دست زد كه دراين بار سه تن را اعدام نمود و آنان عبارت اند
از:
1-سيد قطب
( 1324- 1387 هـ ) 1906- 1966م) وي كسي بود كه مفكر دوم بعد از حسن البنا در جماعت
اخوان المسلمين و يكي از رهبران مفكورهء جديد اسلامي شناخته مي
شود.
* در سال
1954م زنداني شد ده سال را در زندان سپري نمود و در سال 1964م به سفارش رئيس جمهور عراق
عبد السلام عارف از حبس رها شد، ليكن ديري نگذشت كه دو باره به زندان برده شد و به
حكم اعدام مواجه گرديد.
* وي چندين
كتاب ادبي و فكري اسلامي نوشته كه از آنجمله است: (العدالة الإجتماعية في الإسلام، خصائص
التصور الإسلامي ومقوماته في ظلال القران، معالم في الطريق) و
غيره.
2-يوسف
هواش
3-عبد
الفتاح اسماعيل.
-جماعت
اخوان تا وفات عبد الناصر 28/9/1970م كار خويش را به طريق مخفي پيش مي
برد.
-در دوران
انور السادات افراد جماعت تدريجا
رهايى يافتند .
-بعد از
هضيبي عمر تلمساني ( 1904- 1986م ) رهبر جماعت تعيين گرديد، مقام رهبري جماعت اخوان
المسلمين با سر پرستي وي تمام دارايى هاي ضبط شده خويش را كه در دور عبد الناصر ضبط
شده بود و همچنان همه حقوق خويش را
به طور كامل درخواست نمود و
رهبر جماعت افراد جماعت را به طريقي واداشت كه از خصومت و درگيري ها با حكومات بدور
بمانند و هميشه توصيه ميكرد كه بايد
دعوت و كار خويش را به حكمت پيش برده تندروي و جانب واقع شدن را كنار
بگذارند.
-بعد از
أستاذ تلمساني محمد حامد ابونصر رهبر
تعيين گرديد وروش استاد تلمساني را در پيش گرفته از اسلوب وي استفاده
كرد.
-تعدادي از
افراد برا زنده اخوان المسلمين در
خارج مصرنيز ظهور نمودند كه برخي از آنها را اينجا ذكر
ميكنيم:
1-شيخ محمد
محمود الصواف كه مؤسس و رهبر اخوان المسلمين در عراق بود، وي چندين كتاب نوشته و در
نشر اسلام در افريقا نقش بارزي داشت آنهم بعد از هجرتش از عراق و استقرارش در مكهء
مكرمه سال 1959م.
2- دكتور
مصطفى السباعي ( 1334-1384هـ) (1915-1964م) اولين رهبر عام اخوان المسلمين در
سوريا، وي دكتوري خودرا سال 1949م از دانشكدهء شرعيات ازهر اخذ نمود، در سال 1948م
گروپ هاي اخواني را به طرف فلسطين سوق داد و رهبري نمود،همچنان در سال 1949م خودرا به حيث وكيل دمشق
كانديد كرد، وي خيلي سخنور و خطيب ممتاز بود، سال 1954م دانشكده شرعيات را در دمشق
تأسيس كرد وخودش اولين رئيس آن بود، وي چندين كتاب نوشته كه از جمله آنها (السنة و
مكانتها في التشريع الإسلامي، المرأة بين الفقه والقانون، قانون الأحوال الشخصية)
وغيره ميباشد.
3-در 13
رمضان 1364هـ مطابق 19/11/1945م جماعت اخوان المسلمين در اردن تأسيس گرديد و اولين رهبر آن شيخ عبد اللطيف أبو قوره
بود، سال 1948م وي گروپ هاي اخوان المسلمين را در اردن به طرف فلسطين قيادت
نمود.
-در
26/11/1953م استاذ محمد عبد الرحمن متولد سال (1919م) ناظر عام بر اخوان المسلمين
در اردن تعيين گرديد و تا حالا درمنصب خود ايفاء وظيفه ميكند، وي سه قطعه شهادت
نامهء علمي را دارا ميباشد.
افكار و
معتقدات:
-برداشت اخوان المسلمين از اسلام اين
است كه: اسلام همه شمول بوده مقتصر به جانبي نيست.
-اخوان
المسلمين ميكوشند كه دائرهء كارشان وسعت پيداكند و حركت جهان شمول وعالمي
گردد.
-حسن البنا
حركت را چنين معرفي نموده ميگويد: ( اخوان المسلمين دعوت سلفي، طريقهء سني، حقيقت
صوفيه، هيئة سياسي، گروه رياضت كشيده،
پيوند علمي و ثقافتي، شركت اقتصادي و مفكورهء اجتماعي
است).
-حسن البنا مؤكدا ميگويد: شعار و علامات
اخوان المسلمين امور آتي است:
1-دوري از
مواضع اختلاف.
2-دوري از
بدگويى بزرگان .
3-دوري از
فرقه گرائي و حزب گرائي.
4-توجه جدي
به خود سازي و مرحله به مرحله پيش رفتن.
5-ترجيح
دادن جانب عملي به نسبت جانب دعوائي و اعلانات.
6-توجه جدي
به جانب جوانان .
7-سرعت
انتشار در قريه ها و شهرها.
-وي
ميگويد: خصوصيات اخوان امور ذيل ميباشد:
* دعوت
رباني است زيرا اساسي كه محور اهداف ماست همانا نزديكي مردم به پروردگارشان ميباشد
.
* دعوت
جهان شمول وعالمي است، زيرا اين دعوت
متوجه همهء مردم است و همه مردم در نظر دعوت برادر هم اند، اصل شان يكي، پدرشان
يكي، نسب شان يكي است، برتري ميان شان فقط به تقوى است و به خير و فضيلتي است كه به جامعه تقديم
مينمايند.
* دعوت
اسلامي است چون منسوب به سوي اسلام ميباشد.
-أستاذ حسن
البنا ميگويد: مراحل كار مطلوب از برادر راستين به ترتيب آتي
است:
1-إصلاح
شخص خود تاكه جسم قوي, خلق حسن, فكر روشن، وعقيدهء سالم داشته باشد، عبادتش درست
باشد، و بركسب توانا باشد.
2-إصلاح
خانواده مسلمان, يعني أهل خانواده اش را وادار به احترام مفكورهء خود سازد و همچنان
آنان را وادار بسازد كه آداب اسلامي را در تمام امور خانوادگي خويش رعايت
نمايند.
3-رهنمايى
جامعه توسط تعميم خير و صلاح و مقابله با بدي ها و منكرات.
4-آزاد
سـازي وطـن از هر نوع تسلـط سياسي , اقتصادي و روحي بيگانكان
غير مسلمان.
5- إصلاح
حكومت تا كه واقعا إسلامي باشد.
6-باز
گردانيدن مراكز حكومتي به امت إسلامي
توسط آزاد سازي ممالك إسلامي و زنده ساختن مجد و
عزتش.
7-تعميم
همهء عالم به نشر دعوت اسلامي در هرگوشه و أكناف آن تاكه ديگر فتنه اي باقي
نماند و دين همه اش ازآن خدا باشد (و
يأبي الله إلا أن يتم نوره) و خداوند U نور خودرا پوره كردني است .
-أستاذ حسن
البنا مراحل دعوت را به سه بخش تقسيم ميكند:
1-تعريف.
2-ساختن .
3-إجراء نمودن.
-أستاذ بنا
در « رسالة التعاليم » ميگويد:
(أركان بيعت ما ده چيز است آنان را بـياد داريد:
(فهم،
إخلاص، عمل، جهاد، قرباني، ثبات، تجرد، برادري، و اعتماد) بعد از آن به شرح هر يكي
از اين اركان ميپردازد سپس ميگويد: ( أي برادر راستين اين خلاصهء دعوت تو و مختصر
مفكورهء توست و ميتواني كه همهء اين اركان را در پنج كلمه خلاصه سازي : الله هدف
ماست, رسول اللهe رهبر ماست,
قرآن قانون ماست, جهاد راه ماست،
شهادت آرزوي ماست. و ميتواني كه مظاهر و أعمال آن را در پنج كلمهء ديگر خلاصه سازي
: صاف و ساده بودن، تلاوت قرآن كريم، نماز، نظامي بودن، و
أخلاق).
-أسـتاذ
سيـد قطب فهم خود و فـهم اخوان المسلمين را از اسلام در كتـاب
خود (خصائص
التصور الإسلامي و مقوماته) منعكس ساخته ميگويد: خصائص تصور اسلامي بر اينها استوار
است: (رباني بودن .. ثبات .. شمول .. توازن .. مثبت بودن .. واقع گرائي و
توحيد) بعد مؤلف مذكور براي هر يكي
ازين خصائص فصل مستقلي منعقد ميسازد و آنرا شرح داده معنايش را واضع
ميكند.
-سمبول
اخوان المسلمين دو شمشير به شكل متقاطع كه در ميان شان قرآن كريم قرار دارد و اين كلمه قرآني «واعدوا» و اين سه كلمه
ديگر: حق، قوة، حرية، ميباشد.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-اخوان
المسلمين تأكيد بر ضرورت جستجوي دليل
و اهميت بازگشت به سوي دو منبع اصلي يعني قرآن و سنت و پرهيز از هر نوع شرك بخاطر رسيدن به
توحيد كامل مينمايند، اين همه را از دعوت سلفي اخذ نموده
اند.
-دعوت شان
از دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب، از دعوت سنوسي، و از دعوت سيد رشيد رضا متأثر است
و اغلب اين دعوت ها در حقيقت گسترش مكتب شيخ ابن تيميه متوفى سال 728هـ 1328م
ميباشد كه آن مأخوذ از مدرسهء احمد بن حنبل رحمه الله تعالى
است.
-اخوان
المسلمين از صوفيه نيزاموري را كه به تهذيب و تربيه نفس تعلق دارد و نفس را به
مدارج كمال بالا ميبرد اخذ نموده اند همانطوريكه صوفيان اوائل بودند يعني سالم بودن
عقيده و دوري از هر نوع بدعت، كجروي، ذلت و امورسلبي.
-حسن البنا
مفاهيم سابقه را در دعوت خود گنجانيده وعلاوه بر آن اموري را كه عصر تقاضـا ميكند
از قبـيل مقاومت و ايستادگي در مقـابل افكاري كه در همه
مناطق عموما و در مصر خصوصا رو به گسترش
نهاده، نيز درج نموده است.
انتشار و جاهاي
نفوذ:
-حركت در
اسماعيليه شروع شد و از آنجا به قاهره انتقال نمود و از آنجا به اكثر شهرها و قريه
هاي مصر نشر شد، شاخه هاي اخوان در مصر در اواخر دهه چهل به ( 3000) شاخه رسيده بود
كه اين شاخه ها تعداد كثيري از اعضاء را در خود گنجانيده
بود.
-حركت به
مناطق عربي ديگر نيز منتقل شد و وجود قابل ملاحظه اي در سوريه، فلسطين، أردن، لبنان، عراق، يمن، سودان، و غيره پيدا كرد و الحال در اكثر اكناف عالم پيرواني
دارد.
مراجع:
1-حسن
البنا
مبادئ و اصول في مؤتمرات
خاصة- المؤسسة
الإسلامية -دار الشهاب بالقاهرة – ط1 -1400هـ
/1980م.
2-قانون
جمعية الإخوان
مطبعة الإخوان المسلمين–1354هـ.
المسلمين العام
المعدل
3-الإخوان
المسلمين
أحداث صنعت التاريخ – محمود
عبد الحليم – دار
الدعوة-الإسكندرية-ط1-مطابع جريدة السفير-
1979م.
4-حسن
البنا الداعية
أنور جندي- دار القلم- بيروت.
الإمام المجدد
الشهيد
5-الشهيد
سيد قطب
يوسف العظم- دار القلم- بيروت.
6-الإخوان
المسلمون
د.زكريا سليمان بيومي- مكتبة وهبة
- القاهرة.
و الجماعات الإسلامية
7-مذكرات
الدعوة و الداعية
حسن البنا-المكتب الإسلامي-ط4-بيروت–
1399هـ/1979م.
8-مجموعة
رسائل الإمام
دار الشهاب – القاهرة.
الشهيد حسن
البنا
9-الإخوان
المسلمين
د.ريتشارد ميتشل- ترجمة عبد السلام رضوان -مكتبة
مدبولى–ط1
-القاهرة 1977م.
10-الإخوان
المسلمين كبرى
اسحاق موسى الحسيسي.
الحركات الإسلامية
الحديثة
11-كبرى
الحركات
محمد على ضناوي –ط1-القاهرة –الجماعة الإسلامية
الإسلامية في العصر
الحديث
الحديثة جامعة القاهرة- صوت الحق-8.
12-الإخوان
المسلمين
محمد شوقي زكي.
و المجتمع
المصري
تعريف:
استشراق يك موج فكرى است كه متصدي تحقيقات مختلف از شرق اسلامي مي باشد، تحقيقاتي كه مشتمل
بر: تمدن، اديان، آداب، لغات، و ثقافت آن مي شود، اين گروه در ايجاد تصورات و پندارهاي غرب در بارهء
عالم إسلامي سهم گرفته از پشتوانهء فكري آن در مقابلهء تمدنها در ميان آندو استفاده
نموده است.
تأسيس
و أفراد برازنده:
1-اوائل
تأسيس:
-تعيين
شروع استشراق خيلي مشكل است زيرا
بعضي از تاريخ نويسان ابتداء آن را به زمان دولت اسلامي در اندلس بر ميگردانند، در
حاليكه بعضي ديگر آن را به دوران صليبيان ميرسانند.
-ليكن
استشراق لاهوتي وقتي به شكل رسمي شروع شد كه انجمن كليسايى فيينا سال 1312م فيصله اي مبني بر ايجاد
مراكز زبان عربي در چندين دانشگاه
اروپايى صادر نمود.
-مفهوم
استشراق در اروپا فقط در اواخر قرن هجدهم ميلادي آشكار گشت اولين بار در سال 1779م
در انجلترا آشكار شد و در فرانسه سال 1799م ظاهر گشت و در قاموس اكاديمي فرانسه در
سال 1838م اين كلمه درج گرديد.
-جربردي
اورليـاك ( 938-1003م )Jerbert
de oraliac كـه
از جملـهء رهبـانان
بندكتيه بود به اندلس رفت و نزد استادان
آنجا درس خواند و بعد از بازگشتش (999-1002م) به حيث حبر اعظم «عالم بزرگ» بنام
سلفتر دوم تعيين گرديد، بنابرين وي اولين پاپ فرانسوي به شمار
ميرود.
-در سال
1130م رئيس اسقف هاي طليطله به
ترجمهء بعضي كتاب هاي علمي عربي اقدام نمود.
-جيراردي
كريمون ( 1114-1187م) Gerard de Gremona ايطاليايى به طليطله رفت وآنجا دست كم 87 كتاب را درفلسفه، طب،
فلك، ورمل اندازي ترجمه كرد.
-بطرس
المكرم ( 1094-1156م) Pierre
Le venerable فرانسوي از جملهء رهبانان بندكتيه و رئيس دير
كلوني بود وي به تشكيل گروهي از
مترجمين اقدام نمود، البته بخاطر حصول شناخت از اسلام، وي خودش ناظر و مراقب
براولين ترجمهء معاني قرآن كريم بود كه سال 1143م به لغت لاتيني توسط روبرت اوف
كيتون Robert
of Ketton انگليس
انجام يافت.
-يوحنا
اشبيلي يهودي بود بعد نصراني شد وي
در اواسط قرن دوازدهم ظهور نمود و به
علم نجوم توجه كرد، وي به همكاري ادلر اوف باث چهار كتاب أبومعشربلخي (1133م) را به
عربي نقل كرد.
-روجر
بيكون ( 1214-1294م) Roger Bacon. انگليس،
علوم خود را در اكسفورد و پاريس فرا گرفت، و دكتوري خودرا در رشته لاهوت اخذ نمود،
كتاب مرآة الكيمياء را از عربي ترجمه
كرد، (نورمبرج 1521م).
2-مستشرقين منصف:
-هادريان
ريلاند ( ت1718م ) Hardrian
Roland :وي استاذ لغات شرق در دانشگاه اوترشت در هولندا بود، كتابي دارد
بنام ( الديانة المحمدية) در دو جزء، به لغت لاتيني، ليكن كليسا كتاب وي را در اروپا در جملهء كتابهائي
قرار داد كه استفاده از آنها ممنوع است.
-يوهان .ج.
رايسكه (1716-1774م) j.
J. Reiske : وي اولين
مستشرق آلماني قابل ذكر است، بخاطر موقف ايجابي و ميلانش به اسلام متهم به كفر و
زندقه شد، زندگي خشن و سختي سپري نمود و به مرض سل مرد، به كوشش وي مركز خوبي براي
تدريس و تحقيق لغت عربي در آلمان ايجاد شد.
-سلفستر دي
ساسي (1838م) SiIstre
de sacy : وي توجه جدي به ادب و نحو نمود، و ازغور و بررسي در علوم اسلامي
كناره گرفت، و به كوشش وي پاريس مركز تدريسات علوم عربي گرديد، وي از جملهء كساني
بود كه رفاعهء طهطاوي با ايشان ملاقات و ديدار نموده بود.
-توماس
ارنولد انگليس ( 1864-1930م): وي كتابي دارد بنام ( الدعوة إلى الإسلام) كه به
تركي، اردو، و عربي ترجمه شده است.
-غوستاف
لوبون: وي مستشرق فيلسوف ماديگرا بود
به هيچ دين ايمان نداشت، انصاف وي و توصيفش از تمدن اسلامي، در مباحث و كتبش باعث
شده كه غربي ها به آن توجهي نكنند و
از وي ستايشي ننمايند.
-زيـجريد
هونكه: نوشـته هاي وي نيز منصفـانه است، و در كتاب مشهور
خود (شمس
العرب تسطع علىالغرب) تأثير تمدن عربي بر غرب را ابراز نموده
است.
-و از
جملهء منصفين: جاك بيرك، انا ماري شمل، كار لايل، رينيه جينو، دكتور جرينيه و جوته
آلماني اند.
3-مستشرقين
متعصب:
-جولد
زيهر Goldizher (1850-1920م)
: وي يهودي بود از مجارستان ، از جملهء كتاب هايش ( تاريخ مذاهب التفسير الإسلامي)
است ، وي رئيس علوم اسلامي در همه اروپا گرديد.
-جون
ماينارد J Maynard.
امريكايى :
خيلي متعصب بود، و از جملهء نويسندگان مجلهء ( الدراسات الإسلامية)
است.
-س. م.
زويمر S.
M. Zweimer : وي مستشرق
و از جملهء مبشرين بود، و همچنان مؤسس مجلهء امريكايى (العالم الإسلامي) بود، كتابي
بنام (الإسلام تحد لعقيدة) دارد كه سال 1908م طبع گرديد، و كتابي هم بنام (
الإسلام) دارد كه آن عبارت از مجموعهء مقالاتي است كه به مجلس دوم تبشيري لكهنؤ هند
، سال 1911م تقديم كرده شد.
-غ. فون.
غرونباوم
G.
Von Grunbaum.
آلماني
يهودي: در دانشگاه هاي امريكا درس خوانده ، كتابي دارد بنام ( الأعياد المحمدية
1951م) و كتابي هم بنام (دراسات في تاريخ الثقافة الإسلامية
1954م).
-ا. ج.
فينسينك A.
J. Wensink دشمن اسلام، وي كتابي دارد بنام ( عقيدة
الإسلام 1932م).
-كينيث
كراج K.
Gragg امريكايى
متعصب، كتابي دارد بنام (دعوة ومئذنة 1956م).
-لوي
ماسينيون L.
Mssignon.
فرانسوي
مبشر، وي بحيث مشاور در وزارت مستعمرات فرانسه براي امور شمال افريقا ايفاء وظيفه
مينمود، كتاب (الحلاج الصوفي الشهيد في الإسلام) كه سال 1922م از چاپ برآمد، از نوشتهء وي
است.
-د. ب.
ماكدونالد D.
B. Macdonald. امريكايى
متعصب تبشيري، و كتابي دارد بنام (تطور علم الكلام و الفقه و النظرية الدستورية) كه
سال 1930م چاپ گرديد، و كتابي هم بنام ( الموقف الديني و الحياة في الإسلام) كه سال
1908م به چاپ رسيد.
-مايلز
جرين M.
Green.
سكرتر
تحرير مجلهء شرق اوسط.
-د. س.
مرجليوث Margoliouth. D.
S.انگليس (ت
1940م): خيلي متعصب بود، طه حسين و أحمد امين در مكتب وي درس خوانده اند، وي كتابي
دارد بنام (التطورات المبكرة في الإسلام) چاپ سال 1913م، و كتابي بنام ( محمد و
مطلع الإسلام ) چاپ سال 1905م، و كتابي هم بنام ( الجامعة الإسلامية) كه سال 1912م
به چاپ رسيد.
-1.ج.
اربري
A.
J. Arberry. انگليس
متعصب دشمن اسلام، از جمله كتاب هايش ( الإسلام اليوم) چاپ 1943م، و ( التصوف) چاپ
1950م.
-بارون
كارادي فو Baron
Carra de voux فرانسوي
متعصب، از بزرگترين نويسندگان دائرة المعارف الإسلاميه بود.
-هـ. ا. ر.
جـب H.
A. R. Gibb.
انگليـس (
1895-1965م)، ازجـملهء
كتاب هايش:
(المذاهب المحمدي 1947م) و(الإتجاهات الحديثة في الإسلام 1947م)
است.
-ر. ا.
نيكولسون.R.
A. Nickolson انگليسي،
وي از اينكه اسلام دين روحي باشد منكر است، و اسلام را به مادي گرايى و عاري بودن
از اخلاق عاليه انساني توصيف ميكند، كتاب ( متصوفوا الإسلام 1910م) و ( التاريخ
الأدبي للعرب – 1930م) از تاليفات وي است.
-هنري
لامنس يسوعي H.
Lammans.
(
1872-1937م)، فرانسوي متعصب بود، كتابي دارد بنام ( الإسلام) و كتابي بنام (
الطائف)، و نيز از نويسندگان دائرة
المعارف الإسلاميه ميباشد.
-جوزيف
شاخت J.
Schacht. آلماني،
متعصب و ضد اسلام بود، كتاب ( اصول الفقه الإسلامي) از وي
است.
-بلا شير : در وزارت خارجهء فرانسه به
حيث كار شناس در امور عرب و اسلام، كار مي كرد.
-الفردجيوم A.
Geom. انگليسي،
وي متعصب و دشمن اسلام بود از جمله كتاب هايش: ( الإسلام)
است.
افكار و معتـقـدات:
اول: اهداف
استشراق:
1-هدف
ديني:
-باعـث بر
ايـجاد استشراق همين هدف ديني بوده و در تمام مراحل دور و
دراز
خود همين هدف را باخود داشته
است.
-شبهه اندازي در صحت پيامبري محمد، و ايجاد
كردن اين پندار كه حديث نبوي از ساخته و بافتهء خود مسلمانان طي قرون سه گانهء اول
است.
-شبهه اندازي در صحت قرآن كريم و طعن وارد
كردن در آن.
-بي ارزش جلوه دادن فقه اسلامي، و به وجود
آوردن اين پندار كه آن مأخوذ از فقه رومي است.
-بدگويى
لغت عربي و اين پندار كه لغت عربي قادر نيست قافلهء پيشرفت را همراهي
كند.
-ايجاد اين
گمان كه اسلام از منابع يهودي و نصراني أخذ شده.
-تبشير و
نصراني سازي مسلمانان.
-پيش كردن
أحاديث ضعيف و موضوع براي تقويت
افكار و معتقدات شان.
2-هدف
تجارتي :
-مؤسسات وشركت هاي بزرگ و همچنان
پادشاهان، بخاطر شناخت و معرفت
كشورهاي اسلامي، وجمع آوري معلومات از آنها، براي پژوهشگران مال هاي هنگفتي
ميدادند، اين روش در دوران قبل از استعمار غرب بر جهان اسلام، در قرن هاي نوزدهم و بيستم خيلي شايع
بود.
3-هدف
سياسي:
-ضعيف ساختن روح برادري ميان مسلمانان،
و تفرقه اندازي، تا باشد كه سلطهء شان بر مسلمانان مستحكم
گردد.
-توجه به
لهجه هاي عاميانه، و بحث از عادت هاي رواج يافته.
-مؤظفين
خويش را در مستعمرات متوجه آموزش لغات
و بحث از آداب و دين همان
مناطق ميكردند، تا بدانند كه چگونه بر آن مناطق حكمفرايى نمايند، و چه سياستي را در
پيش گيرند.
4-هدف
علمي خالص:
-بعضي از مستشرقين فقط بخاطري به بحث و
تحقيق پرداخته اند كه حق و حقيقت را
بشناسند، تعدادي از اين افراد به حقانيت اسلام پي برده و در آن داخل گرديده اند، كه
از جملهء آنان اند:
* توماس
ارنولد كه در كتاب خود ( الدعوة إلى الإسلام) خيلي با مسلمانان منصفانه رفتار نموده
است.
* مستشرق
فرانسوي ( دينيه) ، مسلمان شد و در الجزاير زندگي اختيار نمود، وي كتابي دارد بنام
( اشعة خاصة بنور الإسلام)، در فرانسه وفات نمود و در الجزاير دفن گرديد.
دوم:
مؤلفات بزرگ شان:
1-تاريخ
الأدب العربي: كارل برو كلمان (ت1956م).
2-دائرة المعارف الإسلامية: چاپ اولش در
مدت 1913-1938م به زبان هاي : انگليسي، فرانسوي و آلماني به نشر رسيد، و چاپ جديد
آن به تاريخ 1945-1977م تنها به زبان هاي فرانسوي و انگليسي به نشر
رسيد.
3- المعـجم
المفـهرس لألفاظ الحديث الشريف: اين كتـاب مشتمل بر احاديث
صحاح سته [
بخاري، مسلم، أبو داود ، نسايى، ترمذي، ابن ماجه]، مسند دارمي، موطا إمام مالك، و
مسند إمام أحمد بن حنبل ميباشد، و داراي هفت مجلد بزرگ است، چاپ و نشر آن از سال
1936م به بعد شروع شد.
4-آنچه
مستشرقين در علوم شرق، در مدت يك و نيم قرن ( از اوائل قرن نوزدهم إلي نصف قرن
بيستم) نوشته اند بالغ بر شصت هزار كتاب ميگردد.
سوم: مراكز
و جمعيات:
-اولين مركز بين المللي براي مستشرقين
سال 1873م در پاريس برگذار گرديد.
-بعد از آن
مراكز پيهم گشوده مي شد و فعلا بالاتر از سي مركز بين المللي براي مستشرقين برگذار
گرديده است، اينها علاوه بر مجالس و ديدار هاي زيادى است كه منحصر به هر اقليم و هر
دولت است، مثل مجلس مستشرقين آلمان كه در شهر درسدن آلمانيا سال 1849م برگذار گرديد، و پيهم
اينطور مجالس به استمرار تا حال برگذار ميگردد.
-درين
مجالس و مراكز صدها عالم از علماء مستشرقين حاضر مي شوند ، طور مثال: در مجلس
اكسفورد ( 900) دانشمند ، از 25 دولت، 80 دانشگاه ، و 69جمعيت علمي، حاضر شده
بود.
-چندين جمعيت استشراقي ديگر هم وجود
دارد، مثل جمعية آسيويه در پاريس، كه سال 1822م تأسيس شد، و جمعيت ملكيه آسيويه در بريطانيا و ايرلندا، كه
سال 1823م تأسيس شد، و جمعية شرقي امريكايى، تأسيس سال 1842م، و جمعية شرقي آلماني،
تأسيس سال 1845م.
چهارم: مجله
هاي استشراق:
-براي
مستشرقين در اين ايام خيلي زياد مجله
و روزنامه وجود دارد كه تعدادش از سيصد مجله متنوع به زبان هاي مختلف، تجاوز ميكند،
و از آنجمله به طور مثال اينهارا ذكر
ميكنيم:
* مجلة
العالم الإسلامي
The
Muslim World، اين مجله
را صمويل زويمر( وفات 1952م) در بريطانيا، سال 1911م ايجاد نمود، و همين زويمر رئيس
مبشرين در شرق اوسط بود.
* مجله
عالم الإسلام
Mir
Islama، در بطر
سبرج ، سال 1912م انتشار يافت ، ليكن ديري دوام نكرد .
* مجله
ينايع الشرق، كه آنرا هامر برجشتال
در فيينا از سال 1809الى سال 1818م نشر مينمود.
* مجله
الإسلام سال 1895م در پاريس نشر شد، و در سال 1906 م جـاي
آنـرا مجله العالم الإسلامي گرفت، صادر
كننده اين مجله يك جمعيت علمي
فرانسوي بود كه در مغرب بودند، بعد اين مجله هم به الدراسات الإسلاميه تبديل
يافت.
* در سال
1910م مجله آلماني الإسلام انتشار يافت .
پنجم : استشراق در خدمت
استعمار:
-كارل هنيريش بيكر Karl Heinrich Beeker(وفات 1933م) مؤسس
مجله آلماني الإسلامي، وي در ضمـن تحقـيقاتي كه داشـت خدمت اهداف استعماري
را در
افريقا ميكرد.
-بار تولد
Barthold (وفات 1930 م) مؤسس مجلهء روسي عالم الإسلام مباحث و مضاميني را به نشر مي رسانيد كه
متضمن منافع سيطرهء روس بر آسياي
ميانه باشد.
-سنوك
هرجرونجه Snouck
Hurgonje G. هالندي ( 1857-1936م) تحت اسم عبد الغفار، سال 1884م به مكه آمد،
و مدت شش برج آنجا اقامت نمود، بعدا از آنجا بازگشت كرد و مباحثي در خدمت استعمار بر شرق اسلامي نوشت، وي
قبلا در جاوه مدت 17 سال اقامت نموده بود.
-معهد لغات شرق كه سال 1885م در پاريس
تأسيس شده بود، مقصود اصلي از آن حصول معلوماتي از دول شرقي و شرق اقصى بود تا
زمينه را طوري مساعد سازد كه كار
استعمار دراين مناطق آسان گردد.
ششم
: آراء
و افكار خطرناك استشراق:
-جورج سيل Salc. G. در مقدمهء
ترجمه اش براي معاني قرآن كريم اظهار ميدارد: قرآن از اختراع و تأليف محمد است، و
اين مطلبي است كه هيچ قابل ترديد نيست.
-ريتشارد
بل Richard
Bell ميگويد: محمد قرآن
را از مصادر يهودي و نصراني و از كتب سابقه به قسم خاصي أخذ نموده
است.
-دوزي (
وفات 1883م) ميگويد: قرآن بسيارسليقهء ناهنجار دارد، چيز نو و جديد در آن كم است،
همچنان مي پندارد كه: در آن خيلي اطناب و اضافه گويى خسته كن وجود
دارد.
-در نامهء
وزير مستعمرات بريطانيايى ( اومسبي غو) ، كه براي رئيس جمهور دولت خود، به تاريخ :
9 يناير 1938م ارسال نموده بود، آمده است: « تاجايىكه ما ميدانيم يگانه خطر بزرگ كه
بر امپراطوري لازم است از آن هراس داشته باشد و در مقابل آن مبارزه نمايد همانا
وحدت و يكپارچگي مسلمانان است، اين تنها متوجه امپراطوري نيست، بلكه فرانسه هم
دراين شريك است، ليكن به ما جاي خوشي است كه خلافت از بين رفت، واميدوارم كه رفتنش
بدون بازگشت باشد».
-شلدون
آموس ميگويد: شريعت نيست مگر قانون روماني براي امپراطوري شرق، كه در آن مطابق
اوضاع و احوال سياسي ممالك عربي تعديلات صورت گرفته است، وي همچنان ميگويد: قانون
محمدي همان قانون جستـنيان است در لباس عربي.
-رينان
فرانسوي ميگويد: فلسفهء عربي همان فلسفهء
يوناني است كه با حروف عربي نوشته شده.
-لويس ما
سينيون رهبر حركتي بود كه مرامش نوشتن به لهجه هاي عاميانه، و به حروف لاتيني
بود.
و ليكن بايد
گفت:
-دراين شك نيست كه مستشرقين در اخراج
كتابهاي زيادي از كتب علمي سابقه، و نشر آنان به قسم محقق، مبوب، و مفهرس، كار
بزرگي را انجام داده
اند.
-همچنان شك
نيست كه بعضي از آنان منهج علمي خاصي را دارا هستندكه در بحث به آنان كمك
ميكند.
-دراين هم
شكي نيست كه بعضي از آنان در تحقيق، تمحيص و پيگيري مسائل خيلي شكيبا، و توانا
اند.
-بناء بر
مسلمان باكي نيست كه اشياء مفيد را از كتب ايشان بگيرد، ولي از مواضع تخليط و تحريف
شان آگاه باشد، تا از آن بپرهيزد، يا آن را به ديگران نشاندهي كند، و يا بر آن رد
نمايد، زيرا حكمت گمشدهء مسلمان است
هرجا بيابدش وي مستحق آن است.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-استشراق
زادهء تصادم ميان شرق اسلامي و غرب نصراني، درايام صليبيان است، آنهم از طريق سفارت
ها و رفت و آمد ها.
-باعث
اساسي همانا جانب لاهوتي نصراني بود، تا اسلام را توسط مكر، فريب، و بدجلوه دادن، از داخل شكست دهند،
ليكن استشراق بعدها و در ايام آخر
شروع به خروج از اين دائره نموده،
خودرا به روح علمي نزديك ميسازد.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-چراگاه
پرعلفي كه مستشرقين در آن مي چرخند همانا سرزمين غرب است، كه از جمله آنان : آلماني
ها، بريطاني ها، فرانسوي ها، هالندي ها و مجارستاني ها اند.و تعدادي از آنان در
اسپانيا و ايطاليا نيز ظهور نموده اند، ليكن ستارهء استشراق در امريكا خوب طلوع
نموده ودر آنجا خيلي مراكز تأسيس كرده اند.
-حكومتها،
جمعيت ها، شركت ها، مؤسسه ها، كليساها، هيچ يكي از اينها هيچ وقتي از اوقات، در راه
تقويه، تأييد و گسترش استشراق بخل نورزيده و از دادن مال و دارائي صرفه نكرده اند،
همچنان راه نفوذ آن را در دانشگاه ها باز نموده اند، بحدي كه تعداد مستشرقين به
هزارها انسان رسيده است .
-حركت استشراق مسخر در خدمت استعمار و تنصير
بود، و در اين اواخر در خدمت يهوديت و صهيونيزم، كه مقصد عمده اش ضعيف ساختن شرق
اسلامي، و مستحكم كردن سلطهء خويش بر آن، به طريق مستقيم يا غير مستقيم ميباشد،
قرار گرفته
است.
مراجـع
:
1-الإستشراق.
ادوارد سعيد-ترجمه كمال أبو ايوب مؤسسه
الأبحاث العربيه-بيروت
-1981م.
2-
المستشرقون
نجيب
العقيقي- دار المعارف-القاهره 1981م.
3-
الإستشراق و المستشرقون
د.مصطفى السباعي – ط 2 المكتب الإسلامي
– 1979م.
4-السنة
ومكانتها في التشريع
د.مصطفى السباعي – بيروت 1978م.
الإسلامي
5-
انتاج المستشرقين
مالك بن نبي.
6-
اروپا و الإسلام.
هشام جعيط- ترجمه طلال عتريسي-دار الحقيقه
-بيروت
1980م.
7-
الثقافة الغربية في رعاية
د. جورج سارطون – ترجمه د. عمر فروخ-ط1
الشرق الأوسط
-مكتبة المعارف – بيروت
-1952م.
8-الإستشراق
و الخلفية
د. محمود حمدي زقزوق –ط1- كتاب الأمة
الفكرية للصراع الحضارى
-1404هـ.
9-الفكر
الإسلامي الحديث
محمد البهي- دار الفكر-بيروت- 1973م.
وصلته بالإستعمار
الغربي
10-المدخل
لدراسة الشريعة
د.عبد الكريم زيدان- مِؤسسة
الرسالة-بيروت
الإسلامية
1981م.
11-الإسلام
في الفكر الغربي
محمود حمدي زقزوق-دار القلم-كويت-1981م.
12-
الدراسات الإسلامية
رودي بارت- ترجمه د. مصطفى ماهر -قاهره –
بالعربية
في الجامعات الآلمانية
1967م.
13-
اضواء على الإستشراق
د. محمد عبد الفتاح عليان-ط1- دار البحوث العلمية-
كويت -1980م.
مراجع
بيگانه:
1-Rudi
Paret: Der Koran Uebersetzung stuttgayt 1980.
2-C. E.
Bosworth: Orientalism and orlentalists (in Arab Islamic Bibliography).1977
Great
Britain.
3-H. A. Flacher- Bernicol: Die Islamische Revol- ution Stuttgart
1981
4-Johann
Fueck : Die arabischon Studien in
Europa Leipzig 1955.
5-Custar
Pfonn Mueley: Handbuch dey Islami lete ratuy Beylin 1933.
6-M.
Rodinson: Mohammed: Frank Fur 1975.
تعريف:
اسماعيليه
فرقه اي است كه خودرا به اسماعيل بن جعفر صادق منسوب ميداند، در ظاهر طرفدار اهل
بيت ميباشد و حقيقتش نابود ساختن عقايد اسلامي است، فرقه هاي اسماعيليه با گذشت
زمان شاخه شاخه شد وادامه يافت، حتى تازمان ماهم وجود خويش را حفظ نموده
اند.
تأسيس و
افراد
برازنده:
أول:
اسماعيليهء قرامطه: ( بحث
قرامطه را در همين كتاب مطالعه كنيد)
اين فرقه بعد از آنكه علم نافرماني را
در مقابل خود إمام اسماعيلي برداشتند
و اموال وي را غارت كردند،در شام و بحرين ظاهر گرديدند إمام شان از ترس آنها ، از
سلميهء سوريه به ماوراء النهر فرار نمود، و از جملهء افراد برازنده
شان:
-عبد الله
بن ميمون قداح، وي در جنوب فارس، سال 260هـ ظاهر گرديد.
-الفرج بن عثمان قاشاني (ذكرويه)، در عراق
ظاهر شد و به طرف امام مستور دعوت
مينمود.
-حمدان
قرمط بن اشعث ( 278هـ)، دعوت خودرا
در نزديك كوفه اشكار كرد.
-احمد بن
قاسم كه قافله هاي تجار و حجاج را غارت نمود.
-حسن بن
بهرام (أبوسعيد جنابي) كه در بحرين ظاهر شد و مؤسس دولت قرامطه شناخته
ميشود.
-پسروي
سليمان بن حسـن بن بهـرام (أبوطاهر)
كه سي سال پادشاهي نمود، و
در زمان وي
حكومتش وسعت پيداكرد، و در سال 319هـ بر كعبه حمله كرد، حجرالأسود را دزديد،
وتقريبا زياده ازبيست سال حجر الأسود نزد وي باقي ماند.
-حسن اعصم
(كر) ابن سليمان، در سال 360هـ بالاي دمشق سلطه يافت.
دوم
:
اسماعيليهء فاطميه:
-اين همان حركت اسماعيليهء اصلي است كه
چندين مرحله را پشت سر گذاشته است:
1-مرحلهء
اخفاء و پنهان بودن: اين مرحله از زمان موت اسماعيل ( 143هـ) شروع ميشود و تا ظهور
عبد الله مهدي دوام ميكند و به سبب پنهان بودن شان در نام هاي إمامان اين دوره نيز
اختلاف است.
2-ابتداء
ظهور: ابتداء ظهور از دوران حسن بن حوشب داعي شروع ميشود كه وي دولت اسماعيليه را
در يمن سال 266هـ تأسيس نمود، فعاليتش به شمال افريقا هم رسيد و بزرگان كتامه را از
خود كرد، در پي وي رفيقش علي بن فضل ظهور نموده دعواي نبوت كرد و پيروان خود را گفت
كه ديگر نماز و روزه بالاي شما نيست.
3-مرحلهء
ظهور: اين مرحله وقتي شروع ميشود كه عبيد الله مهدي ظاهر شد، وي در سلميهء سوريه
مقيم بود، بعدا از آنجا به شمال افريقا گريخت و در آنجا با ياران و همكاران كتامهء
خود پيوست و از آنان ياري خواست.
-عبيد
الله، داعي خود أبو عبد الله صنعاني شيعه و برادرش أبو عباس را گشت، آنهم بخـاطر
تردد آنـدو در شخصيت عبيد الله، زيرا آندو ميگفتند كه وي غير آنست كه در سلميه ديده
بودند.
-عبيد الله
اولين دولت اسماعيليهء فاطمي را در مهديه افريقا ( تونس) تأسيس كرد، و در سال 297هـ
بالاي رقاده سلطه يافت، بعد از وي فاطمي ها پيهم بر حكومت خود ادامه دادند كه
پادشاهان شان قرار ذيل
است:
* المنصور
بالله (أبو طاهر اسماعيل)
334-341هـ.
* المعز
لدين الله (أبو تميم معد)
341-365هـ
-در دور
حكومت وي سال 358هـ مصر فتح شد، و در رمضان سال 362ه خود معز آنجا نقل مكان
نمود.
* العزيز
بالله ( أبو منصور نزار) 365-386هـ
* الحاكم
بامر الله (أبو علي منصور)
386-411هـ.
* الظاهر
(أبو الحسن علي)
411-427هـ
* المستنصر
بالله (أبو تميم)
427ه سال 487 وفات نمود.
-بعد از
وفات وي اسماعيليهء فاطمي به دو بخش تقسيم شد:
1-نزاريهء
شرقيه.
2-مستعليهء غربيه.
-سبب پارچه
شدن شان اين بود كه مستنصر وصيت كرد كه بعد از وي نزار حكومت را به دست گيرد چون وي
پسر بزرگش بود، ولي افضل بن بدر جمالي كه وزير بود، نزار را دور ساخت و امامت پسر
خرد وي مستعلي را اعلان نمود، زيرا مستعلي خواهر زادهء وزير بود، نزار را گرفتار
نموده در زندان انداخت و دروازهء زندان را ديوار نمود و نزار در آنجا
مرد.
-حكومت
فاطميهء مستعليه بر مصر، حجاز و يمن، به كمك صليحي ها ادامه يافت و امامان شان قرار
ذيل اند:
* المستعلي
(أبوالقاسم احمد) 487-495هـ.
* الآمر
(أبو علي منصور)
495-525هـ.
* الحافظ (
أبو الميمون عبد المجيد)
525-544هـ.
* الفائز (
أبو القاسم عيسى)
544-549هـ.
* العاضد
(أبومحمد عبد الله )
549-555هـ.
-زوال دولت
شان توسط صلاح الدين ايوبي شد.
سوم:
اسماعيليهء حشاشين : (بحث حشاشين را در همين كتاب مطالعه كنيد) ايشان همانا
اسماعيليهء نزاريه هستند كه در شام، فارس و بلاد شرق جايگزين بودند، در زمان حرمان
نزار شخصي ازفارس بنام (حسن بن صباح) نزد إمام مستنصر به مصر آمده بود، چون وي
حادثهء پارچه شدن را مشاهده نمود به سوي بلاد فارس بازگشت كرد و دعوت را به سوي
إمام مستور ( پنهان) شروع نمود، وي سال 483هـ بالاي قلعهء الموت سلطه يافت و در
آنجا دولت اسماعيليهء نزاريهء شرقي را تأسيس كرد، همين گروه اند كه به اسم الحشاشين
[چرسي ها] مشهور شدند (زيرا چرس زياد مي نوشيدند)، وي فدائياني را به مصر فرستاد تا
الآمر بن مستعلي را به قتـل برسـانند، وي خيلي شخـص تشـنه بـه خون بود، حـتى دو پسر
خود
را
نيز قتل نموده بود، و سال 528هـ بدون اينكه پسري از خود بجا بگذارد
درگذشت.
-دعوتگران
حشاشين اينها اند:
* حسن بن
صباح، وفات سال
1124م
* كيا بزرگ
آميد وفات سال
1138م
* محمد پسر
كيا بزرك آميد وفات سال
1162م
* حسن ثاني
بن محمد وفات سال
1166م
* محمد
ثاني بن حسن ثاني وفات سال
1210م
* حسن ثالث
بن محمد ثاني وفات سال
1221م
* محمد
ثالث بن حسن ثالث وفات سال
1255م
* ركن
الدين خورشاه از سال 1255م تا پايان دولت شان و سقوط قلعه شان توسط لشكر هلاكو
مغلولي كه وي ركن الدين خورشاه را به قتل رسانيد و افرادش هر طرف پراگنده شد، و تا
اين زمان هم پيروان
دارند.
چهارم: اسماعيليهء
شام:
-ايشان نيز اسماعيليهء نزاريه هستند كه در
طي دوره هاي دور و دراز بر عقيدهء خود باقي اند، و بر آن عقيده در قلعه ها و حصارهاي خود آشكارا زندگي
مينمايند، مگر آنان باوجود اينكه در گذشته ها نقش بارزي داشتند حالا به حيث يك فرقه
ديني اند كه از خود دولتي و حكومتي ندارند، و فعلا هم در سلميه، قدموس، مصياف،
بانياس، الخوابي و الكهف وجود دارند.
-از جملهء
شخصيات شان ( راشد الدين سنان) ملقب به شيخ الجبل است، وي در كار هاي خود مشـابه
حسـن بن صـباح ميباشد، و مؤسس مذهب سنانيه است
كه علاوه
بر عقايد اسماعيليه به تناسخ نيز
عقيده دارند.
پنجم:
اسماعيليهء بهره:
-ايشان
اسماعيليهء مستعليه اند ، به إمام مستعلي قائل اند، بعد از وي به الآمر و بعد از وي
به پسرش طيب قائل اند، از همين جهت آنان را طيبيه هم ميگويند، ايشان در هند و يمن
زندگي ميكنند، آنان سياست را ترك نموده به تجارت پرداختند و به هند رسيدند،
هندوهايى كه مسلمان ميشدند نيز با ايشان مي پيوستند بعدا مشهور به «بهره» شدند ،
بهره لفظ هندي قديم است كه مفهوم تاجر را افاده ميكند.
-إمام طيب
در525هـ پنهان ومستور گرديد و امامان
مستور نيز از نسل وي ميباشند، كه تاحال ما از زندگي آنان هيچ چيزي نميدانيم حتى نام
هاي شان هم غير معروف است، و حتى علماء بهره هم آنان را نمي
شناسند.
بهره هم به دو بخش تقسيم
شد:
1-بهرهء
داووديه: كه منسوب به قطب شاه داوود داعي است، ايشان از قرن دهم هجري به اينطرف در
هند و پاكستان اقامت دارند و داعي شان در بمبئي ميباشد.
2-بهرهء
سليمانيه: كه منسوب به سوي داعي شان سليمان بن حسن، ميباشند، ومزكر ايشان تا امروز
در يمن ميباشد.
ششم:
اسماعيليهء آغاخاني:
-اين قرقه
در ثلث اول قرن نوزدهـم ميـلادي در ايران ظهور نمود، و داعيان
شان
قرار ذيل
اند:
1-(حسـن
علي شاه ) وي آغـاخان اول ميباشـد، انگليـس وي را در رهبري
كودتايى
گماشت كه آن بهانه براي مداخلهء شان باشد، بناء وي دعوت به سوي اسماعيليهء نزاريه
را شروع نمود، از ايران به افغانستان تبعيد گرديد و از آنجاهم به بمبئ تبعيد گرديد،
لقب ( آغاخان) را هم انگليس برايش اعطا نموده است، سال 1881م
درگذشت.
2- (
آغاعلي شاه) وي آغاخان دوم ميباشد : 1881-1885م.
3-بعد از
وي پسرش ( محمد حسيني ) ميايد كه وي آغاخان سوم است 1885-1957م، وي اقامت در اروپا
را ترجيح ميداد، و در اطراف و اكناف دنيا گشته بود، وقتى مي مرد خلافت را به نوادهء
خود ( كريم) وصيت كرد و اين وصيتش مخالف قانون اسماعيليه بود زيرا آنان به پسر بزرگ
وصيت ميكردند،
4-( كريم)
وي آغاخان چهارم ميباشد، كه از سال
1957م تا امروز در مقام خود باقي است، دروس خويش را در يكي از دانشگاه هاي امريكا خوانده
است.
هفتم
اسماعيليهء واقفه:
-اين گروه
فرقه اي از اسماعيليه است كه بر امامت محمد بن اسماعيل كه اولين امامان مستور است،
توقف نموده اند و قول به بازگشتش كرده اند، [يعني بعد از وي ديگر امامي را نمي
پذيرند و ميگويند: امام همان محمد بن اسماعيل است].
افكار و
معتقدات:
-ضرورت به
وجود امـام معـصوم منصوص علـيه [امام قبلي وي را صريحا تعيين
نموده باشد] كه از نسل محمد بن اسماعيل
باشد، به شرط اينكه پسر بزرگ امام
قبلي باشد، مگر ازين قاعده چندين بار تخلف صورت گرفته است.
-عصمت نزد
آنان در عدم ارتكاب معاصي و كناه نيست بلكه معاصي و كناهان را طوري تأويل ميكنند كه
مناسب به عقايد شان باشد.
-كسيكه امام زمان خود را نمي شناسد و از وي بيعتي
در گردن خود نمي داشته باشد، موت وي موت جاهليت است [يعني مثل يك فرد كافر و جاهل
از دنيا رفته است].
-به امام
خود صفاتي را نسبت ميدهند كه وي را بالا برده مشابه به پروردگار ميسازند، وي را داناي علم
باطن ميدانند و پنجم حصهء كسب خود را به وي اعطا مينمايند.
-معتقد به
تقيه و پنهان كاري اند، و آن را در اوقات خطرناك تطبيق ميكنند
0
-امام محور
دعوت اسماعيليه است و عقيده شان هم در محور شخصيت امام مي چرخد
0
-زمين خالي
از امام نمي باشد : يا ظاهر و مكشوف ميباشد و يا باطن ومستور ، اگر امام ظاهر بود
جائز است كه حجتش مستور باشد ، ولي اگر امام مستور بود ضرور است كه حجتش و داعيانش
ظاهر باشند 0
-قائل به
تناسخ اند، وميگويند : امام وارث همه امامان سابقه است 0
-صفات
خداوند را منكر اند، زيرا خداوند عزوجل در نظر شان از دسترس عقل بالا است، بنابرآن
ميگويند: وي نه موجود است ونه غير موجود، نه عالم است نه جاهل، نه قادر است نه
عاجز، ايشان نه به اثبات مطلق، قائل اند و نه به نفي مطلق بنابرين خداوند عزوجل در
نظر شان پروردگار دو متقابل، خالق دو
متخاصم و حاكم بين دو متضاد است، نه قديم است، نه حادث، قديم امرش و كلماتش، و حادث
خلق وايجادش است0
از معتقدات
بهره :
* در مساجد
ديگر مسلمانان نماز نمي گزارند.
* در ظاهر
عقايد شان مشابه عقايد ديگر فرقه هاي معتدل اسلامي است، اما باطن شان چيز ديگري
است، آنان نماز مي خوانند اما نماز شان براي امام اسماعيلي مستور است كه از اولادهء
طيب بن آمر ميباشد.
* مثل ديگر
مسلمانان به مكه حج ميروند، ولي ميگويند: كعبه رمزي از امام
است.
-شعار
حشاشين اينست ( هيچ حقيقتي وجود ندارد و كل چيز مباح است) كارشان ترورهاي منظم و
پناه بردن به قلعه ها و حصار هاي مستحكم بود.
-امام
غزالي در بارهء آنان ميگويد: چيزي كه از آنان نقل شده اباحت مطلق، دور ساختن حجاب،
مباح و حلال دانستن چيزهاي ناجائز و انكار شريعت ها است، مگر آنان همهء شان، و قتي
اين امور براي شان نسبت داده شود از آن انكار مي ورزند [يعني ميگويند: ما برين
عقيده نيستم].
-معتقدند كه
خداوند مستقيما عالم را نيافريده، بلكه از طريق
عقل كلي و به توسط وي آفريده است وعقل كلي محل همهء صفات خداوند ميباشد و آن را
حجاب مي نامند و ميگويند: عقل كلي در انساني حلول نموده و داخل شده كه آن انسان
همان پيامبر است، همچنين در امامان مستور كه خليفهء پيامبراند حلول نموده است، محمد ناطق وعلي
اساس است كه تفسير ميكند.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-مذهب ايشان در عراق نشأت نمود، بعدا از
آنجا به فارس،خراسان، و ماوراء النهر مثل هند و تركستان فرار نمودند،بنابرين در
مذهب شان عقايد و آراء قديم فارس و عقايد هندي خلط گرديد، همچنان با آنان افراد
منحرف و هواپرست يكجا شد كه اين خود سبب ازدياد انحراف و گمراهي شان
گرديد.
-با برا
همهء هند، فلسفي هاي اشراقي، بودائي ها، بقاياي كلداني ها، و فارسي هاي [قديم] يكجا
شدند و از آنان عقايد و افكاري را در مورد روحانيات، ستاره ها و علم نجوم أخذ
نمودند، و در اندازهء أخذ اين خرافات از ايشان با هم متفاوت اند، پنهاني وسري بودن
شان همچنان در خرافات و انحرافات شان افزود.
-بعضي از
ايشان ( مثل قرامطه) مذهب مزدك و زردشت را در مورد اباحت و اشتراكي بودن پذيرفته
اند.
-عقايد شان
از قرآن و سنت أخذ نشده، بلكه فلسفه ها
و عقايدي در مذهب شان جاي گرفته كه آنان را از اسلام خارج كرده
است.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-سرزميني
كه بر آن اسماعيلي ها سيطره و تسلط داشتند نظر به تغيير اوضاع و گردش احوال، در طول
و عرض خود، در مدت زمان طويلي،از هم مختلف بوده است، نفوذ آنان همهء عالم اسلامي را
دربر ميـگيرد، اما به تشكيلات مختلـف كه
در هروقت و
زمان از هم تفاوت ميكند:
* قرامطه
بر الجزيره، بلاد شام، عراق و ماوراء النهر سلطه داشتند.
* فاطمي ها
دولتي پايه گذاري كردند كه امتدادش از محيط اطلس و شمال افريقا بود، و مصر و شام را
نيز قبضه نمودند، مردم عراق نيز به مذهب شان گردن نهادند و در سال 540هـ بنام آنان
بر منابر بغداد خطبه خوانده ميشد، ليكن دولت شان به دست صلاح الدين ايوبي سرنگون
گرديد.
* آغاخاني
ها در نيروبي، دار السلام، زنجبار، مدغشقر ، كنغو، بلجيكي، هند، پاكستان و سوريه
سكونت دارند، و مركز رهبري عمومي شان شهر كراچي است.
* بهره در
يمن و هند و سواحل نزديك به اين دو منطقه زندگي اختيار نموده
اند.
*
اسماعيليهء شام چند قلعه و حصاري را
در طول و عرض شهرها تصرف نموده اند كه تا اين زمان هم بقايايى از آنان در سلميه،
خوابي، قدموس، مصياف، بانياس و الكهف موجود است.
* حشاشين
در ايران پراگنده شدند، و قلعه الموت را در جنوب بحر قزوين تصرف نمودند، سلطنت شان
وسعت پيدا كرد، اقليم بزرگي را در ميان دولت عباسي سني مذهب، به خود اختصاص دادند،
قلعه ها و حصارها را پيهم تصرف ميكردند تاكه به بانياس، حلب و موصل رسيدند، و يكي
از آنان در زمان صليبي ها قضاء دمشق را به عهده گرفت، بالآخره سلطنت شان را هلاكو
مغلى برچيد.
مراجع
:
1-تاريخ
المذاهب الإسلامية
محمد أبوزهره.
الجزء الأول
2-اسلام
بلا مذاهب
د. مصطفى شكعه.
3-طائفة
الإسماعيليه، تاريخها،
د. محمد كامل حسين –مكـتبة النهضـة المصـرية
نظمها، عقائدها
1959م.
4-دائره
المعارف الإسلاميه مادة
الإسماعيلية.
5-الملل
و النحل
محمد عبد كريم الشهرستان- طبع دوم –دار المعرفة.
6-المؤامرة
على الإسلام
انور جندي.
7-تاريخ
الجمعيات السرية
محمد عبدالله عنان.
و الحركات
الهدامة.
8-اصول
الإسماعيلية و الفاطمية
لبرنارد لويس.
و
القرامطة
9-كشف
اسرار الباطنية و
محمد بن مالك اليمان الحمادي.
اخبار القرامطة
10-فضايح
الباطنية
إمام أبوحامد غزالي.
تعريف:
الاوبوس
ديى يك گروه ديني بدون رهبانيت، نصراني كاتوليكي معاصر است، كه بخاطر رواج يافتن
تعاليم انجيل، و بازگشت به مسيحيت اول ميكوشد، آنهم مطابق ضوابط و قوانين تنظيمي
دقيق و محكم، و استفاده فراوان از اسباب عصر جديد، راه پشرفت خود را ضمن سيطره بر
جوانب سياسي، اقتصادي و تربيوي جستجو مينمايد، نامش مفهوم: « جمعيت صليب مقدس»
وهمچنان « تنظيم كار في سبيل الله» را افاده مينمايد.
تأسيس و
افراد برازنده:
-اين تنظيم
را قسيس خوسيه ماريا اسكريفا J
OSE
MARIAESCRIVA در تاريخ 2 اكتوبر 1928م در اسپانيا تأسيس نمود، وي بخاطر اينكه
تنظيم خود را مقدس جلوه دهد ميگويد: او از جانب خداوند U توسط وحي برين كار گماشته شده است.
-در سال 1930م بخش نسوانش نيز بر وفق
بخش ذكورش تأسيس گرديد، نظم و انتشارش همانند بخش ذكور
بود.
-افكار
اسكريفا زمين پر علفي در اسپانيا، در دور حكومت جنرال فرانكو، براي خود يافت خصوصا
بعد از به پايان رسيدن جنگ داخلي درآن كشور.
-از جملهء
اعضاء حزب افرادي هم است كه به وزارت اسپانيا رسيده اند وفعـلا هم وزير هستند، بلكه
بخش اعظم وزراء را همين افراد تشكيل ميدهند، كه از جملهء اينها
اند:
1-وزير
صنايع: لوبيث برافو.
2-وزير عدليه: اوميرو.
3-وزير
تربيه: تاناجو.
4-وزير زراعت : امبروار.
-از جملهء
افراد برازنده تنظيم در ايطاليا: وزير تربيه : فلاكوي ، وزير داخله: سيلفارو، رئيس
مناهج وزارت تربيه: فازو، و رئيس دانشگاه
كاتوليكي ميلاد: ادرينو بوسدا، كه سال 1985م به رياست آن
رسيد.
-آنان فعلا
حد اقل سي نماينده در پارلمان اسپانيا دارند كه همه اعضاء تنظيم است و طبق اوامر آن
كار ميكنند.
-اسقف ها و
قسيس هايى هم است كه به طور پنهاني عضو تنظيم اند و در بين طبقات و جمعيات مختلف
مردم اسپانيا ، و در داخل اردو كار ميكنند.
-رياست
دراسات لاهوتي در روما نيز متعلق به همين تنظيم است، كه آن رياست در حقيقت شاخهء
دانشگاه نافاراي اسپانيا
است.
افكار و
معتقدات:
أول: افكار ديني و
تنظيمي:
-اهداف اين تنظيم، ديني مسيحي خالص است،
تنظيم بخاطر اعلاء و پخش مسيحيت طبق عقايد كاتوليكي، از طريق تربيه، سياست و اقتصاد
كار ميكند.
-تنظيم
مشتمل بر افراد ديني، و سـائر مسيحيان، غـير از افراد ديـني ميباشـد،
همچنان
مشتمل برطبقهء ذكور و اناث ميباشد، ولي توجه جدي به جوانان دارد.
-تنظيم
افراد خود را تشويق ميكند كه الگوي خوبي براي ديگران باشند ، همچنان به سري بودن و
پنهان كاري توصيه مينمايد.
-تنظيم به
تربيهء جدي افراد خود كه مبني بر
جديت ، عفت، حسن خلق، و زندگي خشن باشد توجه
زيادي مبذول ميدارد، گويى ميخواهد در افراد خود روحيهء مسيحيان اوائل را
زنده سازد.
-تنظيم در
پذيرش افراد، در معامله بين أعضاء بعد از مرحلهء پذيرش، و حتى در حالات استعفاء و
كناره گيري، بر ضوابط دقيقي استوار است، كارهارا طوري توزيع ميكند كه هر كار را به
كاردان آن ميسپارد، و به افراد خود حق شكايت و اعتراض را
ميدهد.
-تنظيم روي
به تكميل بوده ميخواهد بين جوانب روحي و ديني و بين استفاده از هر آنچه تمدن جديد
به ارمغان مياورد از قبيل اسباب تنظيمي دقيق كه داراي بر نامه ها، اهداف، ضوابط، و
موارد مالي ميباشد، ملائمت و موافقت بياورد.
-در اصل
اين تنظيم بخاطري نشأت كرد كه در پهلوي نظام جنرال فرانكو باشد، تأييد و پشتيباني
فرانكو از اين تنظيم تأثير زيادي در نفوذ و انتشارش از خود
بجاگذاشت.
-ممكن است
كه گفته شود:آن يك تنظيم ديني كاتوليكي است كه حركتش به مقتضاي اهداف وحسب مصلحتش
در سيطره سياسي و اقتصادي بر كشورهاي
مختلف
عالم وخصوصا بر اسپانيا ميباشد،همين تنظيم يك امپراطوري اقتصادي وصنعتي عجيبـي را
تشـكيل داده كه به شكل پيـشرفته ترين و جـديدترين امـپراطـوري هاي اقتصادي و صنعتي
مختلف الانواع موجود در عالم ميباشد.
-تنظيم
ميخواهد با تمام جديت در مقابل مفكورهء سازمان هاي دست چپي، ليبرالي و ماسوني
بايستد.
-وقتي
كسي پشنهاد شامل شدن را در تنظيم ميكند بر وي لازم است كه منتظر (ارادهء رب) باشد،
و ارادهء رب نزد آنان اينست كه شخص بايد در تنظيم داخل شود و بعد از شش ماه زندگي
در تنظيم و ميان روحانيت آن به شكل
رسمي پذيرفته
ميشود.
-شش
سال بعد از پيوستن، مجلس اخلاص و وفاء برگذار ميشود تاكه عضويت سابقه اش را به شكل
نهايى تأكيد نمايد، و در همين مجلس برايش
انگشتري داده ميشود كه نگين آن از احجار كريمه ميباشد، و بر وي لازم است كه
آن انگشتر را در طول زندگي خويش
باخود داشته باشد.
-تعداد
زيادي از افراد تنظيم خر را شعار خود ميگردانند و ميگويند: عيسى u وقتي در قدس داخل ميشد بر خر سوار بود، از جملهء دعاهاي اسكريفا
اين قولش بود كه خطاب به پروردگارش ميگفت: (من خر گرگين
توام).
-جوانب
روحي حركت بر اشياء آتي تمركز دارد:
1-بوسيدن
زمين وقت بيدار شدن از خواب.
2-
نيم ساعت براي حمام كردن و تراشيدن.
3-سي دقيقه براي نماز فردي، و بعد از آن ده
دقيقه تقديس اجتماعي.
4-بعد از
چاشت زيارة قربانگاه مقدس، و بعـد از آن به مـدت سه سـاعت
خاموشي
كوچك( صمت الأصغر).
5-(
العصرونيه) و آن وقت خاصي است براي
مجلس وكار اجتماعي كه در آن بعضي دعوت شدگان حاضر ميباشند، و مناقشات و بحث هايي در
امور دين و يا در بارهء حادثهء خاصي از امور دين داير
ميگردد.
6-سي دقيقه
براي نماز اختصاص دارد.
7-در آخر
روز كه آنوقت نماز هم ادا ميشود ، بعد از اداي آن از كارهاي روحي و يا مالييكه در
خلال روز انجام يافته ، ارزيابي و بازرسي صورت ميگيرد، بعد از اين ها صمت اكبر (
خاموشي بزرگ) شروع ميشود كه تا روز آينده سخن گفتن را ممنوع
ميسازد.
8-قبل از
خواب اعضاي حزب نقش صليب را با دستهاي خويش بر جسم خود رسم ميكنند، و آب مقدس را بر
بستر خود ميپاشند، بعدا نماز كوتاهي
ادا ميكنند و ميخوابند.
دوم
تشكيلات تنظيمي:
-مجلس عام: متشكل از رئيس عام، سكرتر
عام، معاون عمومي، و افراد برازنده از چهارده كشور ميباشد، همين مجلس است كه تصميم
هاي نهايى را ميگيرد و فيصله هاي عمومي از همين جا صادر ميشود، اين مجلس قوت عالي و
بالا در تنظيم به سطح تمام عالم شناخته مي شود، يعني تنظيم با همه فروعات و اقسام
سه گانه اش كه عبارت از: قسيس ها، شهري ها، و بخش اناث است، زير سلطه و تأثير همين
مجلس است.
-قسيس
بودن: اين بالاترين مرحله اي است كه يك عضو به آن ميرسد.
-عضو
نظامي.
-فدايى.
-عضو غير
نظامي.
-مددگار.
-اعتراف
نيمه رسمي كليساي اسپانيا برين تشكيلات تنظيمي الاوبوس دي، تنظيم را تقويت بخشيد و در
انتشارش كمك نمود.
-مؤسس
تنظيم توجه خوبي را از جانب فاتيكان مشاهده نمود، و همين باعث شد كه از اسپانيا به
روما انتقال كند، و آنجا به طور نهايى اقامت گزيند، و آنجا را مقر رهبري حزب
گرداند.
-اسكريفا
در طول حيات خود رهبر و رئيس همين
تنظيم بود ، و در سال 1975م درگذشت.
سوم
تأليفات:
-اسكريفا
سال 1934م كتاب خردي نوشت بنام (
اعتبارات روحيه) ولي كتاب ناگهان مخفي كرده شد و جايش را كتاب ( الطريق) گرفت كه به حيث انجيل تنظيم شناخته
ميشود.
-اسكريفا
كتاب ديگري هم دارد كه برآن دكتوري خودرا گرفته است، همچنان كتابهاي خرد ديگري هم
دارد درباره نمازهاي شان.
-از جملهء
كتاب هاي تنظيم كتاب ( القيمة
الإلهية للانسان) است كه آنرا خوسي
اور تيغا تأليف نموده، و در آن از انسان كاتوليكي صليبـي صحبت ميكند، و كتابي بنام
( روحانية العلمانيين) كه آن را خوان باركيستا توريو تأليف نموده
است.
چهارم :
امكانيات تنظيم :
-اعضاء
تنظيم در اين ايام تقريبا به 72000 بالغ ميگردد، كه اين عدد از 78 جنسيت است، نيم
آنها در اسپانيا ميباشند، همچنان تنظيم زياده از 700 مكتب ابتدائي، تمهيدي، ثانوي،
معهد، ليله براي طلاب، و مركز ثقافتي، در اختيار خود دارد، كه در هرگوشهء عالم
منتشر ميباشد، واز آنجمله 497 دانشگاه و مكتب عالي است.
همچنان در
تصرف و ملكيت تنظيم است: 52 دستگاه راديوئي، 12 شركت سينمائي، 694مجله 38 آژانس
خبري، 13 بانك، و ديگر شركت ها، مراكز صنعتي و محلات.
-تنظيم
تسلط تقريبا كامل بر مجلس اعلي ابحاث علمي در اسپانيا يافته
است.
-تنظيم
تنها در اسپانيا 21 ليلهء طلاب را در اختيار دارد كه مستقيما آنان را سرپرستي
مينمايد.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي :
-اين تنظيم
يك تنظيم نصراني كاتوليكي است كه به بازگشت به طرف نصرانيت اول دعوت ميكند، و از
امكانيات عصر جديد استفاده مينمايد.
-تنظيم
ديني، سياسي، اقتصادي، و تربيوي است.-تنظيم به همه عقايد نصرانيت از قبيل:
تثليث[عقيده به سه خدا] پدر و پسر و روح القدس، عذراء ، صليب، فداء، قرباني ها،
خـطأ و خـوردن گوشـت خنزير [2]و
ديـگر عقايد نصرانيت معتقد
است.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-هيچ قريهء
مسيحي در عالم نيست كه درآن اين تنظيم وجود نداشته باشد، آنقدر دايرهء نفوذش فراخ
شده كه تقريبا زياده از پنجاه دولت را شامل گرديده است وطي اين نفوذش در تمام جوانب
فكري، ثقافتي، سياسي، ومالي دست يافته است.
-قوت اصلي
آن در مناطق آتي تمركز دارد: اسپانيا كه لنگر اساسي اش آنجا واقع گرديده است،
ايطاليا كه مركز رئيسي و عمومي اش در روما جاده فيرلا برورو است، و ظيفه اين مركز
اداره و تنظيم امور است، فلپين در شرق آسيا، مكسيكو و فنزويلا در امريكاي لاتين، و
در كولومبيا، بيرو، تشيلي، و اخيرا در ارجنتين و در كينيا در افريقا،نيزدر ميان
زندگي مردم عام نفوذ كرده اند، ولي اندازهء نفوذ باهم تفاوت
دارد.
مراجع:
1-كتاب
ها و مؤلفاتي كه خود تنظيم آنرا نشر مينمايد، كه بعضي از آنها در فقرهء
مؤلفات، در همين بحث ذكر شد.
2-
منظمة الأوبوس ديى : النشأة،
تقريري است در فايل هاي
«الندوة
التنظيم،
التطور
العالمية للشباب الإسلامي».
3-دستور
هيئة الأوبوس ديى
نيزتقريري است در فايل هاي «الندوة العالمية
للشباب
الإسلامي»
تعريف:
بابيه و يا
بهائيه حركتي است كه سال 1260هـ/ 1844م تحت نظر استعمار روس، انگليس و يهوديت عالمي، بخاطر فاسد ساختن عقايد
مسلمانان، از بين بردن وحدت آنان و
مصروف ساختن شان از قضاياي اساسي، نشأت نمود.
تأسيس و
افراد برازنده:
-اين حركت
را ميرزا علي محمد رضا شيرازي ( 1235-1265هـ) (1819-1849م) سال 1844م /1260هـ تأسيس نمود، و اعلان كرد كه وي «الباب»
است، وقتي وي مرد پسرش ميرزا حسين
علي، مشهور به بهاء امور را بدست گرفت، و حركت را هم به «بهائيه » نام گذاري كرد،
وي كتابي هم دارد بنام (الأقدس)، بهاء در سال 1892م درگذشت، شخصيات مهم حركت بعد از
مؤسس و جانشين آن اينهااند:
1-قرة
العين ( 1230-1269هـ) وي زن بد رفتار منحرفي بود كه از نزد شوهرش فرار نمود و در
جستجوي متعه شد، سال 1269هـ در مجلس بدشت اعلان نمود كه شريعت اسلامي منسوخ شده
است، و در همان سال شاه اعدامش نمود.
2-يحيىعلي،
برادر بهاء: وي ملقب به «الازل» است، با برادرش در جانشيني «الباب» منازعه نمود، و
به همين سبب از وي جدا گرديد، وي كتابي دارد بنام (الأرواح) برادرش با وي خيانت
كرد، و آن را با پيروانش به قتل رسانيد.
افكار و
معتقدات:
بهائى ها
عقيده دارند كه: باب است كه همه چيزهارا به كلمه خود خلق نموده است، وي مبدأ و
منبعي است كه از وي تمام أشياء ظاهر گرديده است.
-قائل به
حلول و اتحاد هستند.
-قائل به
تناسخ و جاويد بودن كائنات اند، و ميگويند كه پاداش و عذاب فقط بر ارواح است، آنهم به شكلي كه
شباهت به امر خيالي دارد.
-عدد «19»
را گرامي ميدارند، تعداد ماه هارا «19» ميگردانند، عدد روزهاي هر ماه را
هم «19» ميدانند.
-قائل به
پيامبري بودا، كنفوشيوس ، براهما، زردشت، و امثال شان از حكماء هند، چين و فارس
قديم اند.
-در قائل
بودن به مصلوب شدن ( به دار كشيده شدن) عيسىعليه السلام ، با يهود و نصارا موافق اند.
-قرآن را
تأويلات باطني مينمايند تا موافق به مذهب شان شود.
-از معجزات
پيامبران ، از حقيقت جن و ملائكه و از جنت و دوزخ منكرند.
-حجاب را
به زن حرام ميدانند، متعه و اشتراكي بودن در زنان و اموال را جائز
ميشمارند.
-ميگويند:
دين باب [يعني دين ميرزا] ناسخ شريعت محمد است.
-قيامت را
به ظاهر شدن بهاء تأويل ميكنند، قبله شان در شيراز است، همان خانه كه در آن باب
تولد شده.
-از اينكه
محمد خاتم
النبيين و آخرين پيامبران باشد منكر اند، و ادعا ميكنند كه وحي ادامه دارد، و در
مقابل قرآن كريم كتابي هم تأليف كرده اند.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي :
-كسيكه در
عقايد اين حركت فكر و تأمل كند ميابد كه اين حركت افكار و اعتقادات خود را از چندين
منبع أخذ نموده كه عمده ترين آنها
اينها اند:
* بودايى،
برهمي، زردشتي، مانويه، مزدكيه، و همه فرقه هاي باطني.
* يهودي،
نصراني، و دهريت.
* شيعه، و
فرهنگ فارس قبل از اسلام.
-در عقب
حركت در تمام حركاتش اينها قرار داشتند:
1-يهود.
2-استعمار روس.
3-استعمار انگليس.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-اكثريت
بزرگ بهايى ها در ايران جايگزين اند، و تعداد كمي از آنها در عراق، سوريه، لبنان و
فلسطين اشغالي نيزميباشند.
مراجع:
1-المذاهب
المعاصرة
د. عبد الرحمن عميره.
2-البهائية
اضواء و حقائق.
احسان الهي ظهير.
3-
هذه هي البهائية
اصدار رابطه عالم اسلامي.
4-البابيون
و البهائيون،
عبد الرزاق حسين.
ماضيهم
و حاضرهم.
5-البابية
و البهائية
محمود الملاح.
6-البهائية
تاريخها و عقيدتها
عبد الرحمن وكيل.
7-البهائية
في الميزان
محمد كاظمي قزويني.
8-البهائية
في نظر الشريعة
علي علي منصور.
و
القانون.
9-البهائية
محب الدين خطيب.
10-البهائيون
و قاديانيون
د. محمد حسن اعظمي
11-البيانات
أبو الأعلى مودودي.
12-تاريخ
الجمعيات السرية و
محمد عبد الله عنان.
الحركات
الهدامة.
13-حقيقة
البابية و البهائية
د. محسن عبد الحميد.
تعريف:
بريلويت يك
فرقه صوفي مشرب است كه در دور استعمار بريطانيا در هند پيدا شد، اين فرقه در دوستي
و تقديس پيامبران و اولياء ، خصوصا پيامبر آخر زمان صلى الله عليه و سلم افراط و بالا روي
مينمايند، و به آنان صفاتي را نسبت ميدهند كه ايشان را از بشر بودن بالا
ميبرد.
تأسيس و
افراد برازنده:
-مؤسس اين
گروه أحمد رضاخان پسر تقي علي خان (1272-1340هـ) (1865-1921م) ميباشد، كه خود را
عبد المصطفى نامگذاري كرده بود، در قريهء بريلي ، ولايت اتراپرديش تولد شده، نزد
ميرزا غلام قادر بيك برادر بزرگ ميرزا غلام أحمد قادياني، شاگردي نموده و درس
خوانده است.
-سال
1295هـ به زيارت مكهء مكرمه رفت و آنجا نزد بعضي شيوخ درس خواند، وي خيلي لاغر، تند
مزاج، تيز قهر، بدزبان و مصاب به امراض مزمنه بود، از جملهء كتاب هاي مشهورش:
(أنباء المصطفى)، ( خالص الاعتقاد)، ( دوام العيش)، (الأمن و العلى لناعتى المصطفى)، ( مرجع
الغيب)، (الملفوظات) و ديوان شعري بنام (حدايق بخشش) است.
-در وصيتش
آمده كه اگر به نزد يكان و خويشاوندان همراه با فاتحه هرهفته دوبار يا سه بار روان
كردن اين اشياء ميسر شد، روان كنند: شير خشك، گل رياني
كـباب
شامي، نـان با روغـن، قيماق، فريني، نسك، برنج با زنجبيل، آب
سيب،
آب انار، وايسكريم، اين وصيت در ميان
پيروانش تا امروز عملي ميشود.
-ديدار علي
بريلوي: سال 1270هـ در نواب پور ولايت الور بدنيا آمد، و در اكتوبر 1935م وفات
نمود، از جملهء تأليفاتش: ( تفسير ميزان الاديان) و( علامات الوهابية )
است.
-نعيم
الدين مراد آبادي (1300-1367هـ) = ( 1883-1948م)، وي مدرسه اي داشت به نام (
الجامعة النعيمية) لقبش صدر الافاضل است، از جملهء كتابهايش: (الكلمة العليا) و (
في عقيدة علم الغيب ) است.
-أمجد علي
پسر جمال الدين پسر خدا بخش: در
كهوسي تولد شد، و از مدرسه الحنفيه جونبور 1320هـ فارغ گرديد، سال ( 1368هـ) مطابق
به ( 1948م) در گذشت، وي كتابي دارد بنام ( بهار شريعت).
-حشمت علي
خان : در لكهنو به دنيا آمد، از دروس خويش سال 1340هـ فارغ گرديد، و خودرا« سگ احمد
رضاخان» ميناميد و به اين نام افتخار ميكرد ، همچنان ملقب به ( غيظ المنافقين) بود
، و كتابي دارد بنام ( تجانب اهل السنة)، سال ( 1380هـ)
درگذشت.
-أحمد يار
خان )1906-1971م)، خيلي متعصب بود، از جملهء مؤلفاتش: ( جاء الحق و زهق
الباطل) و ( سلطنت مصطفى) است.
افكار و
معتقدات:
-افراد اين
طايفه معتقداند كه پيامبر قدرتي دارد
كه توسط آن بر كاينات
حكم فرمايى
ميكند.
-امجد علي
ميگويد: پيامبر نائب مطلق الله
سبحانه و تعالى است، همه عالم تحت تصرفات وي ميباشد، هرچه بخواهد ميكند، هرچيز به
هركس بخواهد ميدهد، و هرچه بخواهد ميگيرد، و هيچ يكي در عالم وجود ندارد كه حكم و
فيصله اش را تغيير دهد، سردار انسانهاست، كسيكه وي را مالك خود نمي داند از حلاوت
سنت محروم است.
-براي
محمد و أولياء بعد از وي قدرت تصرف و
تغييرات در كاينات موجود است، أحمد رضاخان ميگويد: « ياغوث( يعني يا عبد القادر
جيلاني) قدرت«كن» براي محمد از جانب
پروردگارش حاصل است، براي تو از جانب محمد
حاصل است، و همهء آنچه از تو ظاهر ميشود دلالت به قدرت و توانايى تو بر تصرف
ميكند، و دلالت براين مينمايد كه فاعل حقيقي در عقب حجاب تو
هستي».
-نظريهء
شان در بارهء پيامبر خيلي غلو و افراط
آميز است، حتى به مرتبه اي نزديك به مرتبه خدايى- العياذ بالله- وي را رسانيده اند،
احمد رضاخان در حدائق بخشش 2/104 ميگويد: «يا محمد گفته نمي توانم كه تو الله هستي، و نمي
توانم كه ميان شما دو فرق بگذارم، امرت را به خدا ميسپارم، وي به حقيقت تو داناتر
است.
-همچنان در
توصيف نمودن پيامبر به اوصافي كه از
حقيقت به دور است مبالغه نموده اند، حتى كه وي را عالم الغيب ميدانند، احمد رضاخان
در كتاب خالص الاعتقاد ص33 ميگويد: « الله تبارك و تعالى براي صاحب قرآن سيدنا و
مولانا محمد همهء آنچه در لوح محفوظ است داده بود».
-مي
پندارند كه پيامبر و اولياء آنچه را
خداوند علمش را به خود تخصيص داده است ميدانند، احمد رضاخان در خالص الاعتقاد ص
53-54 ميگويد: «براي پيامبر هيچ چيزي
از امور پنجگانه كه خداوند در ايت
شريفه ذكر نموده پوشيده و پنهان نيست، چگونه بر وي پوشيده بماند در حاليكه قطب هاي
هفتگانه امت شريف وي آن اشياء را ميدانند، در حاليكه قطب ها پايين تر از غوث اند،
چه برسد به سيد اولين و آخرين كه وي سبب وجود همه چيز و از وي همه چيز
است».
-نزد شان
عقيده اي وجود دارد بنام ( عقيدة الشهود) يعني به عقيدهء آنان پيامبر در هر زمان و مكان حاظر است و بر افعال و كردار مخلوق ناظر ميباشد،
احمد يارخان در كتاب (جاء الحق) 1/160 ميگويد: « معنى شرعي حاظر و ناظر آنست كه صاحب قوه قدسيه ميتواند از همانجا كه
است تمام عالم را همانند كف دست خود ببيند، و آوازها را از دور و نزديك بشنود، و در
يك لحظه در اطراف عالم چرخ بزند، بيچارگان را كمك كند، دعاء كنندگان را اجابت
نمايد».
-احمد سعيد
مؤلف كتاب (تسكين الخواطر) ص85 ميگويد:«هيچ مكاني نيست كه رسول الله در آنجا موجود نباشد [بلكه در هر زمان و
هر مكان موجود است]».
-صفت حاظر
و ناظر را به اشخاص ديگري نيز ثابت مينمايند، طور مثال به خود أحمد رضاخان، در كتاب خود (انوار رضا) ص 246 ميگويد: احمد بريـلوي
زنده
و موجود
بوده در ميان ما ميباشد، براي ما كمك ميكند، و به فرياد ما ميرسد».
-بشر بودن
پيامبر را منكر اند و اورا نوري از
انوار خداوند عزوجل ميشمارند.
-احمد
يارخان در كتاب خود( مواعظ نعيميه) ص 14 ميگويد: رسول نوري از نور خداوند است، و ديگر همه مخلوقات از نور وي اند،
احمد رضاخان در اشعار خود ميگويد:
(وقتيكه نور الهي حلول كرده در صورت بشر نباشد اين گل و آب چه ارزش
دارد).
-پيروان
خويش را به استغاثه و فريادرسي خواستن ازانبياء و اولياء تشويق ميكنند، و كسيكه اين
كار شان را انكار كند وي را متهم به الحاد و بي ديني ميكنند، امجد علي در كتاب خود
( بهار شريعت) 1/122 ميگويد: « كسانيكه از استمداد و مدد خواستن از انبياء و
اولياء و قبرهاي شان منكر اند ، آنان
ملحد اند».
-قبرها را
تعمير و آباد ميكنند، پخته كاري مينمايند، رنگ ميكنند، بالاي آنها چراغ ها و شمع هارا روشن ميكنند، به
قبرها نذر به گردن ميگيرند، به آنها تبرك ميجويند، مجالس و جشن ها بر سر آنها
برگذار مينمايند، بالاي قبرها گل ها،
چادرها و پرده هاي هر قسم ميگذارند، و اتباع خود را بخاطر تبرك جستن به طواف در
اطراف قبر دعوت ميكنند.
-در تقديس
و تمجيد شخصيت عبد القادر جيلاني غلو و افراط شديد مينمايند، و ديگر امام هاي صوفيه
را نيز تعظيم ميكنند، و به آنان امور خيالي، و خارق العاداتي را نسبت ميدهند كه دروغ بودن و خرافي بودن آنها آشكار است.
-و ازجملهء
عقايد پوچ وبي محتواي شان آنست كه دركتـاب«ملفـوظات» احمد
رضاخان
3/276 آمده « زنان انبياء عليهم السلام نزد انبياءعليهم السلام برده ميشوند و آنان
شب را بازنان خويش سپري مينمايند».
-قائل به
اسقاط اند، و آن صدقه اي است كه از جانب ميت، به همان مقدار كه نماز، روزه، وغيره
را ترك كرده باشد داده ميشود، مقدار صدقه: در مقابل هر نماز يا روزهء يك روز كه ميت
آنرا ترك كرده باشد به اندازهء صدقهء
فطر است، گاهي در اين كار دست به حيله ميزنند، اول مقداري را كه يكساله
كفارهء نمازو روزه اش شود توزيع مينمايند، بعد دو باره آن را به طور بخشش پس
ميگيرند و بارديگر به توزيعش ميپردازند، و اين عمل را به اندازهء سالهايى كه آن شخص اين فريضه را ترك كرده باشد تكرار
ميكنند.
-بزرگترين
عيدهاي شان همان مولود شريف است كه در آن اموال فراوان را مصرف مينمايند، و اين روز
روز مقدس و مباركي در نزدشان ميباشد،
در آنروز شعر خواني ها ميكنند كه در
خلال آن ضمن قصه هاي دروغ و خرافي
پيامبر را ستايش و توصيف مينمايند، و
در آنروز كتاب ( سرورالقلوب في ذكر المولد المحبوب) را ميخوانند ، اين كتاب را احمد
رضاخان تأليف نموده و آن را از خرافات
و افسانه ها پر كرده است.
-عرس ها:
مراد از عرس زيارت قبور به طور دست جمعي، و اجتماع بر سر آنان ميباشد، مثل عرس شيخ
شاه وارث، در شهر (ديوه)، عرس خواجه معين الدين چشتي، كه در آن مليونها انسان جمع
ميشوند، و مردان با زنان خلط و يكجا ميباشند، و در نتيجهء آن مفاسدي رخ ميدهد كه
عاقبت خوب ندارد.
-كسي كه
روزه يا نمازرا ترك كند راه خلاصي برايش اميد است، ولي قيامت كلان و مصيبت بزرگ نزد آنان متوجه كسي است كه از مجالس
مولود شريف، يا فاتحه، و يا از مجلس عرس تخلف ورزيده باشد، آنان مسلمانان غير بريلوي را به اندكي سبب تكفير ميكنند، و هيچ گروه اسلامي، و شخصيت
اسلامي را از وصف كفر به دور نگذاشته اند، و در بسياري جاهاي كتاب هاي شان بعد از تكفير شخص اين
جمله ميايد: « كسيكه وي را كافر
نداند خودش كافر است» تكفير ايشان
ديوبندي ها، ندوي ها، رهبران تعليم و اصلاح، و آزاد كنندگان هند از چنگ استعمار را
نيز شامل ميباشد همچنان تكفير شان شامل شيخ اسماعيل دهلوي است، وي از جملهء علمائي
بود كه در مقابل بدعت ها و خرافات مبارزه ميكردند، محمد اقبال لاهوري، ضياء الحق
رئيس جمهور پاكستان و تعدادي از وزيرانش را نيز تكفير
ميكنند.
-شيخ
الإسلام ابن تيميه را نيزتكفير نموده وي را مختل و فاسد العقل ميگويند، با وي
شاگردش ابن قيم را نيز يكجا ميسازند.
-در روي
زمين در ظاهر وباطن آن دشمني براي آنان بدتر وشديدتر از شيخ محمد بن عبد الوهاب
يافت نمي شود وي را به كفر وبدترين تهمت ها متهم مينمايند، اينهمه بخاطر آنكه وي در
مقابل خرافات قاطعانه مبارزه كرده ومردم را به توحيد خالص دعوت مي
نمود.
-آنان
هميشه در پارچه ساختن صفوف مسلمانان، ناتوان ساختن قوت شان وداخل كردن شان در
راهگمي هاي اختلافات بي فايده ميكوشند، كه از آن جمله است بدعت بوسه كردن هردو
انگشت ابهامه در وقت اذان وماليدن آن به چشم وشمردن آن از امور اساسي، به نظر آنان
اين عمل را فقط كسي ترك ميكند كه دشمن پيامبر باشد، ميپندارند: كسيكه اين كاررا كند
هرگز چشم درد نمي شود، كتاب شان (منير العيين في تقبيل الإبهامين) را مطالعه
كنيد.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-اين فرقه
از حيث اصل در زمرهء اهل سنت، و ملتزم به مذهب احناف اند، ليكن عقايد خويش را به
عقايد ديگري خلط و مزج نموده اند كه
آن عقايد مأخوذ از نصرانيت است، مثل جشن گرفتن از روز ولادت پيامبر ، كه آن به تأسي
از جشن هايى است كه در اول سال ميلادي از طرف نصراني ها برگذار ميشود، و شخصيت
پيامبر را بالا ميبرند تاباخرافاتي
كه به شخصيت عيسى نسبت داده شده برابر
شود.
-چون ايشان
در قارهء هند زندگي مينمايند ، و در قارهء هند ديانت هاي مختلف وجود دارد، بنابرين
عقايدي از هندوها و بودايىها نقل كرده و به عقايد اسلامي آنان خلط گرديده
است.
-به
پيامبر و اولياء صفاتي را نسبت
ميدهند كه مشابه به صفاتي است كه
شيعه ها آن را به امامان معصوم- به نظر خود شان - خويش نسبت
ميدهند.
-عقايد غالي هاي صوفيه و قبرپرستان و
شركيات شان نيز به اين فرقه منتقل شده، همچنين افكارشان در بارهء حلول، وحدت و
اتحاد نيز به اينها منتقل گرديده و اين امور بخشي از عقيدهء شان گرديده
است.
انتقاداتي كه بر بريلوي ها وارد
ميشود:
-افراط و غلو شديد در تصوير شخصيت
پيامبر و سائر انبياء عليهم السلام، و خلط ساختن آن به عقايد
مشركين.
-ساقط كردن
فريضهء حج.
-دوري شان
از حق در تاخت و تاز و افتراآت شان
بر شيخ الإسلام ابن تيميه و بر شيخ محمد بن عبد الوهاب و بر هركس ديگري كه دعوت به
سوي توحيد خالص مينمايند.
-سرعت و
بيباكي شان در تكفير مسلمانان به مجرد مخالف بودن آنان در
نظريه.
-كوشش
هميشگي شان در پارچه ساختن وحدت مسلمانان و تضعيف قوت شان.
-به رغم
آنچه گذشت اين فرقه به كساني ضرورت دارد كه راه را براي شان روشن سازند، و از چشمان
پيروان اين فرقه پرده هاي جهل و خرافات را دور نمايند، تا به جادهء مستقيم قرار
گيرند.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-اين فرقه
از بريلي ولايت اوتراپرديش برخاست تا در همه قارهء هند (هند و پاكستان ) منتشر
گردد.
-در
بريطانيا نيز وجود دارند، و آنجا فرقهء شان بنام ( جمعيت أهل السنة) و( جمعيت تبليغ
الإسلام) ياد ميشود، وكارشان در آنجا فقط تخريب كارهاي ديگران، و ايجاد وحشت و
پراگندگي ميان شان ميباشد، به سبب كار آنان بود كه حادثهء خونين سال1980م ميان
مسلمانان واقع شد( الغار ديان،اغسطس1980م)را مطالعه كنيد.
مراجـع:
1-البريلوية
عقايد و تاريخ
احسان الـهي ظـهير-ط1-1403هـ/
1983م–اداره السنة –لاهور پاكستان.
2-بريلويه
رسالة ماستري– كه به جامعه اسلامي امام
محمد بن سعود، كليه اصول
الدين در
رياض پيش كرده شده است.
3-
الأمن و العلي لناعتي المصطفى
احمدرضاخان
– قادري بكدبو-بريلي–
هند.
4-أنباء
المصطفى
احمد رضاخان – مطبعه صبح صادق -
درديوان هند – 1318هـ.
5-انوار
رضا
جماعتي از مؤلفين - لاهور
1397هـ.
6-بهار
شريعت
امجد علي
اعظمي – دلهي هند.
7-تجانب
اهل سنت
حشمت علي خا ن-بريس
بيلي بهيت-
هند –1361هـ.
8-جاء
الحق و زهق الباطل
احمد يار خان نعيمي-كانفور- هند.
9-حدائق
بخشش
احمد رضاخان -مراد آباد -
هند.
10-خالص
الإعتقاد
احمد رضاخان- بريلي- هند 1328هـ.
11-سلطنت
مصطفى
احمد يارخان – كانفور- هند.
12-مجلهء
صراط المستقيم
محمود احمد ميرفوري -برمنجهام -بريطانيا
-اغسطس
1980م.
13-ملفوظات
احمد رضاخان – لاهور-
پاكستان.
14-الكوكبةالشهابية
في كفريات
احمد رضاخان – عظيم آباد – هند
الوهابية.
– 1316هـ.
15-تسكين
الخواطر في مسألة الحاضر
احمد سعيد – طبعة سكر- پاكستان.
و الناظر.
تعريف:
حزب بعث حزبي است قومي، علماني،[3]
به سوي انقلاب عام در چوكات مفاهيم و ارزشهاي عربي فرا ميخواند تا آنرا ذوب نموده
به توجيهات اشتراكي تغيير ش دهد، شعار اعلان شده اش اينست ( امت عربي واحد است و
داراي رسالت جاويدان ميباشد) كه آن همان رسالت حزب است، اهداف حزب شامل بر وحدت،
حريت، واشتراكيت ميباشد.
تأسيس و
افراد برازنده:
-در سال
1932م هر يك :ميشيل عفلق ( مسيحي منسوب به كليساي شرقي) و صلاح بيطار ( سني) بعد از
تحصيلات عالي شان، با افكار نشنلستي و فرهنگ بيگانه، از پاريس به دمشق
آمدند.
-هر يكي از
عفلق و بيطار شروع به تدريس نمودند، و در ضمن تدريس افكار خويش را ميان دوستان ،
طلاب و جوانان نشر كردند.
-گروهي كه
عفلق و بيطار تأسيس نموده بودند مجله
اي را بنام ( الطليعة )، همراه با ماركسيست ها به تاريخ 1934م به نشر رسانيدند، و
گروه خود را بنام ( جماعة الإحياء العربي) نامگذاري كردند.
-در نيسـان
1947م حزب، تحـت اسم ( حزب البعث العربي) تأسيس گرديد
كه تأسيس
كنندگانش هريك: ميشيل عفلق، صلاح البيطار، جلال سيد،
ذكي ارسوزي
بودند، همچنان فيصله نمودند كه مجله اي بنام ( بعث) به نشر
برسد.
-در حكومت
هايى كه بعد از استقلال سوريه در آنجا روي كار شد نقش فعالي داشتند، و آن حكومت ها
قرار ذيل اند:
1-حكومت
شكري قوتلي: از 1946تا 29/3/1949م .
2-حكومت
حسني زعيم: كه چند برج در سال 1949م حكومت را به دست گرفت.
3-حكومت
اللواء سامي الحناوي: كه شروع و پايان حكومتش در سال 1949م
بود.
4-حكومت
اديب شيشكلي : كه تا سال 1954م دوام كرد.
5-حكومت
شكري قوتلي: وي بار دوم به حكومت رسيد و تا امضاء اتفاقي، مبني بريكجا شدن با مصر
سال 1958م ادامه يافت.
6-حكومت
يكپارچگي به رياست جمال عبد الناصر : 1958-1961م .
7-حكومت
جدايى به رياست دكتور ناظم قدس :
انفصال و جدايى از 28/9/1961م تا 8/3/1963م ادامه يافت. حركت جدايى خواهان را عبد
الكريم نحلاوي رهبري
ميكرد.
8-از تاريخ
8/3/1963م تا امروز حكومت سوريه به دست حزب بعث قرار دارد، وطي اين مدت چندين حكومت
بعثي آمده و رفته، كه آنان قرار ذيل اند:
1-حكـومت
رهـبري انقلاب : 1963م، كه درين حكومـت صلاح بيطار به
حيث رئيس وزراء تبارز
نمود.
2-حكومت
حافظ امين: از 1963م تا 1966م.
3-حكومت
نورالدين اتاسي: 1966-1970م در اين
مدت قيادت محلي حزب رول مهمي را در حكومت
بازي نمود، در طي اين مدت افراد ذيل تبارز نمودند،: صلاح جديد كه به
حيث منشي عمومي قيادت محلي ايفاء وظيفه كرد، و حافظ اسد كه به حيث وزير دفاع
ايفاء وظيفه نمود.
4-حكومت
حافظ اسد: از سال 1970م تا امروز.
از افراد بارزي كه در تاريخ حزب به ظهور
رسيد:
-سامي جندي: بعد از انقلاب 1963م وزارت
اطلاعات و كلتور را به دوش گرفت.
-حمود
شوفي: به حيث سكرتر عام قيادت محلي كار ميكرد، ولي بعدا درمارچ سال 1964 از حزب با
گروه خود، انشعاب نمود، و فعلا در عراق است.
-منيف رزاز
(اردني سني) به حيث سكرتر عام رهبري قومي حزب، از ابريل 1965م تا فروري 1966م كار
كرد.
-مصطفى
طلاس (سني) : سال 1932م به دنيا آمد،
درس خود را در دانشكدهء نظامي حمص خواند، به تاريخ 1947م به حزب جذب شد، از سال 1963م به بعد به
حيث رئيس محكمهء امنيت قومي، در
منطقهء وسطى كار كرد، از سال 1964م تا 1966م به حيث رئيس اركان لواء پنج زره
پوش ايفاء وظيفه نمود، از شباط
1968م به حيث رئيس اركان قواي
مسلح تعيين گرديد، از سال 1968م تا 1972م به حيث
معاون وزير دفاع ايفاي وظيفه كرد. و در مارچ 1973م وزير دفاع تعيين گرديد كه تا
امروز به همين و ظيفهء خود ادامه ميدهد.
-اللواء
يوسف شكور: جانشين مصطفى طلاس، در رياست اركان گرديد ، وي از منطقهء حمص
ميباشد.
-اللواء
ناجي جميل : وي از منطقهء دير الزور بود، از نومبر 1970م تا مارچ 1978م فرمانده
دافع هوائي بود.
-سليم
حاطوم: مي خواست در سال 1966م انقلابي را به راه اندازد ولي ناكام شد، و در سال 1968م اعدام كرده
شد.
-زكي
ارسوزي: ( از لواء اسكندرون) وي همچون ميشيل عفلق از مؤسسين حزب بوده و از همقطاران
وي ميباشد.
-شبلي
عيسمي: سال 1930م تولد شد، از سال 1963 تا 1964م اولا به حيث وزير زراعت كار كرد،
بعد از آن به حيث وزير معارف، بعد به حيث وزير ثقافت و ارشاد قومي، و در سال 1965م به حيث معاون منشي عمومي حزب
بعث تعيين گرديد.
-عبدالكريم
جندي: كه سال 1969م خود را انتحار نمود، وي از طرفداران صلاح جديد
بود.
-سليمان
عيسى : ( از لواء اسكندرون) مناظر، مفكر و شاعر بود.
-احمد
خطيب: رياست جمـهوري را در تشـرين ثاني 1970م بدوش گرفت، و
در شبـاط 1971م استـعـفاء نمود، ايـن دوره همان دورهء
انتـقالي ميـان
حكومت نورالدين اتاسي و حكومت حافظ اسد
بود، ازسال 1965م به بعد عضو قيادت محلي توسعه يافته گرديد، و مدت كوتاهي هم رياست
مجلس شعب (قبايل) را به دوش داشت.
-يوسف
زعين: در بوكمال سال1931م بدنيا آمد،
وي طبيب بود، و از 1963م تا 1964م به حيث وزير زراعت كار كرد، بعد در بريطانيا سفير شد، و در 1965م به حيث
عضو قيادت قطري پذيرفته شد، و از شباط 1966م تا تشرين اول 1968م به حيث صدر اعظم
تعيين گرديد، و تا1970م دوام كرد.
-جلال سيد:
وي عضو تأسيس كنندهء حزب بعث است، و از شهر دير زور ميباشد، وي حزب را ترك نمود،
ولي در سياست سوريه شخص فعالي است.
-عبد
الحليم خدام: سال 1932م در بانياس به دنيا آمده بود، از دانشكده حقوق در دمشق فارغ
گرديد، وي چندين وظيفه را يكي بعد ديگري به دوش ميگرفت، مدتي به حيث محافظ شهر حماه
كار كرد، بعد به حيث محافظ شهر قنيطره، و سال1964م به حيث محافظ شهر دمشق ،
سال1969م به حيث وزير اقتصاد، از 1970م به
بعد به حيث وزير خارجه تعيين گرديد، در سال 1984م ارتقي نمود و معاون رئيس
جمهور در امورسياست شد، وي از 1969م به بعد در عضويت قيادت قطري پذيرفته شده
بود.
-حافظ اسد:
سال1930م در قرداحه كه قريه اي از قريه هاي لاذقيه است، بدنيا آمد، در دانشكدهء
نظامي خواند و از آنجا سال1955م فارغ گرديد، سال 1963م به حيث قومندان مركز رهدار
هوائي شروع به كار كرد، وسال1964م به حيث قومندان سلاح پرواز كار كرد، در 1965م به مجلس وطني
انقلاب پيوست، در انقلاب 1966م با صلاح جديد يكجا شد، و از 1966 تا 1970م به حيث
وزير دفاع ايفاء وظيفه نمود، وي حركت اصلاحي را به راه انداخته رهبري نمود، كه
همانا حركت وي را، در تشرين ثاني 1970م
به رياست جمهوري رسانيد.
-زهير
مشارقه: وي از حلب بود، در بعدها به حيث معاون رئيس جمهور در امور حزب تعيين
گرديد.
-سال 1953م
( حزب بعث) و ( حزب عربي اشتراكي) كه آنرا اكرم حوراني رهبري ميكرد، با هم يكجا
شدند و حزب واحدي را بنام ( حزب البعث العربي الاشتراكي ) تشكيل
دادند.
افكار و
معتقدات:
-حزب بعث
عربي اشتراكي حزبي است قومي، علماني انقلابي، طرح هاي فكري متعددي دارد كه گاهي
يكجا كردن آنها مشكل مينمايد، چه رسد به پذيرفتن آنها ، در بارهء افكار حزب خيلي
نوشته شده، و رهبران حزب خيلي از آنها سخن گفته اند، ولي تفاوت خيلي زياد است ميان
گفتارها و كردار هاي قبل از به قدرت
رسيدن و ميان گفتارها و كردارهاي بعد از به قدرت رسيدن.
-به نظر
حزب تنها رابطهء قوميت است كه بايد در دولت عربي حفظ شود، دولتي كه ضامن انسجام
ميان هموطنان، و متكفل ذوب شدن شان در چوكات واحد وضامن مقابله با هرگونه تعصبات مذهبي، طائفه اي،
قبيلوي، خويشاوندي، و اقليمي است.
-سياست
تربيوي حزب اعلان ميدارد كه هدف وي ايجاد يك قشر عربي جديد است كه مؤمن به وحدت امت عربي، و خلود
رسالتش باشد، فكر علمي داشته باشد، از قيود خرافات، تقاليد و ارتجاعيت آزاد باشد،
سرشار از روح نيكبختي، مسابقه، و همكاري باهموطنانش در راه تحقق انقلاب شامل عربي، و پيشرفت انسانيت
باشد.
بعضي
رهنمايى هاي عام و فيصله هاي مجلس چهارم قومي:
-رهنمايى چهارم چنين ميگويد : ( مجلس
چهارم قومي ارتجاع ديني را يكي از
خطرهاي بزرگ ميپندارد، خطري كه رفتن به پيش را در مرحلهء حاضر تهديد مينمايد، به
همين خاطر رهبري قومي به تركيز در
فعاليت فرهنگي و كار در راه علماني ساختن حزب توصيه مينمايد، خصوصا در ابعادي كه
طائفه گرايى بر كار سياسي لطمه وارد كند.
-رهنمايى
نهم: « بهترين راه براي توضيح فكر قومي ما همانا شرح و اظهار مفهومش است، كه آن عبارت است
از : پيشرفت علماني ، و پرهيز از روش تقليدي رومانطيقي در جانب فكر قومي، بنابرين
مسابقهء ما درين مرحله در محور علمانيت حركت ما و در اطراف مفهوم اشتراكي آن
ميچرخد، تا مركزي ايجاد شود قومي نه طائفه اي، كه آن متشكل از هر گروه مردم
باشد.
-در بارهء
وحدت ميگويند: وحدت عربي اين نيست كه اجزاء وطنش باهم متصل و يكجا شود، بلكه ذوب شدن و درهم شدن همين أجزاء باهم
است، بنا برآن وحدت يك انقلاب است در تمام ابعاد ومعاني و سطوحش، وحدت انقلابي است
در راه از بين بردن مصالح اقليمي، و مصالحي كه طي قرن ها زندگي نموده و توسعه
يافته، انقلابي است كه مصالح و طبقاتي را كه معارض وحدت باشند بد ميبيند و در مقابل
شان مي ايستد( المنطلقات النظرية للموتمر القومي السادس).
-مراد از
اشتراكي تربيهء اهل وطن است به تربيهء اشتراكي علمي كه اهل وطن را از همه چوكات ها
و تقليد هاي ميراثي عقب ماندهء اجتماعي رهايى بخشد، تا زمينه براي ايجاد انسان عربي
نوين ، با فكر باز علمي مساعد گردد، انسانيكه بهره مند از اخلاق اشتراكي جديد ، و
معتقد به ارزش هاي اجتماعي باشد.
-رسالت
خالده: در تفسير آن ميگويند: امت عربي داراي رسالت و پيام جاويداني است كه به اشكال
جديد و متكامل خود در مراحل تاريخ ظاهر ميشود، مرامش تجديد ارزش هاي انسانيت ،
وسرعت بخشيدن به پيشرفت بشر، رشد دادن نظم و همكاري ميان امت ها
است.
انتقاداتي
كه ميتواند وارد شود:
-كلمهء دين
اصلا در متن مرامنامهء حزب نيامده.
-كلمهء
ايمان به خدا به طور عموم، در متن مرامنامه نه در تفصيلاتش وارد شده و نه هم در
عمومياتش، كه اين امر خود علماني بودن حزب را تأكيد مينمايد.
-در مسائل
خانوادگي و تكوين خانواده اصلا به
حرام بودن زنا و آثار بد آن اشاره نمي كنند.
-در سياست
خارجي به هيچگونه ارتباطي با عالم اسلامي اشاره نمي نمايند.
-بـه تاريخ
اسـلامي، كـه توسط آن ملت عربي ميان ملتهاي ديگر قدر و عزت
يافت،
اشاره اي نمي كنند.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
1-بناي حزب
بر فكر قومي است مفكورهاي كه بعد از سقوط خلافت عثماني، توسط اروپا و رهبر قوميت
عربي، در آن وقت ساطع حصري، بر عالم عربي ظهور و بروز نمود.
2-همچنان
بناي حزب بر فكر علماني است، زيرا مسئلهء عقيدهء ديني را يكطرف گذاشته و به آن
هيچگونه ارزش قائل نيست، نه در سطح فكر حزبي، نه در سطح پيوستن به حزب ، و نه هم در
ساحهء تطبيق عملي.
3-حزب از
فكر اشتراكي الهام ميگيرد، و نقش قدم ماركسيستي را تعقيب مي نمايد، فرقي كه ميان
ايندو وجود دارد آنست كه ماركسيستي جهاني است و حزب بعث قومي است، از اين گذشته
ديگر افكار ماركسيستي ستون فقرات فكر و عقيدهء حزب بعث را تشكيل
ميدهد.
4-حزب
داراي روشي است كه تمام روش هاي گروهي ( از قبيل درزيه –
نصيريه
-اسماعيليه-
مسيحيه) در تحت آن داخل گرديد، و اين افراد از داخل حزب ،
با افكار باطني خويش شروع به حركت نمودند، وزير شعار انقلاب، وحدت ، حريت،
اشتراكيت، و پيشرفت به طرح و تطبيق نظريات باطني خويش پرداختند، و گروه نصيريه در
استفاده جويي از حزب مبني بر تحقيق اهداف و تحكيم وجود خود از ديگران پيشقدم تر
بودند.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
1-حزب
اعضائي دارد كه در اغلب ممالك عربي پراكنده اند، بعض شان
به شكل
پنهاني و بعض شان به شكل علني و
آشكار كار مينمايند، وجود و تأثير
شان از يك شهر به شهر ديگر، نظر به نوعيت منطقه و حكومت آن فرق
ميكند.
2-حزب بعث
بر دو كشور مهم عربي سوريه و عراق حكومت ميكند.
3-ميكوشند
كه سلطنت تمام اطراف و اكناف مناطق عربي را بدست گيرند، زيرا به نظر آنها مناطق عربي يك جزئي است
كه قابل تجزيه نمي باشد، و اين يكي
از آرزوهاي بعيد شان ميباشد.
مراجع
1-نضال
البعث
بشير داعوق- بيروت –1970م.
2-حزب
البعث الاشتراكي
تأليف شبلي العيسمي-بيروت –1975م.
مرحلة الاربعينات
التأسيسية
3-التجربة
المرة
منيف رزاز – بيروت – 1967م.
4-البعث
سامي جندي – بيروت – 1969م.
5-تجربتي
مع الثورة
محمد عمران – بيروت – 1970م.
6-حزب
البعث
مطاع صفدى.
7-الصراع
من اجل سوريه
باتريك سيل – لندن – 1965م.
8-اعاصير
دمشق
فضل الله أبو منصور –بيروت 1959م.
9-مذكراتي
عن الانفصال
عبد الكريم زهر الدين.
10-الدروز
فؤاد الاطرش.
11-الحركات
القومية
محمد منير نجيب- ط1- 1981م -مكتبة
الحديثة في ميزان
الإسلام
الحرميني.
12-جريدة
الحياة البيروتيه
10/2/1965م - 15/2/ 1966م
–
8/9/1966م.
13-جريدة
النهار البيروتيه
15/12/1964م.
14-جريدة
المحرر البيروتية
13/9/1966م.
15-مجلة
المجتمع الكويتية
شماره 231- 24/12/1394هـ –
7/1/1975م.
16-مجلة
الدعوة المصرية
شماره هاي. 70،71،72،73، 74،75.
تعريف:
(بلاليون و
يا أمة الإسلام) حركتي است كه ميان سياه پوستان امريكا ظاهر گرديد، اسلام را با
مفاهيم خاصي كه برآن روح مادي غالب بود پذيرفته بودند، بعد ها خيلي اصلاحات در
عقايد و افكار شان آمده و به اسم " بلاليون" معروف شدند.
تأسيس و
افراد برازنده:
-مؤسس اين
حركت والاس د. فارد. Wallace
D Fard. است، وي
شخص سياه پوست مجهول الهويتي بود كه ناگاه در ديترويت سال 1930م ظاهر شد، و دعوت را
به سوي مذهب خود در ميان سياه پوستان آغاز كرد، و در يونيو1934م به شكل غامضي مختفى
و ناپديد گرديد.
-اليجاپول
Elijah
Pool و يا اليجا محمد (1898-1975م)، به حركت پيوست و در مناصب آن ترقي نمود، تا آنكه رئيس و جانشين فارد
بعد از وي شد، در سال 1959م به سعودي، تركيه، اثيوبيا، سودان، و پاكستان سفر نمود،
و دراين سفر پسرش والاس محمد با وي همراهي ميكرد، و به حيث ترجمانش نيز
بود.
-مالكم اكس
( مالك شباز): وي وزير معبد شماره (7) در نيورك، خطيب و مفكر بود، سفري به شرق عربي
كرد و در سال 1963م حج نمود، بعد از بازگشتن خود بر اساسات مادي حركت انكار ورزيد و
از آن انشعاب نموده جماعتي تشكيل داد به نام ( جماعت اهل السنة) و در 21
فبراير 1965م ترور كرده
شد.
-وزير لويس
فرخان. Lwis
Farrakhan: در سال
1950م در اسلام داخل شد و جانشين مالكم اكس بر معبد شماره (7) گرديد، وي نيز خطيب،
نويسنده وسخنور بود، خيلي ارتباط محكم با عقيدهء قذافي دارد، دعوت به سوي برپا شدن
دولت مستقل براي سياه پوستان در امريكا مي نمايد، مگر در صورتي كه حقوق اجتماعي و
سياسي شان كاملا تأمين شود.
-والاس
محمد: كه بنام ( وارث الدين محمد) ياد ميشد، در ديترويت 30 اكتوبر 1933م بدنيا آمد،
و از سال 1958 تا 1960م به حيث وزير حركت در معبد فيلا دلفيا كار كرد، سال 1967م
فريضهء حج را ادا نمود، و چندين بار
به مملكت سعودي سفر كرد.
-سال 1964م
از حركت جدا شد و ازمبادي پدرش دوري جست، ليكن پنج ماه پيش از وفات پدرش دو باره به
حركت بازگشت ، آنهم به اميد اينكه از داخل حركت اصلاحاتي در آن
بياورد.
-در دسمبر
1975م به مركز اسلامي در واشنطن سفر نمود.
-در مجلسي
كه رابطهء عالم اسلامي در نيوارك، در ولايت نيوجرسي، به تاريخ 1397هـ/1977م برگذار
كرده بود، نيز حاضر شد.
-درمجلس
اسلاميي كه در كندا ، سال 1977م
برگذار گرديده بود ، حاضر شد، و در هر بار راستي عقيده اسلامي خودرا اعلان
مينمود و ميگفت كه خواهد كوشيد تا عقايد و مفاهيم نادرست را از جماعت خود دور
سازد.
-سـال
1976م بـه سعودي، تركيه، و تعداد ديگري از ممالك شرق سفر كرد،
و باشخصيات
بزرگ و مهم درين كشورها ملاقات نمود.
-سال 1975م
اسامي اشخاصي را اعلان نمود كه در رياست خود بر جماعت ، بالاي آنان اعتماد داشت، و
برازنده ترين شان اينها بودند:
* معاون
خاصش: كريم عبد العزيز و دكتور نعيم اكبر.
* سخنگوي
تنظيم: عبد الحليم فرحان.
* مشاوران
فرهنگي: د. عبد العليم شباز، د.
فاطمه علي، فهيمه سلطان.
* منشي
عمومي : جون عبد الحق.
* رئيس
قومنداني عسكري: اليجا محمد ثاني.
* ريموند
شريف: قومندان اعلي پوليس حركت كه
مسمى به (ثمرة الاسلام) Fruit
of Islam بود و رمز آن F.O.I. است، و در
سال 1937م تأسيس شده بود، بعدا وي وزير عدليه گرديد.
* امينه
رسول: مسْؤول جهاز ترقي زن M.
G. T.
* د. ميكل
رمضان: سرپرست لجنه هاي مساجد و رئيس مجلس پلان.
* ثيرون
مهدي : سال 1967م به حركت پيوست، و
رئيس هيئة كشف الفساد و الآفات الإجتماعيه بين افراد حركت گرديد، اين هيئة سال
1976م تحت اسم Blight
Arrest Pioneer Patrol تشكيل شد، و رمز آن
B.
A. P. P. است، و اين هيئة در حقيقت عوض F.
O. I. است.
* ابراهيم
كمال الدين: مدير هيئة گروه جديد زمين Nem
Earth Team (N.
E. T.) كه اداره
پروژهء اسكان در ناحيهء جنوب شيكاغو را پيش ميبرد.
* سلطان
محمد: يكي از نواده هاي اليجامحمد : ميگويند كه وي اسلام را درست ميدانست، وي امام
معبد واشنطن بود.
* محمد علي
كلاي بوكسور مشهور جهان: گفته اند كه وي را مالكم اكس به حركت جذب نمود، و همچنان
وي يكي از بزرگان مجلسي بود كه آنرا
والاس محمد، بعد از بدست آوردن رياست حركت، بخاطر پلان و طرح امور مهم در
حركت ، برگذار نموده بود.
افكار و
معتقدات:
-بايد در
نظر گرفت كه افكار اين حركت به تدريج تغيير ميافت ، متأثر از شخصيت زعيم و سرپرستي
ميبود كه امور آن را اداره ميكرد، بنابرآن بايد تغييرات حركت را به سه مرحله تقسيم
كرد.
اول: دوران
والاس د.فارد:
-حركت در
ابتداء تأسيس بنام (امة الاسلام) Nation
of Islam شناخته ميشد، و اسم
ديگري هم داشت كه آن ( امة الاسلام المفقودة المكتشفة)
بود.
-تأكيد بر
دعوت به سوي آزادي، مساوات، عدالت، و كار
بخاطر پيشرفت امور جماعت .
-بالا
دانستن جنس سياه پوست، و اصيل پنداشتن آن، تأكيد بر چسپانيدن سياه پوستان به اصل و
تبار افريقايى، بدگويى سفيدپوستان و
توصيف شان كه آنان
شياطين اند.
-كار بخاطر
برگردانيدن اتباعش از تورات و انجيل به سوي قرآن كريم.
-ايجاد دو
بخش، بخشي براي زنان بنام ( تدريب البنات المسلمات Training
Muslim Girls) و بخشي
براي مردان بنام ( ثمرة الاسلام) اينهمه بخاطر ايجاد لشكر قويي بود كه از حركت و مركز اجتماعي و
سياسي آن دفاع نمايد.
دوم
: دوران
اليجا محمد:
-اليجا محمد اظهار و اعلان نمود كه خدا
چيزي غيبـي نيست، بلكه لازم است خدا متجسد و ظاهر در شخصي باشد، و آن شخص همانا
فارد است كه در وي خدا حلول نموده
است، بنابرآن وي سزاوار عبادت و دعاء است، بدين ترتيب وي افكار باطنيه را در جماعت
خود داخل نمود.
-براي خود
مقام پيامبري را اختيار نمود، و به نام «رسول الله» Allah
Messenger of ياد
ميشد.
-بر پيروان
خود گروگيري، نوشيدن شراب، تنباكونوشي، تخمه درطعام وزنا را حرام گردانيد، اختلاط زن را با مرد بيگانه منع
كرد، بر ازدواج ميان دختران و جوانان حركت تشويق كرد، و ازرفتن در اماكن لهوو لعب
ورستوران هاي عام منع كرد.
-اصـرار
ورزيـدن بر بالا داشتن جنس سياه، و پنداشتن آن منبع هر خير و
نيكي،
و دوام بر حقير شمردن جنس سفيد پوست و وصف
آن به پستي و رذالت ، در اين هيچ شـك نيست كه شامل شدن در حركت مشروط به سياه پوست
بودن است،
و براي
سفيد پوستان هيچگونه مجال شمول نيست.
-اليـجا
محمد جز به اشيائيكه در تـحت حس و مشاهـده قرار ميگيرند به چيز ديگري ايمان نداشت،
بنابرين نه به ملائكه ايمان داشت و نه هم به حشر جسماني، زيرا بعث و بر انگيخته شدن
نزد وي جز بعث عقلي براي سياه پوستان امريكا
چيز ديگري نبود.
-به ختم
رسالت و خاتم النبيين بودن محمد
ايمان نداشت، و اعلان مي نمود كه خود وي خاتم پيامبران است، زيرا هر پيامبر
به زبان قوم خود ميباشد، وي – يعني اليجا محمد – نيز به زبان قومي خود ، يعني سياه
پوستان، فرستاده شده و از طرف فارد براي وي وحي فرستاده
ميشود.
-به كتاب
هاي آسماني ايمان دارد، ولي ميپندارد كه كتابي به زبان قومش كه سياه پوستان است نيز
نازل خواهد شد، كتابي كه آخرين كتاب آسماني براي بشريت خواهد
بود.
-نماز در
دوران وي عبارت بود از : خواندن فاتحه (الحمد الله ) و يا چند ايت ديگر، و دعاء
مأثور، باروي نمودن به طرف مكهء مكرمه و حاضر ساختن چهره فارد در ذهن، روزي پنج
بار.
-روزه هر
سال در ماه دسمبر به عوض ماه رمضان بود.
-هر عضو
دهم حصهء درآمد خودرا به حركت ميداد.
-كتابهايى
تأليف نمود كه از خلال آنها افكارش ظاهر ميگردد، و از آنجمله است:
1-رساله اي
به سوي مرد سياه در امريكا
.Message totheblack Man
2-نجات
دهنده ما فرا رسيد Our
saviour hasa rrived.
3-كتاب
حكمت عليا S
upreme Wisdom.
4-سقوط
امريكا The
fall of America.
5-چگونه
بايد خورد و چگونه بايد زيست .How
to eat to live
6-روزنامه
اي كه از طرف آنان سخن ميگفت ايجاد نمود بنام ( محمد حرف ميزند Muhammad
speaks) .
سوم :
دوران وارث الدين محمد:
-در 24
نومبر 1975م وارث الدين اسم جديدي براي حركت خود اختيار نمود كه آن عبارت است از (
بلاليون)، منسوب به سوي بلال حبشي مؤذن پيامبر e.
-در 19
يونيو 1975م وارث الدين قانون عدم شمول سفيد پوستان را در تنظيم ملغا اعلان كرد و
در 25 فبراير 1976م تعدادي از سفيد پوستان جذب شده در تنظيم در پهلوي سياه پوستان
در مركز كنفرانس ها به نظر ميامد.
-پرچم
امريكا در پهلوي پرچم تنظيم گذاشته مي شد، در حاليكه سابق پرچم امريكا ممثل و نشان
شخص سفيد پوست ، چشم سبز و شيطان، قوقازي بود.
-در 29
اغسطس 1975م فرمان صادر كرد كه بايد رمضان روزه گرفته شود، و از عيد رمضان چشن
گرفته شود.
-در 14
نومبر 1975م نام روزنامه از ( محمد حرف ميزند) به ( بلاليان نيوز) تبديل
گرديد.
-اعلان كرد
كه لقـبش در عوض رئيـس وزراء «امام بزرگ» اسـت، همچنان
كه كلمهء «وزراء معابد» را به كلمهء «امام
» تبديل نمود، وخودش امور ديني را بدوش گرفت، و ديگر امور را به ديگر افراد برازنده
حركت سپرد.
-معابد را
آمادهء برگذاري نمازها نمود.
-در 3
اكتوبر 1975م فرمان صادر كرد كه بايد نمازها همانطور اداء شود كه ديگر مسلمانان
مينمايند، هر روز پنچ وقت به شكل
درست آن.
-تأكيد بر
اخلاق و روش اسلامي، ذوق و حسن شكل و قواره، پوشيدن لباس مناسب به زن
.
-داعيان
حركت به زندان ها ميرفتند و در ميان زنداني ها دعوت خويش را نشر مينمودند، مأمورين
امنيت مشاهده ميكردند كه شخص سياه پوستي كه خيلي متمرد و سركش در داخل زندان بود به
مجرد داخل شدنش در اسلام خيلي انسان درست و با انضباط ميگردد، به همين وجه مأمورين
و صاحبان سلطه به دعوت داعيان خيلي خوش بودند.
-درست
ساختن مفاهيم اسلامي كه در دوران فارد و اليجا محمد حركت به طرز نادرست آنرا
پذيرفته بود، واقدام به تصويب آن.
-اموريكه
سابقا ذكر كرديم دلالت برين ندارد كه حركت صد در صد اسلامي شده ، ولي دال بر آنست
كه قدري اصلاحات و خوبي در افكار و معتقدات حركت، نسبت به سابقه آمده است ، ولي
هنوزهم به اصلاحاتي در عقيده و عمل محتاج است، تا در جادهء مستقيم اسلام قرار
گيرد.
-امور ميان
رهبران حركت خيلي مضـطرب و پراگنده گرديد، كه در نتيجهء آن در 25 مايو 1985م وارث
الدين حركت را منحل اعلان كرد، و گذاشت كه هر بخشـش بـه طور مستقل كاركند، و هر روز
امور جديدي رخ ميدهد و حركت
تغيير
ميكند.
-مداخلاتي
از قذافي و مداخلاتي هم از ايران وجود دارد كه هركدام ميخواهند حركت را به وفق
خواهش و نظر خود بچرخانند، همچنان در ميان حركت شخصياتي جديد به ظهور ميرسند،
اشخاصي هم پنهان ميشوند، و تغييراتي صورت ميگيرد كه آن تهديد به همه
است.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-اين حركت براي در شكستن دو حركت قومي
ديگر كه در ميان سياه پوستان ظهور كرده بود، برخاست ، كه آن دو حركت عبارتند
از:
1-حركت
(الموريه) كه مؤسس و داعي آن سياه پوست امريكايى تيموثي نوبل دروعلي(Drew Timothy Ali)(1886-1929م)بود،وحركت خودرا سال1913م تأسيس نموده بود، و آن يك
دعوتي است مأخوذ ازمبادي اجتماعي وعقايد ديني آسيويي مختلط، ولي خودرا مسلمان
ميشمردند، و بعد از وفات رهبر شان حركت به جانب ضعف گراييد.
2-تنظيم
ماركوس جارفي (
Marcus
Garvey) (1887
-1940م) كه وي تنظيم سياسي خودرا
براي سياه پوستان، سال 1916م تحت اسم ( Associtation
Universal Negro improvement) تأسيس نمود، اين حركت به نصراني بودن موصوف
است، ولي عيسى u و مادرش را سياه پوست ميدانند، در سال 1925م رهبر اين تنظيم از
امريكا تبعيد كرده شد، و اين امر منجر به از بين رفتن حركت
گرديد.
-بنـابر آن
ميـتوان گفت كه اين حركت به طرف اسلام به اين نظر ميبيند كه
آن
يك ميراث روحي است كه ميتواند سياه پوستان
را از سيطره و سلطهء سفيدپوستان نجات دهد و آنان را قادر به تشكيل ملتي خاص و
متميز، داراي حقوق،كسب و عزت، سازد.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-شمارهء سياه پوستان در امريكا به 35
مليون انسان ميرسد، كه از آنجمله تقريبا يك مليون آن مسلمان
است.
-مساجد
خودرا بنام معابد (Temples) ياد
ميكنند، و آنان فعلا 80 شعبه و شاخه در شهرهاي مختلف امريكا دارند، و مدارس شان نيز
بالغ بر زياده از 60 معهد، در اماكن مختلف امريكا ميگردد،كه ساعت اول درس شان همه
روزه به تعليم دين اسلام تخصيص داده شده
است.
-مراكز
مسلمانان سياه پوست در ديترويت شيكاغو و واشنطن قرار دارد، و به فكر برپا شدن دولت
مستقل هستند، در مسائلي كه به سياه پوستان تعلق ميگيرد به طور عموم كمك
ميكنند.
مراجــع:
1-المسلمون
الزنوج في امريكا
تأليف دكتور ج. اريك لنكولن-ترجمه عمر ديراوي - دار
العلم
للملايين - ط1- بيروت -1964م.
2-الإسلام
في امريكا
محمديوسف شواربي –لجنة البيان العربي- قاهره-
ٍ
1379هـ/ 1960م.
3-منظمة
الايجا محمد الامريكية
تأليف د. عبد الوهاب ابراهيم أبو سليمان-ط1 –دار
الشروق – جده – 1399هـ/1979م.
4-الوجود
الإسلامي في الولايات
عبد الله أحمد داري-ط1 – مطبعة الجمعية العربية
السعودية
المتحده الامريكية
للثقافة و الفنون- جده – 1403هـ/1983م.
5-الفرق الباطنية المعاصرة في
بلال فيليبس-رسالهء ماستري-در داشنكدهء تعليم و تربيه
الولايات المتحدة
دانشگاه ملك سعود- رياض-
1405هـ/1984م.
6-المسلمون
تحت السيطرة
محمود احمد شاكر- المكتب الإسلامي- ط1 - بيروت
الرأسمالية
1397هـ.
7-المسلمون
في اوروبا و امريكا
د. على منتصر الكتاني –دار ادريس -ط1- الرباط –
1396هـ.
8-مجلة
المسلمون
20/9/1405هـ – 8/6/1985م.
9-مجلة
المستقبل
شماره 422- 1985م.
10-جريدة
الجزيرة السعودية شماره 1683-12محرم
1397هـ-2 يناير 1977م.
11-جريدة
اخبار العالم الإسلامي
شماره 470-23 ربيع الاول 1396هـ و شماره 510-
20 /1/1397هـ از رابطه عالم اسلامي صادر ميشود.
12-مجلة المجتمع كويت-
شماره 428-28/3/1399هـ – 30 مارس
1979م.
B.
NAI B. RITH.
تعريف:
(بناي برث)
گروهي است از پيشرفته ترين گروه هاي ماسوني معاصر و بازويي از بازوهاي ويرانگر وي
به شمار ميرود ، در اصول، مبادي و مقاصد با ماسونيه فرقي ندارد، فرقي كه است آنست
كه عضويت اين حزب خاص به افراد يهودي است، و خدمتش بخاطر تحكيم پايه هاي صهيونستي
در جهان ميباشد 0
تأسيس و
افراد برازنده:
-يهودي
آلماني ( هنري جونس ) از شهر هامبورغ : سرپرست ده تن يهودي كه به نيويارك هجرت كرده
بودند، تعيين گرديد و به تاريخ
13/10/1843م به تأسيس اين حزب اجازه يافتند0
-از سال
1865م به بعد حزب ميكوشيد كه در فلسطين وجودي به خود كسب كند، و در سال 1888م اولين
محفل خود را تشكيل داد، لغت كار رسمي
حزب عبراني است، از برازنده ترين افرادش اينها اند : ناحوم سوكولوف – دزنكوف –
حاييم نخمان – دافيديلين -مائير برلين- حاييم وايزمن- جاد
فرامكين.
-بخاطر
ايجاد مستعمرات يهودي خرد و كوچك در فلسطين كار ميگردند، و (موتسا) اولين قريه در
نزديك قدس بود كه اينها در سال 1894م آنرا تأسيس ميگردند، بدين ترتيب اولين پايه
دولت اسرائيل فعلي را آنوقت گذاشتند.
-سـيجموند
فرويد يهـودي روان شنـاس مشـهور ( 1856- 1939م)، سال
1895م به
حزب پيوست و بر حضور در اجتماعات و
محافلش مواظب بود ( بحث فرويديه را مطالعه كنيد).
-در سال
1913م جماعتي تشكيل دادند بخاطر مقابله بااهانت و تحقيري كه يهوديان در جهان به آن
روبرو بودند.
-فيليب
كلوزنيك Philip
kluznick وقتي كه وي در دوران رياست ايزنهاور رئيس «وفد امريكايى براي باز
ديد از جمعيت عامه اقوام متحده» تعيين گرديد، رئيس اين حزب نيز
بود.
-جون
فوستردالاس: وزير خارجه ايالات متحده امريكا در سال 1958م، وي نصراني پروتستاني
است، در مجلسي كه حزب آنرا به تاريخ 8/5/1956م برگذار كرده بود وي شركت ورزيد و در
آن مناسبت گفت: تمدن غرب در اساس خود بر عقيدهء يهوديت نسبت به طبيعت روحي انسان
استوار ميباشد، بنابرين بر دولت هاي غربي لازم است بدانند كه كار جدي بخاطر دفاع از
اين تمدن كه مركز آن اسرائيل ميباشد، ضروري است.
-رهبران
ايالات متحده هميشه از فعاليت و كار اين فرقه تمجيد و توصيف مي
نمايند.
افكار و
معتقدات:
اول:
شعارهاي ظاهري و اعلان شده:
-دوستي خير و فلاح براي انسان و كار بخاطر
رفاهيت و نيكبختي انسان.
-كمك براي
ناتوانان و ضعيفان، و مصيبت زده گان، امداد و تقويه بيمارستان هاي
خيريه.
-افتتاح و
بازگشايى مراكز براي جوانان در تمام اطراف عالم.
-دفاع از
حقوق انسان.
-منع نمودن
از اهانت و تحقير يهوديان.
-توجه به
مظلومين يهود.
-بالا بردن
سطح تبادل نظرهاي ثقافتي و توجه جدي به ضروريات فرهنگي براي طلاب يهودي آنهم از
طريق مؤسسهء
(The
Hillel Foundation) .
-توجه به
بخش تدريبات نيروي دريايى.
-كمك به
قربانيان حوادث طبيعي.
-باز نمودن
دروازهء مذاكرات با مسئولين حكومت ها در بارهء حقوق شهري، هجرت، و
تجاوزات.
دوم
: اهداف
حقيقي :
-اين گروه گروه يهودي است و آنان جز
بالا بردن يهود بخاطريكه بر تمام عالم سرداري كنند، مقصد ديگري مهمتر از اين
ندارند.
-تأييد و
تقويهء ماسونيه در تمام پروگرام ها و برنامه هاي ويرانگرش.
-تقويهء
وجود اسرائيل در فلسطين و تشويق ديگر يهوديان به مهاجرت به
آنجا.
-كار بخاطر
از بين بردن اخلاق، حكومت هاي وطني واديان ما سواي يهوديت.
-همكاري با
ماسونيست ها و صهيونست ها بخاطر مشتعل ساختن جنگ ها وفتنه ها، در جنگ جهاني اول نيز
نقش فعالي داشتند0
-وقـتي
هتـلر سال 1933م به حكومت رسيد اينها
بودند كه هجوم عمومي را
بالاي وي
طرح ريزي كردند 0
-در مقدمه
گذاري جنگ دوم جهاني هم اينها نقش فعالي داشتند 0
-جمع آوري
اخبار و اشغال نمودن مراكز حساس در دولت هاي مختلف، ايجاد گروه هاي داخلي و سري، و
شبكه هايي از كار كنان به طور پنهاني0
-اين گروه
در زندگي امريكايي ها وانگليس ها رخنه كرده و در امور اجتماعي، سياسي، و اقتصادي
اين دو كشور وجود خود را استحكام بخشيده است0
-آنها در
راه برآوردن اهداف ويرانگر يهوديت از مال ، جنس ( زن ) وتبليغات پيگير استفاده
مينمايند 0
-سال1960 م
بخاطر اختطاف ( ادولف اينمان ) نازي مشهور كار كردند ، تا وي از ارجنتين اختطاف
كرده شد و به اسرائيل برده شد و به تاريخ 31/5/1962م درآنجا اعدام گرديد
0
-مقابله با
هر كسيكه قصد بد گوئي يهود را نمايد ، و ترور نويسندگاني كه به آنان تعرض نمايد، تا
بدين شيوه همه به هيبت و شوكت شان گردن نهند.
-گروهي است
كه خدمتش منحصر به افراد يهودي است،
و كار به خاطر تقويه، بالا بودن و سيطرهء آنان مينمايند.
-در
اجتماعي كه در شهر (بال) در سـويسرا، بـه تـاريخ 1897م
برگذارشده
بود، رئيس وفد امريكايى گروه (بناي برث)
گفت:« زود است زماني فرارسد كه مسيحي ها خودشان از يهودي ها بخواهند كه زمام سلطنت
را بدست گيرند».
-(بناي
برث) در ملـل متـحد نيز از وجود خويـش بهـره مند اسـت، آنهم از
خلال
عضويتش در مجلس تنسيقي سازمانهاي يهودي.
-زمام امور
تنظيم را رئيس بدوش ميگيرد كه از طرف مجلس اعلي مدت سه سال تعيين ميشود، مجلس اعلى
متشكل از سرپرست هاي مجالس محلي
ميباشد، يك لجنهء اداري چندين
مديريت هاي ديگر نيز هست كه در ادارهء سرپرستي تنظيم شركت
ميورزند.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-آن يك
تنظيم يهودي است، و تلمود[4]
محور اصلي عقيده و فكرشان ميباشد.
-پروتوكولات
حكماء صهيونست ركن اساسي برنامه ها و اهداف شان است.
-مقاصد
ويرانگر ماسونست ها امر مهمي است كه بايد در راه برآورده شدن آن كار
كرد.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-(بناي برت) در نيويارك تأسيس شد، و
شعبات وي در ايالات متحده امريكا، بريطانيا، آلمان، و فرانسه منتشر گرديد، و دراين
دولت ها جاهاي قويي براي نفوذ خود يافت.
-شاخه هاي
وي به استراليا، افريقا و بعضي دولت هاي آسيايى ريشه دوانيده
است.
-در مصر دو
مجلـس از اين تنظـيم برگزار گرديده، يكـي از آندو مجلس ماغين
دافيد شماره 436، كه قانون آن به زبان
عـربي چـاپ شده اسـت، و دوم آن
مجلس ميمونت شماره 365، است كه قانونش به
زبان آلماني چاپ شده است، و در دهه شصت فعاليت آندو منع كرده
شد.
مراجــع:
1-الماسونية
ماهي حقيقتها،
رابطة العالم الإسلامي- الامانة العامة للمجلس
أسرارها، أهدافها
الاعلى للمساجد- الدورة الثالثة-1398هـ
/1978م.
2-خطر
اليهودية العالمية على
عبد الله التل- المكتب
الإسلامي- بيروت
الاسلام و المسيحية
و دمشق- ط3-1399هـ/1979م.
3-حقيقة
نوادي الروتاري
از رساله هاي جمعية الاصلاح
الاجتماعي
كويت–ط2- 1394هـ/1974م.
4-الاسلام
و الحراكات الهدامه
معالي
عبد الحميدحموده – سلسله دعوة الحق
– شماره 25 – صادر از رابطه العالم
الإسلامي – 1404هـ/ 1984م.
5-جذور
البلاء
عبد الله التل – المكتب الإسلامي
بيروت و
دمشق – ط2 –1398هـ/ 1978م.
6-الصهيونية
و دورها في السياسة
هايمان لوفر – دار الثقافة الجديدة –دمشق – ط1
العالمية
–1400هـ/ 1980م.
7-شهادات
ماسونيه
حسين عمر حماده – دار قتيبه – دمشق ط1 –
1400هـ/ 1980م.
8-التراث
اليهودي الصهيوني
د. صبري جرجس – عالم المكتب –طبع 1970م.
في فكر
الفرويدي
9-الموسوعة
البريطانية
(
E
ncyclopedia Britannica Vol. (1976)(B nai B
rith 9-
بـودايى
تعريف:
بودايى
ديني است كه در قرن پنجم قبل از ميلاد، بعد از دين برهمي، در هند ظاهر گرديد، در
ابتداي پيدايش متوجه به رعايت انسان بود، همچنانكه به تصوف، زندگي خشن، دور كردن
عيش پرستي و رفاهيت، ايجاد دوستي، تسامح، و انجام دادن كارهاي نيك، دعوت مينمود،
ولي بعد از مردن مؤسسش ديري نگذشت كه به طرف اعتقادات باطل بت پرستي تغيير كرد، و
پيروانش در شخصيت مؤسس آن آنقدر افراد و غلو نمودند كه وي را پروردگار و معبود
پنداشتند.
تأسيس و
افراد برازنده :
-مؤسس آن
سدهارتا جوتاما ملقب به «بودا» (
560- 480ق م ) است، «بودا» به معناي: عالم و دانشمند ميباشد، وي همچنان ملقب به «سكيا موني» بود كه معناي
آن معتكف است، بودا در قريه اي از حدود نيبال نشأت نمود، چون امير بود در زندگي
مترفانه و رفاه بخش بزرگ شد و در سن نوزده
سالگي ازدواج نمود، چون به عمر 26 رسيد همسر خودرا ترك نمود و روبه زهد ،
زندگي خشن ، تأمل و فكر در كاينات، و رياضت نفسي آورد، و به اين عزم شد كه بايد در
راه نجات انسان از دردها و آلامش كه منبع آن شهوات است، كار كند، بعدا به سوي
پذيرفتن نظريات و افكارش دعوت نمود،
و تعداد زيادي از مردم از وي پيروي نمودند.
افكار و
معتقدات:
-بودايىها
عقيده دارند كه بودا پسر خدا است، و همانا وي است كه بشررا از غمها و دردهايش نجات ميدهد، و از آنان
تمام گناهان شان را وي به دوش ميگيرد.
-عقيده
دارند كه تجسد بودا توسط حلول روح القدس در «مايا» عذراء
بود.
-ميگويند: وقتي بودا تولد شد باشندگان آسمان خوشحال
گرديدند، وملائكه بخاطر مولود مبارك ترانه هاي خوشي سرودند.
-ميگويند :
حكماء بودا را مي شناختند و اسرار لاهوت وي را درك كرده بودند، يك روزهم از ولادتش
نگذشته بود كه مردم وي را تحيه و سلام نمودند ، بودا در حاليكه طفل بود به مادر خود گفته بود
كه وي بزرگترين همهء مردم است.
-ميگويند :
باري بودا در يكي از هيكل ها داخل شد و همهء بت ها وي را سجده كردند، و شيطان خواست
كه وي را فريب دهد و اغوا كند ولي كامياب نشد.
-عقيده
دارند كه بودا در روزهاي آخر تغيير كرد و بر وي نوري نازل شد كه سرش را احاطه نمود
و از جسدش نور بزرگي ميدرخشيد، و كساني كه ميديدندش ميگفتند: وي بشر نيست، بلكه وي إله و پروردگار بزرگ
است.
-بودائي ها
براي بودا نماز ميگزارند وعقيده دارند كه وي آنان را داخل جنت خواهد كرد، و نمازشان
در اجتماعاتي ادا ميشود و تعداد زيادي از پيروان بودا در آن حاضر
ميشوند.
-وقتي كـه
بودا مرد پـيروانش گفتـند: وي بعد از آنكه وظيفهء خودرا در زمين انجام داد با جسد
خويش به آسمان رفت.
-عقيده
دارند كه بودا بار ديگر به دنيا باز خواهد گشت تا امنيت و بركت را به آن باز
گرداند.
-عقيده
دارند كه بودا يگانه موجود بزرگ ازلي است و وي از نور است نور غير طبيعي، و اوست كه
از مردگان حساب ميگيرد.
-عقيده
دارند كه بودا فرائض و وظائفي را
براي بشر گذاشت كه انجام آنها تاروز قيامت بالاي بشر ضروري است، و ميگويند
كه بودا در روي زمين مملكت ديني را تشكيل داد.
-بعضي
تحقيق كنندگان ميگويند: بودا از الوهيت و نفس انساني منكر بود، و قائل به تناسخ
بود.
-در تعاليم
بودا دعوت به سوي : محبت، تسامح، معامله به نيكي، صدقه بر فقراء، ترك ثروتمندي، ترك
عيش پرستي، باعث ساختن نفس بر زندگي
خشن، تحذير از زنان و مال، ترغيب به دوري از عروسي وجود
دارد.
-بالاي شخص
بودايى التزام به هشت چيز ضروري است تا بعد از آن بتواند بر نفس و شهوات خود غالب
ايد و آن هشت چيز اينها اند:
1-اقدام
صحيح و درست كه خالي از سلطهء شهوات ولذات باشد، يعني در وقت شروع به
هركار.
2-تفكر و
سنجش درست و مستقيم كه متأثر از خواهشات نفساني نباشد.
3-كشف و
اشراق درست ومستقيم.
4-اعتقاد
درستي كه همراه باشد با اطمينان بر
كار و عملي كه انجام ميدهد.
5-توافق
زبان با قلب.
6-موافقت
عمل با قلب و زبان
7-زندگي
درستي كه اساس آنرا ترك لذت ها تشكيل دهد.
8-كوشش
درست در راه مستقيم ساختن زندگي بر جاده علم و حق و ترك جمع آوري
مال.
-در تعاليم
بودا آمده كه منبع بدي ها سه چيز است:
1-تسليم
شدن به خواهشات و شهوات.
2-نيت بد
در جمع آوري اشياء.
3-غبي و
نادان بودن و عدم درك امور به وجه
درستش.
از وصاياي
بودا:
1-زندگي
هيچ زنده جان را بايد از بين نبري.
2-دزدي
مكن، غصب مكن.
3-دروغ
مگو.
4-به أشياء
نشه آور و مسكر نزديك مشو.
5-زنا
منما.
6-خوراكي
كه در غير موسمش پخته شده باشد آن را مخور.
7-رقص مكن
و در مجالس رقص و سرود حاضر مشو.
8-خوشبويي
و عطريات را از خود دور دار.
9-بستر نرم
به خود مگير.
10-طلا و
نقره براي خود مگير.
بودايىها
به دو بخش تقسيم اند:
1-بودايىهاي
متدين: اين جماعت به همهء رهنمايىها
و وصاياي بودا پابند اند.
2-بودايىهاي
شهر نشين و متمدن: اينها فقط به بعضي از تعاليم و وصاياي بودا عمل
مينمايند.
-مردم در
نظر بودا همه برابر اند هيچكسي بالاي هيچگسي برتري ندارد مگر به معرفت و غلبه بر خواهشات نفساني
.
بودايىها
دو مذهب بزرگ دارند:
1-مذهب
شمالي: پيروان اين مذهب در بارهء شخصيت بودا خيلي افراط كرده اند، حتى كه به مرتبهء
خدايى وي را رسانيده اند.
2-مذهب
جنوبي: غلو و افراط، نسبت به بودا در عقايد اين مذهب كمتر
است.
-روابط شان
با مسلمانان خوب است، دشمني شديد
باآنان ندارند، و براي دعوت
اسلامي، ميان آنان مجال خوبي وجود دارد.
كتاب هاي
بودايىها: كتب شان
منزل از آسمان نيست و نه خودشان ادعاي آنرا
مينمايند، بلكه عباراتي است مسنوب به بودا، و يا حكاياتي از افعال وي است كه آن را بعضي پيروان هايش ثبت
نموده اند، عبارات اين كتاب ها، نظر به انقسام بودايىها به دو بخش، از هم فرق ميكند، كتاب هاي
بودايىهاي شمال مشتمل بر خرافات زيادي است كه تعلق به شخصيت بودا دارد، ولي كتاب
هاي جنوب قدري از خرافات دورتر اند.
-كتاب هاي
شان به سه بخش تقسيم ميشود.
1-مجوعهء
قوانين و روشهاي بودايىها.
2-مجموعهء
خطبه هايى كه بودا آنرا ايراد
نموده است.
3-كتابي كه
مشتمل به اصول مذهب و مشتمل به افكاريست كه مذهب از آن سرچشمه
گرفته.
ريشه هاي
فكري واعتقادي:
-شواهدي در دست نداريم كه
ثابت سازد براي مذهب بودايى ريشه هاي فكري و اعتقاديى وجود دارد، ولي كسيكه اديان
وضعي قبل از وي و يا معاصر وي را
مطالعه كند ميان آنها و ميان بودايى همانندي هايى در بعض از جوانب ميابد ،
مثل:
1-هندويى: در قول به تناسخ و
توجه به طرف تصوف.
2-كنفوشيه:
در عقيدهء توجه به انسان و رها سازي وي از دردها.
3-مناسب
است كه مشابهت و همانندي بزرگي كه ميان بودايى و نصرانيت وجود دارد نيز ملاحظه كرده شود، خصوصا ميان اموريكه
تعلق به ولادت عيسى u و زندگي اش و اموريكه تعلق به زندگي بودا ميگيرد، و اين مشابهت تأكيد مينايد كه
نصرانيت دربسياري از معتقدات خود متأثر از بودايى است.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-دين
بودايى در ميان تعـداد زيادي از اقوام آسـيايى پخـش و منتشر گرديـده
است، وچنانكه قبلا گفتيم
بودايى دو مذهب بزرگ دارد.
1-مذهب شمالي: كتب مقدس اين
مذهب به زبان سنسكريتي تدوين شده و اين مذهب در چين، جاپان،تبت، نيبال، و سومطره
رائج است.
2-مذهب
جنوبي: كتب مقدس اين مذهب به زبان بالي مدون ميباشد، و اين مذهب در برما، سيلان و
سيام نفوذ
دارد.
مراجع:
1-الملل
و النحل ج 2
محمد عبد الكريم شهرستاني.
2-مقارنة
الأديان ( الديانات القديمه)
محمد أبوزهره.
3-في
العقايد و الأديان
د. محمد جابر عبد العال الحيني.
4-Encyclopaedia
Britannca, Vol. 3,p 369-414 (Press 1976)
تعريف:
جماعت
تبليغ يك گروه اسلامي كه دعوتش متوجه به تبليغ فضائل اسلام براي هركسيكه وصول به وي
ممكن باشد است، بر پيروانش لازم ميسازد كه بخشي از وقت خودرا براي تبليغ و دعوت
مصرف نمايند، اين جماعت بدور از
تشكيلات حزبي و مسائل سياسي است، و ميتوان گفت كه اين جماعت خيلي موافق به حالت
مسلمانان هند ميباشد، چون آنان در يك جامعهء بزرگ اقليت كمي را تشكيل
ميدهندٍ.
تأسيس و
افراد برازنده:
اول: مؤسس اين
جماعت شيخ محمد الياس كاندهلوي ( 1303-1364هـ) است، وي در كاندهله كه قريه اي از قريه هاي سهارنفور هند است تولد شد،
تعليمات ابتدايى خود را در همان قريه
فرا گرفت، بعد به دهلي رفت و دروس خود را در مدرسهء ديوبند تكميل نمود، مدرسهء
ديوبند بزرگترين مدرسهء احناف در شبه قارهء هند به شمار ميرود كه سال 1283هـ/ 1867م
تأسيس شده است.
مشايخ و
استاذان شيخ الياس:
-علوم
ابتدايى خود را نزد برادر بزرگ خود شيخ محمد يحيى فرا گرفت، وي
در مدرسهء مظاهر العلوم سهار نفوذ مدرس بود.
-شيخ رشيد
احمد گنگوهي ( 1829- 1905م) شيخ محمد الياس سال 1315هـ با وي بيعت طريقه
نمود.
-بار ديگر
بيعت خودرا با شيخ خليل احمد سهار نفوري تجديد كرد.
-با شيخ
عبد الرحيم رائي فوري يكجا شد و از علوم و تربيهء وي استفاده
نمود.
-بعضي از
علوم خود را نزد شيخ اشرف علي تهانوي ( 1280- 1364هـ) (1863-1943م) فرا گرفت، وي ملقب به «حكيم الامت» است
نزد آنان .
-شيخ محمود
حسن ( 1268-1339هـ) (1851-1920م) كه از علماء بزرگ مدرسهء ديوبند و مشايخ جماعت
تبليغ بود، نيز استاذ وي ميباشد.
دوستان
نزديكش:
-شيخ عبد
الرحيم شاه ديوبندي تبليغي: وي زمان زيادي را در راه تبليغ با شيخ الياس و پسرش شيخ
محمد يوسف بعد از وي صرف نموده بود.
-شيخ
احتشام الحسن كاندهلوي: شوهر خواهر شيخ محمد الياس و معتمد خاص وي، كه بخش بزرگي از
عمر خودرا در راه پيشبرد امور جماعت و همراهي شيخ محمد الياس سپري
نمود.
-استاذ أبو
الحسن علي حسني ندوي: مدير دار العلوم ندوة العلماء لكهنو هند، و نويسندهء بزرگ
اسلام، وي خيلي روابط محكمي با جماعت تبليغ داشت.
دوم: شيخ محمد
يوسف كاندهلوي ( 1335هـ/1917-1965م) ، وي پسر شيخ محمد الياس و جانشين وي ميباشد،
در دهلي تولد شده و در طلب علم خيلي سفر نموده است، و بعد از طلب علم بخاطر دعوت و
نشر آن سفرهاي زيادي كرده، چندين بار به سعودي مسافرت نموده و از پاكستان با هر دو
بخشش چندين بار بازديد نـموده بود، در لاهور وفـات نمود و جسدش از آنجا نقل داده شد و در
جوار پدرش در نظام الدين دهلي دفن
گرديد.
-وي كتاب (
اماني الأحبار) شرح معاني الآثار طحاوي ، وكتاب مشهورش (حيات الصحابه) را تأليف
كرده است، و پسري از خود بجا گذاشت به بنام (شيخ محمدهارون) كه وي منهج و طريقهء
پدررا تعقيب مينمايد.
-شيخ محمد
زكريا كاندهلوي ( 1315-1364هـ/1944م)، وي پسر كاكا و شوهر خواهر –شيخ محمد يوسف
است، تربيه و رهنمايى شيخ يوسف را نيز وي بدوش داشت ، وي را به ريحان هند و بركت
عصر توصيف ميكردند، شيخ الحديث وناظر
اعلي جماعت بود، فعلا در صفوف جماعت فعاليتي نمي نمايد.
-شيخ محمد
يوسف بنوري: مدير و شيخ الحديث مدرسهء عربيه در نيوطاون كراچي و مدير مجلهء ماهانهء
اردو زبان، و از علماء جماعت، و نيز عضو پارلمان مركزي پاكستان
بود.
-مولوي
غلام غوث هزاروي: از علماء جماعت، و نيز عضو پارلمان مركزي پاكستان
بود.
-مفتي محمد
شفيع حنفي : ( مفتي اعظم پاكستان) مدير مدرسهء دارالعلوم لا ندهي كراچي، و جانشين
حكيم الامة اشرف علي تهانوي و از جملهء علماء جماعت التبليغ.
-شيخ منظور
احمد نعماني: از علماء جماعت، و از ياران شيخ زكريا، و دوست استاذ أبوالحسن ندوي،
واز جملهء علماء ديوبند بود.
سوم
: انعام
الحسن: وي امير سوم جماعت است كه بعد از وفات شيخ محمد يوسف اين وظيفه را بدوش گرفت
و تا الحال برين منصب قرار دارد، وي با شيخ محمد يوسف، در دروس و سفرهايش همراه
بود، بناء آندو در سن باهم نزديك و در حركت و دعوت باهم مشابه
بودند.
-شيخ محمد
عمر بالنبوري: از همراهان شيخ انعام
و مشاورين نزديك وي
بود.
-شيخ محمد
بشير: امير جماعت در پاكستان، مركز عمومي شان در پاكستان «ريوند» است كه در اطراف لاهور
قرار دارد.
-شيخ عبد
الوهاب : يكي از مسئولين بزرگ مركز در پاكستان.
افكار و
معتقدات:
-مؤسس اين
جماعت براي جماعت شش اصل مقرر نموده و آن را اساس دعوت خويش گردانيده است، و آن شش اصل عبارت اند
از:
1-كلمه
طيبه لا إله إلا الله محمد رسول الله
.
2-اقامت و
برپا داشتن نمازها.
3-علم و
ذكر.
4-اكرام هر
مسلمان.
5-اخلاص.
6-خروج و
برآمدن در راه خداوند U.
طريقه و
روش در نشر دعوت شان قرار ذيل است:
1-چند فردي از ايشان خودرا براي دعـوت يكي
از قـريه ها نامزد مينمـايند،
بعد هر كدام ازين افراد براي خود فرش خواب بسيطي و به اندازهء
كفايت توشه و مصرف ميگيرد، ولي بايد
غالبا خوراك شان خشن و بدور از تنعم باشد.
2-وقتي كه
به قريهء مطلوب رسيدند خود را تنظيم نموده بعض شان مؤظف به تنظيف مكان اقامت شان
ميشوند، و افراد باقيمانده به كوچه و بازار و دكان هاي قريه ذكر كنان گردش ميكنند و
مردم را به شنيدن تبليغ و يا ( بيان) طوري كه خود شان ميگويند دعوت
مينمايند.
3-هنگاميكه
وقت بيان فرا رسيد همهء شان بخاطر شيدن آن جمع ميشوند، بعد از ختم بيان كساني كه
حاضر اند آنان را به چند بخش تقسيم ميكنند و حلقه حلقه ميسازند، و هر دعوتگر براي
بخشي از آنان وضوء را، يا سوره فاتحه را يا نماز را يا تلاوت قرآن كريم را و يا . .
. تعليم ميدهد و اين كار را چند روز تكرار ميكنند.
4-قبل از
آنكه مدت اقامت شان در همانجا به پايان برسد مردم را به طرف خروج و برآمدن في سبيل
الله بخاطر رسانيدن دعوت براي ديگران، و بخاطر عملي ساختن اين قول خداوند
U «كنتم خير أمة اخرجت للناس» دعوت مينمايند، بعد اشخاصي خود را براي
همراهي آنان به مدت يك روز يا سه روز يا يك هفته يا يكماه و يا ... نامزد مينمايند،
هر كس به اندازهء توان و امكانات و فارغ بودنش.
5-بخاطري
كه از امور دعوت و ذكر به چيز ديگر مشغول نشوند و بخاطريكه عمل شان خالص في سبيل
الله باشد هيچ نوع دعوت اهل قريه را به سوي طعام و غيره نمي
پذيرند.
6-به طرف
ازالهء منكرات ( نهي از منكر ) توجه نمي نمايند وبه اين عقيده هستند كه فعلا
مرحلهء ايجاد يك جو و فضاء مناسب
براي زندگي اسلامي است، و قيام به كار «ازالهء منكرات» موانع و عقـباتي را در راه
دعوت ايجاد مينمايد و مردم را
از آنان
متنفر ميسازد.
7-به اين
فكر اند كه وقتي هر فرد را جدا جدا اصلاح نمودند منكرات خود به خود از جامعه دور
ميشود و از بين ميرود.
8-خروج و
تبليغ و دعوت مردم براي خود داعي نيز
از امور تربيوي به شمار ميرود، زيرا وقتي وي مردم را دعوت ميكند خودش احساس مينمايد
كه من به حيث پيشواي مردم هستم بنا بر آن بايد آنچه مردم را به سوي آن دعوت ميكنم
اول خودم آن را عملي نمايم و به آن
ملتزم باشم.
-تقليد
مذاهب را واجب ميدانند، و از اجتهاد منع مينمايند،البته بدليل اينكه شروط مجتهدي كه
برايش حق اجتهاد است در علماء اين زمان مفقود ميباشد.
-از طريقه
هاي صوفيه كه در هند موجود است متأثر اند، بنابرين برخي از امور كه صوفي ها برآن
متصف اند بالاي اينهاهم تطبيق ميشود، از قبيل:
1-براي هر
مريد شيخي ضروري است كه با وي بيعت كند، و كسيكه بميرد و در گردنش بيعتي نباشد
همچون شخص جاهل (كافر) مرده است، بسا اوقات بيعت براي شيخ در محضر عام صورت ميگيرد،
كه در آن مجلس چادر هاي كلان كلان كه يكي با ديگري متصل ميباشد بالاي مردم پهن كرده ميشود، و كلمات بيعت را به طور
دست جمعي تكرار مينمايند، واين كار
در ميان جمعيت زنان نيز صورت ميگيرد.
2-مبالغه
در دوستي شيخ و همچنان افراط در دوستي و محبت پيامبر صلى الله عليه وسلم گاهي آنـان را از ادبي
كـه بايد آن را در مقـابل پيامبر r مراعات كرده،
شود خارج
ميسازد.
3-براي
رؤيا و خواب ديدن ارزشي قائل ميشوند كه
آنرا به مقام حقيقت مي نشانند، حتى اين رؤياها قاعده اي تلقي ميشود كه بران
امور را طرح زيري مينمايند و اثري بر مسير دعوت ميگذارد.
4-معتقداند
كه تصوف نزديكترين راه براي درك كردن حلاوت ايمان در قلب
است.
5-نام هاي
صوفيان بزرگ ورد زبان شان است، مثل : ( عبد القادر جيلاني متولد در جيلان سال 470هـ، سهروردي ، أبو
منصور ماتريدي متوفى سال 332هـ و جلال الدين رومي متولد سال 604هـ صاحب كتاب
مثنوي).
-روش شان
بر ترغيب و ترهيب و تأثير عاطفي استوار است، و توانسته اند تعداد زيادي را كه غرق
در شهوت پرستي و منغمس در گناه بودند از آن حالت خارج نموده، به طرف ايمان،
عبادت، ذكر و تلاوت قران كريم
بكشانند.
-در سياست
حرف نمي زنند و افراد خود را نيز از آن منع مينمايند و نمي گذارند در مشكلات آن
داخل شوند، و بالاي هر كسيكه در سياست دست ميزند انتقاد مينمايند، شايد اختلاف
اساسي هم ميان ايشان و ميان جماعت اسلامي همين نقطه باشد، زيرا جماعت اسلامي مقابله
را با دشمنان اسلام در قارهء هند ضروري ميداند.
بعضي
ملاحظات و انتقادات بالاي آنان:
-ايشان توسعهء افقي و كمي
پيدا ميكنند، نه توسعه نوعي، زيرا تفوق و توسعهء نوعي محتاج به دوام تربيهء افراد
است، و اين امريست كه در اين جماعت وجود ندارد، زيرا افرادي كه اينان وي را دعوت
ميكنند گاهي چنين هم ميشود كه ديگر هزگر باوي يكجا نمي شوند، و اين فرد يا افراد
نظر به تأثير فريب زندگاني و فتنه هاي آن بارديگر به روشي كه بودند باز
ميگردند.
-ايشان به
طور منظم در تنظيم واحدي قرار ندارند بلكه ميان افراد و داعيانش علاقه هايى وجود دارد كه استوار بر تفاهم
و دوستي ميباشد.
-كارشان
براي جاري ساختن احكام اسلامي در
زندگي مردم كافي نيست، همچنان كار شان براي مقابله با موج هاي فكري دشمنان اسلام كه
با همه توان خود بخاطر مقابله و جنگ با اسلام و مسلمانان اماده ميشوند، كفايت نمي
كند.
-تأثير كار
شان بالاي افرادي است كه به مساجد رفت
و آمد دارند ، اما كساني كه داراي افكار و اعتقادات مختلف اند [و به مساجد
نمي روند] تأثير شان بالاي اينگونه افراد نزديك به هيچ است.
-گفته
ميشود كه: آنان بخشي از اسلام را گرفته اند و بخش ديگر آن را ترك كرده اند، و اين تقسيم و تجزي
خود منافي باطبيعت يكپارچه اسلام است.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-اين جماعت
يك جماعت اسلامي است كه مأخذهاي اصلي آن قرآن كريم و سنت پيامبر r ميباشد، و طريقه اش طريقهء اهل سنت و جماعت
است.
-از بعضي
طريقه هاي صوفي ها نيز متأثر اند مثل طريقهء چشتيه كه موجود در هند است، و براي
صوفيان بزرگ در تعليم و تربيهء خود اعتبار خاصي قائل اند.
-بعضـي ها
معتـقد انـد كه اين جماعت افكار خودرا از جماعت نور تركيه اخذ
نموده
است.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-دعوت شان درهند شروع شد و در پاكستان و
بنگلديش نشر گرديد، وبه عالم اسلامي و عربي منتقل شد، در سوريه، اردن، فلسطين،
لبنان، مصر، سودان، عراق و حجاز پيرواني يافتند.
-در اكثر
بلاد عالم دعوت شان نشر گرديده، از قبيل اروپا، امريكا، آسيا، و افريقا، و در زمينهء دعوت غير مسلمانان به سوي
اسلام، در اروپا و امريكا كوشش هاي بارزي كرده اند.
-مركز
عمومي شان در نظام الدين دهلي است و از همانجا امور دعوت را در عالم سرپرستي
ميكنند.
-در بخش
تمويل مالي، بالاي خود داعيان اعتماد مينمايند [يعني هر داعي مصرفش را خودش
ميپردازد] كمكهاي متفرقهء ديگري هم از بعضي ثروتمندان وجود دارد، كه يا مستقيما
ميباشد و يا مصرف بعضي داعيان را به دوش ميگيرند.
مراجــع:
1-حيات
الصحابه
شيخ محمد يوسف كاندهلوي – دار القلم- دمشق
–ط2- 1403هـ/-1983م.
2-جماعة
التبليغ عقيدتها و افكار ميان محمد اسلم
پاكستاني، بحثي است كه در
مشائخها
سال درسي 1396، 1397هـ به دانشكدهء
شرعيات
جامعهء
اسلاميهء مدينهء منوره پيش كرده شده بود.
3-الطريق
إلى جماعة المسلمين
حسن بن محسن بن علي بن جابر- دار الدعوة –
كويت – ط1– 1405هـ/ 1984م.
4-الموسوعة
الحركية
فتحي يكن- دار البشير-عمان- اردن- ط1
-1403هـ/1983م.
5-مشكلات
الدعوة و الداعية
فتحي يكن – مؤسسة الرسالة- بيروت – لبنان-
ط3-1394هـ/1974م.
6-السراج
المنير
دكتور تقي الدين هلالي.
7-الدعوة
الإسلامية فريضة
دكتور صادق امين- جمعية عمال
شرعية و ضرورة بشرية.
المطابع التعاونية- عمان- اردن- 1978م.
تعريف:
تجانية يك
فرقهء صوفي مشرب است كه پيروان آن به تمام افكار و معتقدات صوفيه عقيده مند
ميباشند، و علاوه برآن عقايد خاصي نيز دارند مانند: ممكن بودن ملاقات مادي و حسي در
همين دار دنيا، با پيامبر خدا r و اينكه پيامبر r براي آنان درود ( الفاتح لما اغلق) را تعليم داده است، اين درود
نزد ايشان از عظمت و شأن خاصي
برخوردار ميباشد.
تأسيس و
افراد برازندهء آن:
-مؤسس آن
أبوالعباس احمد بن محمد بن مختار بن احمد بن محمد سالم تجاني است، كه در سالهاي (
1150-1230هـ) (1737-1815م) زندگي
نموده و تولدش در قريهء ( عين ماضي) بوده، اين قريه از قريه هاي الصحراء متعلق
الجزاير فعلي ميباشد.
-علوم شرعي
را فرا گرفت و به مناطق: فاس، تلمسان، تونس، قاهره، مكه، مدينه، و وهران سفر نموده
بود.
-طريقهء
خودرا سال ( 1196هـ) در قريهء أبو سمغون ايجاد نمود و مركز اولي اين طريقه قريهء
فاس بود كه از همان جا به تمام
افريقا انتشار يافت.
-از مشهور
ترين آثارش كه از خود به جاگذاشت يكي برج تجاني است كه در فاس موقعيت دارد، و دومي
كتابش است بنـام ( جواهر المعاني و بلوغ الاماني في فيض
سيـدي أبو
العباس التجـاني)، اين كتاب را شـاگرد تجاني علي حرازم جمع آوري
نموده
است.
افراد
مشهورشان بعد از مؤسس:
-علي حرازم
أبو الحسن بن العربي برادة المغربي الفاسي، وي در مدينهء منوره وفات
نمود.
-محمد بن
المشري الحسني السابحي السباعي (وفات 1224هـ) صاحب كتاب (الجامع لما افترق من
العلوم) و كتاب ( نصرة الشرفاء في الرد علي اهل الجفاء).
-احمد
سكيرج العياشي ( 1295- 1363هـ) در فاس تولد شده، و در مسجد القرويين درس خواند و
همانجا مدرس تعيين گرديد، وظيفهء قضاء را نيز بدوش گرفت و از يكتعداد شهرهاي مغرب
بازديد بعمل آورد، وي كتابي دارد بنام (الكوكب الوهاج سنة 1318هـ) و نيز كتاب ديگري
بنام ( كشف الحجاب عمن تلاقي مع سيدي احمد التجاني من
الأصحاب).
-عمر بن
سعيد بن عثمان الفوتي السنغالي، سال ( 1797م) در قريهء «الفار» كه از قريه هاي ديمار در
سنغال است، تولد شده، علوم خويش را در الأزهر فرا گرفت، وقتي به وطن خود بازگشت كرد
شروع به نشر كردن علوم خود در ميان بت پرستان نمود، و در مقابله و مقاومت بر ضد
فرانسوي ها كوشش هاي قابل ملاحظه اي نموده بوده ،درسال (1283هـ) وفات كرد، و دو نفر
ازپيروانش جانشين وي گرديدند، مهم ترين
كتاب هايش همانا كتاب (رماح
حزب الرحيم علىنحور حزب الرجيم ) است كه آن را سال (1261هـ/1845م) نوشته
است.
-محمد
الحافظ بن عبد اللطيف بن سالم الشريف الحسني
التجاني المصري (1315- 1398هـ)وي رهبر تجاني ها در مصر بود واز خود كتاب
خانه اي بجاگذاشت كه فعلا در برج
تجاني در قاهره موجود است، وي كتابهايى دارد بنام هاي : (الحق في الحق والخلق)
و(الحد الأوسط بين من أفرط و من فرط) و(شروط طريقة التجانية)، همچنان در سال
(1370هـ/1950م)مجله اي را بنام (طريق الحق ) پايه گذاري كرد.
افكار
ومعتقدات:
-به اعتبار
اصل آنان ايمان به الله U دارند .
-آنان به
اموريكه ديگر صوفيان عقيده دارند معتقدند كه از آنجمله است ايمان به وحدة الوجود
(جواهر المعاني 1/259 را مطالعه كنيد) وعقيدهء ( فناء) كه آن را وحدة الشهود
مينامند ( همچنان جواهر المعاني 1/191 را مطالعه كنيد).
-غيب را به
دو بخش تقسيم ميكنند: غيب مطلق كه دانستن و علم آن خاص به خداوند است، دوم غيب مقيد
كه آن از بعضي مخلوقات غائب است و از بعض ديگر نيست.
-معتقدند
كه مشائخ ايشان غيب را ميدانند چه رسد به پيامبران عليهم السلام كه آنان به طريق
اولي ميدانند، در بارهء شيخ و رهبرشان احمد تجاني ميگويند: (…از جملهء كمالات وي t و شدت بصيرت وي و فراست نورانيش، بصيرتي كه به مقتضاي آن در معرفت
احوال همصحبتان و غيره از قبيل ظاهر
ساختن چيزهاي پوشيده و اخبار از غيبيات و دانستن عواقب امور و حاجات و ديگر اموريكه
برين ها مرتب ميشود از مصالح و آفات و ديگر امور واقع شدني) جواهر المعاني 1/63 را مطالعه
كنيد.
-رهبرشان
احمد تجاني ادعا ميكند كه وي با پيامبر r ملاقات نموده يعني ملاقات حسي و مادي و با وي مشافهة صحبت نموده، و
از پيامبر r درود ( الفاتح لما اغلق) را آموخته است.
-لفظ درود
مذكور چنين است: " اللهم صلى على سيدنا محمد الفاتح لما اغلق و الخاتم لما سبق،
ناصر الحق بالحق الهادي الى صراطك المستقيم و على آله حق قدره و مقداره العظيم"
آنان در بارهء اين درود اعتقاداتي دارند كه بعضي از آنان را ذكر
مينماييم:
* پيامبر
r به وي يعني به احمد
تجاني گفته است كه يكبار خواندن اين درود معادل به شش بار خواندن قرآن
است.
* پيامبر
r بار ديگري به وي خبر داده و گفته كه يكبار خواندن اين درود معادل و
مساوي به شش هزار بار خواندن قرآن و هر ذكر و دعاي بزرگ و كوچك ديگريست ( جواهر
المعاني 1/136) .
* اين
فضيلت به خداندن اين درود حاصل نميشود مگر براي كسيكه اجازهء خواندن داشته باشد،
يعني اجازه اي كه سلسله وار از احمد تجاني رسيده باشد.
* اين درود
از جملهء كلام خداوند متعال است مثل احاديث قدسي ( الدرة الفريدة
4/128).
* كسيكه ده
بار دورد فاتح را تلاوت كند چنان اجر و ثوابي را نصيب ميشود كه اگر شخص عارف بالله
[خداشناس و عابد] يك مليون سال زندگي كند ولي اين درود را تلاوت نكند به ثواب واجر
آن نمي رسد.
* كسيكه
يكبار اين را خواند تمام گناهانش بخشيده ميشود و هموزن شش هزار تسبيح و ذكر و دعاء
برايش پاداش داده ميشود…( كتاب مشتهي الخارف الجاني 299-300)
.
-يكي از
انتقاداتي كه بالاي شان وارد ميشود اينست كه آنان مطابق ميل و دلخواه شان امور كوچك
را بزرگ و امور بزرگ را كوچك جلوه ميدهند كه اين كار باعث شده تا تكاسل و تهاون در
اداي عبادات ميان شان شائع كردد و رواج يابد، زيرا آنان اجرها و پاداش هاي بزرگ و
زيادي را توسط كمترين عمل كه يكي از ايشان انجام ميدهد، حاصل
ميدانند.
-ميگويند
كه براي آنان خصوصياتي است كه ايشان را در روز قيامت از ديگر افراد بشر بالا و بلند
ميسازد ، و از آنجمله خصوصيات است:
* سكرات و
شدايد موت بر آنان تخفيف ميشود.
* خداوند
ايشان را در سايهء عرش خود سايه ميكند.
* براي شان
برزخي است كه خاص خودشان بوده در سايهء آن زندگي مينمايند.
* ايشان
[به پندار خود شان] نزد دروازهء جنت همراه باكساني كه در امن وامان هستند، قرار
ميداشته باشند وهمراه باگروه اول داخل جنت ميشوند يعني همراه با محمد r وياران مقرب وي [y].
*
ميگويندكه پيامبر r احمد تجاني را ازتوسل به اسماء الله الحسني منع نموده وبه توسل به درود
(الفاتح لما اغلق) امر كرده است؛ واين عقيده مخالف باصريح اية كريمه است "ولله
الأسماء الحسـني فادعـوه بـها" يعـني
براي خداوند U اسماء
حسني است
پس شما وي را توسط همين اسماء حسني
دعاء كنيد.
-بر پيامبر
r افترا مي بندند كه
وي بخشي از وحي پروردگار را كه به او وحي شده بود پنهان كرده بود تا آنكه وقت
اظهارش فرا رسيد وآن را به شيخ شان احمد تجاني اظهار وبيان نمود، كه از آن جمله است
درود (الفاتح لما اغلق)كه قبلا ذكر گرديد، اين قول مخالف با اين گفتهء
خداوندU است:«اليوم اكملت لكمدينكم...»يعني امروز دينتان را تكميل
نمودم.
-آنان مثل
ديگر طرق صوفيه توسل را به ذات پيامبر r وبنده هاي صالح خداوند U جائز ميدانند ، و ازايشان و از شيخ عبد القادر جيلاني و از خود
احمد تجاني استمداد ميجويند، واين كاري
است كه شريعت خداوند حكيم ازآن منع نموده است .
-در كتب
شان القاب صوفيان، بسيار ذكر ميشود مثل: نجباء، تقباء، ابدال، اوتاد، و كلمه غوث
وقطب نزد ايشان مرادف است و آن نزد ايشان عبارت از همان انسان كاملي است كه توسط وي
خداوند نظام وجود را حفظ مينمايد.
-ميگويند:
مثليكه پيامبر r خاتم الانبياء است احمد تجاني خاتم الاولياء
ميباشد.
-احمد
تجاني ميگويد: ( كسيكه مرا ديد داخل جنت ميشود) همچنان ميگويد: كسيكه برايش ديدار
وي در روزهاي جمعه و دوشنبه حاصل شود داخل جنت ميشود، و به اتباع خود تأكيدا ميگويد
كه خود پيامبر خدا r براي وي و اتباعش جنت را تضمين نموده كه بدون حساب و عقاب به آن
داخل شوند.
-از احمد
تـجاني نقـل ميكنـند كه گفته است«تمام چيزهايى كه براي هر
عارفي
داده شده باشد براي من نيز داده شده
است».
-همچنان
اين قولش را نقل كرده اند «اگر گروهي از پيروانش با اقطاب امة محمد r وزن كرده شوند اقطاب برابر با يك موي يك فرد ايشان نمي شوند چه رسد به خود
وي».
-و اين
قولش نيز : تمام اوليائي كه از دور خلق آدم تا نفخ صور بوده اند و ميباشند اين هر دو پاي
من بر گردن ايشان است.
-ايشان
وردي دارند كه آن را صبح و بيگاه ميخوانند، و وظيفه اي كه روزي يكبار خوانده ميشود،
صبح ويا بيگاه، و ذكري كه روز جمعه بعد از عصر منعقد ميشود و منتهي به غروب ميباشد
و اين ذكر و وظيفه ضرورت به طهارت دارند، ايشان وردهاي متعدد ديگري نيز دارند كه به
مناسبت هاي گوناگون خوانده ميشوند.
-كسيكه
وردي را وظيفه گرفت بايد به آن ملتزم باشدوجائز نيست كه از آن تخلف ورزد، اگر تخلف
نمود و ترك كرد هلاك ميشود و عذاب بزرگ نصيبش ميگردد.
-احمد
تجاني خودرا در روز قيامت، در مقام نبوت جا داده است، چون ميگويد: «روز قيامت براي
من منبري از نور گذاشته ميشود، و منادي ندا درميدهد و آن ندا را تمام كساني كه در
موقف اند مي شنوند: اي اهل موقف اين همان پيشواي شما است كه از وي استمداد مي جستيد
بدون اينكه بدانيد» الافادة الاحمدية ص 74 را نظر
كنيد.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-در اين هيچ شك نيست كه اكثر
افكارش همانا نظريات صوفيان است، ولي چيزي از نزد خود بر آنها افزوده
است.
-از كتب عبد القادر جيلاني،
ابن عربي، حلاج و ديگر اعلام متصوفه آراء خودرا اخذ نموده
است.
-در دوران
تشكيل اين طريقه قبل از تأسيس آن با تعدادي از مشائخ صوفيان ملاقات نمود و از آنان
اجازه و اورادي اخذ كرد كه از بارز ترين
اين طريقه ها قادريه و خلوتيه است.
-از كتاب (
المقصد الأحمد في التعريف بسيدنا أبي عبد الله أحمد) كه از تأليف أبو محمد عبد السلام ابن طيب
قادري حسيني ميباشد، استفاده نموده است، اين كتاب سال 1351هـ در فاس طبع
شده.
-انتشار
جهل وناداني ميان مردم تأثير بزرگي در پخش و گسترش اين طريقه
داشت.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-ابتـدا از فـاس شروع شـد و
رو به گسترش نهاد تا آنكه به خود اتباع زيادي
در بلاد مغرب، سودان غربي
(سنغال) نيجيريا، افريقاي شمالي، مصر، سودان و ديگر مناطق افريقايى پيدا
كرد.
-صاحب كتاب
( التجانيه) كه علي بن محمد است، اندازهء اين گروه را در سال 1401هـ/ 1981م تنها در
نيجيريا زياده از ده مليون قلمداد مينمايد.
مراجــع:
1-الهدية
الهادية الى الطائفة التجانيه
دكتور محمد تقي الدين هلالي-دار الطباعة الحديثة
بالدار البيضاء – ط 2- 1397هـ/1977م.
2-كتاب
مشتهي الخارف الجاني
محمد الخضر ابن سيدي عبد الله
بن مايابي جكني
في رد زلقات التجاني
الجاني
الشنقيطي –طبع در مطبعه دار احياء الكتب
العربية در مصر.
3-التجانية
علي بن محمد دخيل الله- نشر و توزيع دار طيبه-
رياض – دار مصر للطـباعه -1401هـ/
1981م.
4-الأنوار
الرحمانية لهداية الفرقة
عبد الرحمن بن يوسف افريقايى-ط4- توزيع
التجانية
الجامعة الإسلامية در مدينه منوره-
1396هـ /1976م.
5-جواهر
المعاني و بلوغ الاماني في
جمع و ترتيب آن را علي حرازم نموده، ( اين كتاب
فيض سيدي ابي العباس
التجاني،
در دو جز چاپ شده) – مطبعه مصـطفى بابي
و در خواشي آن رماح حزب
حلبي و پسرانش در مصر- 1380هـ-
1961م.
الرحيم على نحور حزب
الرجيم
6-المقصد
الأحمد في التعريف بسيدنا ابو محمد
عبد السلام بن طيب قادري حسيني – مطبعه
ابي عبد الله احمد
حجري در فاس- طبع سال 1351هـ.
7-الدرة
الخريدة شرح الياقوتة الفريدة محمد فتحا بن عبد
الواحد سوسي نظيفي –طبع سال
1398هـ / 1978م.
8-بغية
المستفيد شرح منية المريد
محمد العربي سائح- دار العلوم للجميع – 1393هـ
/1973م.
9-أقوي
الأدلة و البراهين على أن
حسين حسن طايى تجاني آنرا جمع
نموده است -
أحمد التجاني خاتم
الأقطاب
دار الطباعة المحمديه – قاهرة.
المحمديين
بيقين
10-شماره
هائي از مجلهء طريق الحق اين مجله مخصوص
به طريقهء تجاني است و در قاهره
نشر ميشود.
تعريف:
حزب تحرير
يك حزب اسلامي و سياسي است كه تركيز دعوتش بر واجب بودن اعادهء خلافت اسلامي ميباشد، و فكر را
يگانه مؤثر قوي در تغيير نظام ميداند، از اين حزب اجتهادات و فتواهاي شرعي نيز صادر
شده كه آنها باعث انتقاد جمهور علماء مسلمانان بالاي اين حزب گرديده
است.
تأسيس و
افراد برازنده:
-مؤسس حزب شيخ تقي الدين نبهاني (
1909-1979م) فلسطيني ميباشد كه در قريهء اجزم قضاء حيفا تولد شده، دروس ابتدائي
خودرا در قريه فرا گرفت، بعد به الأزهر پيوست و علوم خويش را در قاهره تكميل كرد،
بعدا به فلسطين بازگشت و در تعدادي از شهرهاي فلسطين به حيث مدرس و بعد از آن به
حيث قاضي كار نمود.
-در اثر
حادثهء 1948م. وي با فاميلش فلسطين را به قصد بيروت ترك گفت.
-بعدا در
محكمهء استيناف شرعي در بيت المقدس به حيث عضو تعيين گرديد، و بعد از آن به حيث
مدرس در دانشكدهء اسلامي در عمان ايفاء وظيفه نمود.
-در سال
1952م حزب خودرا تأسيس كرد و بخاطر رياست آن از ديگر كارها خود را فارغ ساخت و درين
دور كتب و نشريه هائي به نشر رسانيدكه آنها من حيث المجموع منبع فرهنگي و ثقافتي
حزب شناخته ميشوند، بين اردن، سوريه
و لبنان رفت و آمد ميكرد تا آنكه در بيروت وفات كرد و در همانجا دفن
گرديد.
-شناخت
افراد برازندهء اين حزب خيلي مشكل است البته بخاطريكه اختفاء و پنهان كاري در امور حزبي در اين حزب خيلي معمول
است.
-بعد از
وفات نبهاني، عبد القديم زلوم به حيث رئيس حزب تعيين گرديد، وي در شهر الخليل در فلسطين تولد شده، و نيز مصنف كتاب (
هكذا هدمت الخلافه) ميباشد.
-بنابر
پشنهادي كه آنرا هر يك: علي فخر الدين- طلال بساط- مصطفى صالح – مصطفى نحاس و منصور
حيدر تقديم نموده بودند شاخه اي براي حزب در لبنان به تاريخ 19/10/1378هـ تشكيل
گرديد.
-شيخ احمد
داعور: وي مسئول شاخهء حزب در اردن بود، سال 1969م بعد از اقدام حزب بخاطر بدست
گرفتن قدرت و حكومت گرفتار شد و محكوم به اعدام گرديد، ولي بعدا حكم اعدام لغو
گرديد.
-در ماه
اغسطس 1983م از تقديم (32)نفر از
افراد حزب براي محاكمه در مصر خبر داده شد، و اعلان گرديد كه اينها كه متهم به
كودتا و تغيير نظام هستند رهبران شان اشخاص آتي الذكر اند: عبد الغني جابر سليمان
«مهندس» صلاح الدين محمد حسن «دكتور
در كيميا» كه هر دو در نمسا اقامت داشتند، كمال أبو لحيه فلسطيني «دكتور در الكترونيات» مقيم در آلمان، و
علاء الدين عبد الوهاب حجاج «محصل در جامعه قاهره».
-عبد
الرحمن المالكي: از سوريه است و از اشخاص رهبري حزب به شمار ميرود، وي صاحب كتاب
«العقوبات» ميباشد.
افكار و
معتقدات:
-دعوت شان خارج از اين نيست
كه ايشان گروهي از گروه هاي اسلامي و داراي مفكررهء اهل سنت و جماعت مي
باشند.
-مقصود و مراد شان بازگشت
زندگي اسلامي از طريق برپا ساختن دولت اسلامي اولا در مناطق عربي و بعد از آن در سائر
مناطق اسلامي ميباشد، و بعد از آن كار دعوت توسط امت مسلمان به ممالك غير اسلامي
رسانيده خواهد شد.
-امتياز و
علامهء اصلي كه حزب به آن متصف ميباشد همانا توجه جدي وبزرگ حزب به جانب ثقافت و
فرهنگ، واعتماد وي است برهمين جانب در تكوين شخصيت مسلمان اولا وامت مسلمان آخرا، و
حزب بر بالا بردن ناحيهء ثقافتي در افراد منسوب به حزب خيلي
كوشا ميباشد.
-حزب خيلي
توجه جدي به باز گردانيدن اعتماد بر
اسلام دارد، چه از ناحيهء عمل ثقافتي و فرهنگي و چه از ناحيهء كارهاي سياسي، طريق عمل
ثقافتي و كار سياسي قرار ذيل است:
1-عمل
ثقافتي و فرهنگي : اين عمل از طريق بافرهنگ ساختن مليونها مردم به ثقافت مجتمع و ثقافت اسلامي ميباشد، و
اين عمل بالاي حزب لازم ميسازد كه در جلوي مردم عام قرار گرفته براي مناقشه ، جواب
سوال ها دفع شكوك و شبهه ها و تأييدات شان آماده باشد تا آنان را در داخل اسلام ذوب
نمايد، ( از كتاب مفاهيم اساسيه صـ 87).
2-عمل
سياسي چنين است كه در رصـد و انتـظار حوادث ميباشند و حوادث
و واقعات
را طوري توجيه مينمايند كه به صحت افكار اسلام وصدق اعتقاداتش دلالت نمايد و بدين وسيله نزد
مليونها انسان اعتماد و ثقه بر اسلام پيدا ميشود (نداء حار
صـ96).
-حزب
فلسفهء وصول خودرا به هدف چنين توجيه مينمايد: « در هر مجتمع انسانها درميان دو
ديوار بلند زندگي مينمايند: ديوار عقيده و مفكوره و ديوار نظام هايى كه علاقه ها و
امور زندگي مردم را انسجام ميبخشد، بنابرين هرگاه خواسته شود كه انقلابي در مجتمع،
توسط مردم خود آن مجتمع آورده شود حمله و هجوم را متوجه به جانب ديوار خارجي [يعني
به جانب عقيده و فكر] كرد كه بواسطهء
اين هجوم مقابلهء فكري به ميان آمده و در نتيجه انقلاب فكري ايجاد ميشود و بعد از
آن انقلاب سياسي را در پي ميداشته باشد.
-حزب مراحل
انقلاب و تغيير را به سه بخش قرار آتي تقسيم مينمايد:
* مرحلهء
اول : مقابلهء فكري و فرهنگي ، و آن به فرهنگ و ثقافتي ميباشد كه حزب آنرا القاء و
طرح مينمايد.
* مرحلهء
دوم: انقلاب فكري، و اين به تفاعل و تعامل
همراه مجتمع صورت ميگيرد آنهم
از طريق عمل سياسي و ثقافتي.
* مرحلهء
سوم: بدست گرفتن زمام حكومت به طور كامل از طريق ملت و مردم. -حزب معتقد است كه در
مرحلهء سوم طلب كمك از رئيس يك دولت،
يا رئيس يك گروه، يا رهبر يك جماعت، يا
پيشواي يك قبيله ويا سفيري و امثال
اينها ضروري ميباشد.
-اولا حزب
مدت وصول بر حكومت را سيزده سال از ابتداي تأسيسش تعيين نمود، بعدا نظر به اوضاع و
مشكلات گوناگون اين مدت را به سي سال
(30) تمديد نمود، ولي آنهم گذشت و اينهم گذشت مگر هيچ چيزي واقع
نشد.
-حزب از
امور روحي تغافل مينمايد و به نظر سطحي به طرف آن مي بيند و ميگويد: «در انسان شوق
هاي روحي وكشش هاي جسدي وجود ندارد،
بلكه در انسان ضرورات و غرائزي است كه آنها را بايد اشباع كرد» «وقتيكه اين حاجات
وغرائز به طبق نظامي كه از جانب خداوند آمده است اشباع و پوره كرده شد مسيرش به
جانب روح ميباشد و روح را تقويه مي بخشد، ولي اگر اين حاجات و غرائز بدون نظام
اشباع كرده شد ويا طبق نظامي كرده شد كه از نزد الله نيست آنوقت اشباع مادي خواهد بود و مفضي به شقاء وبد بختي
انسان خواهد شد».
-شيخ تقي
الدين معتقد است كه مشكلاتي كه در مقابل برپا شدن دولت اسلامي قرار دارند قرار ذيل
اند:
1-وجود
افكار غير اسلامي و مقابله اش با جهان اسلام.
2-وجود
برنامه هاي تعليمي بر اساس وضع استعمار گران.
3-بزرگ
دانستن بعضي از معارف و فرهنگ ها و آنرا علوم جهاني جلوه
دادن.
4-دوام
تطبيق برنامه هاي تعليمي بر اساس وضع مستعمرين و طبق طريقه اي كه آنها
ميخواهند.
5-زندگي
مجتمع هاي مردم در جهان اسلام به زندگي غير اسلامي.
6-دوري
ميان مسلمـانان و ميـان حكـومت اسـلامي، خصـوصا در مورد
سياست فرمانروائي و سياست مالي، چون اين ابعاد
تأثير خود را مي افگند و برداشت مسلمانان را از زندگي اسلامي ضعيف
ميسازد.
7-وجود
حكومات كه به اساس ديموكراتيك برپا شده اند ونظام رأسمالي را تطبيق مينمايند، يعني
وجود اينچنين حكومت ها در بلاد
مسلمين.
8-وجود
نظريهء عام از وطن پرستي قوم پرستي و اشتراكي.
-حزب
اعتقاد به عذاب قبر و ظهور مسيح دجال را بالاي اعضاي خود حرام ساخته و معتقد به آن
را گنهگار مي شمارد.
-رهبران
حزب امر به معروف و نهي از منكر را از جملهء موانع كار در اين مرحله ميدانند و
معتقد به عدم تعرض به آن هستند و اين امر و نهي را از وظايف دولت اسلامي، كه برپا
خواهد شد، مي شمارند.
-براي حزب
قانوني است مؤلف از 187 ماده اين قانون براي دولت اسلامي كه توقع آن را دارند تهيه
گرديده است و اين عمل بيرون از آن نيست كه يك عمل فكري بدور از واقع
باشد.
پژوهشگران
بالاي حزب اموري را انتقاد مينمايند كه از آن جمله امور آتي
اند:
اول مسائل
دعوت:
-توجهش بر
جوانب فكري و سياسي و عدم توجهش به جهات تربيوي و روحي.
-مصروف شدن
افراد حزب در مناقشه و جدال با همه گروه هاي اسلامي ديگر.
-قايل شدن
اهميت خيلي زياد براي عقل در تكوين شخصيت و در جهات اعتقادي.
-اعتماد
حزب بر عوامل خارجي در راه رسيدن به حكومت از راه هاي طلب كمك، كه گاهي در آن حادثه
و گرفتاري غير متوقع رخ
ميدهد.
-خالي بودن
حزب از امر بالمعروف و النهي عن المنكر در مرحلهء فعلي.
-كسيكه
افكار حزب را مطالعه ميكند به اين نتيجه ميرسد كه مقصود اول حزب همانا رسيدن به
قدرت و حكومت است.
-محدود
بودن حزب در بعضي مقاصد و اقتصارش به بعضي اهداف اسلامي و عدم توجهش به بخش هاي
ديگر آن.
-اين
مفكورهء شان كه مرحلهء كار ثقافتي و فرهنگي آنان را به مرحلهء انقلاب فكري و اين مرحله به مرحلهء تسليم شدن
حكومت ميرساند، در حاليكه اين فكر مخالف سنة الهي در امتحان دعوت ها بوده و بدور از
واقعيتي است كه با هزارها موانع محفوف و محاط ميباشد.
-دشمني با
همه تنظيم هائي كه در مناطق اين حزب وجود دارد از جمله چيزهائي است كه حزب را
گرفتار و پابند مقابله ها و گرفتار شدن هاي مستمر و هميشگي نموده است، شايد پنهان
كاري شديد وحرص شان به رسيدن به
حكومت يگانه سبب خوف ديگر تنظيم ها از ايشان باشد كه آن سبب شده تا با آنان روش
نرمي اختيار نمايند.
دوم مسائل
فقهي
:
حزب به اصـدار فتواها و احكام فقهي نا آشنائي اقدام نمود كه از فقه
اسلامي و روحيه اسلام بدور است ، و اتباع خودرا به پـيروي از اين احكـام و نشر
آنها
دستور داد، كه از آن جمله است احكام آتي:
-قول به
جواز عضويت غير مسلمان و عضويت زن در مجلس شورى.
-مباح بودن
و جواز نظر به طرف روي هاي برهنه.
-مباح و
جائز بودن بوسيدن زن بيگانه و همچنان
مصافحه با آن.
-قول به
جواز پوشيدن دريشي براي زن، و اگر شوهرش را در ترك آن فرمان نبرد ناشزه و گنهگار
شمرده نمي شود.
-قول به
اينكه اگر فرمانرواي دولت مسلمان يك
شخص كافر باشد هم جائز است.
-قول به
جواز دادن جزيه از طرف دولت مسلمانان به دولت كفار.
-قول به
جواز جنگ كردن زير پرچم شخصي كه از طرف دولت كافر موظف شده باشد، بشرطيكه جنگ در
ميان خود كفار باشد.
-قول به
سقوط نماز از شخص مسلمان فضاء نورد.
-قول به
سقوط نماز و روزه از ساكنين هر دو قطب.
-قول به ده
سال حبس براي كسيكه بايكي از محارم هميشگي خويش ازدواج
نمايد.
-قول به
اينكه گذرگاه هاي آبي از جملهء كانال سويس گذرگاه هاي عام بوده، منع كردن هيچ قافله
از مرور در آنجا جواز ندارد.
-قول به
جواز ركوب بر وسائل مواصلاتي (كشتي ها و طياره ها…) كه متعلق به شركت هاي اجنبي
باشد، و حرام بودن اين ركوب در صورتيكه متعلق به شركت هاي مسلمانان باشد، زيرا قسم
دوم از اهل معامله در نظر آنان نيست
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-بنيانگذار حزب داراي افكار قومي بود،
به همين وجه در سال 1950م كتابي بنام –(رسالة العرب) به نشر رساند، اثرات اين فكر
در بعضي اولويات، از قبيل اولويت قائل شدن به اقامت دولت اسلامي در مناطق عربي اولا
و بعدا در مناطق اسلامي ديگر منعكس گرديده است.
-نبهاني در
اوائل كار خود با اخوان المسلمين در ارتباط بود، در مجالس اخوان المسلمين سخنراني
ميكرد، از حزب اخوان المسلمين و از رهبرشان يعني حسن البناء تمجيد و توصيف مينمود،
ولي ديري نگذشت كه برپا شدن حزب خودرا به طور مستقل و جداگانه اعلان
نمود.
-اشخاص
زيادي از وي مصرانه خواستند كه از تشكيل اين تنظيم منصرف شود، از آنجمله استاذ سيد قطب كه هنگام بازديدش از قدس
سال 1953م با وي خيلي گفتگو ومناقشه نمود و به طرف توحيد عمل و كوشش دعوتش كرد،
ليكن نبهاني به موقف خود اصرار ورزيد، در آن هنگام سيد اين كلام مشهور خودرا
گفت: "بگذاريد شان
انتهاء كارشان به آنجا خواهد رسيد كه اخوان از آنجا شروع كرده
بودند"
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-حزب در
ابتداء اردن، سوريه، و لبنان، را مركز كار خود قرار داد، بعدا تشكيلاتش به كشور هاي
مختلف اسلامي امتداد يافت، و اخيرا به اروپا خصوصا به نمسا و آلمان
رسيد.
-حزب هفته
نامه اي داشت به نام " الحضارة" كه در بيروت نشر مي شد.
-حزب
قطرهايى كه در آن كار ميكند به نام ولايات ياد ميكند، حزب را در هر ولايت مجلس شوراى همان ولايت رهبري ميكند،
و آن مجلس را "لجنة الولايه" مينامند، اين لجنه از سه نفر الى ده نفر تشكيل
ميشود.
-لجنه هاي
ولايات زير فرمان مجلس رهبري سري اند.
مراجــع:
1-
الدعوة الإسلامية فريضة شرعية. د. صادق
امين-جمعية عمال المطابع التعاونية- عمان
- 1978م.
2-الموسوعة
الحركيه {جزءان}
فتحي يكن-ط1- دار البشـير- عـمان
1403هـ
/1983م.
3-الطريق
الى جماعة المسلمين
حسين بن محسن بن على جابر – ط1-دار الدعوة –
كويت – 1405هـ /1984م
4-الموسوعة
الفلسطينية
اصدار هيئة الموسوعة الفلسطينية – طبع در مطابع
ميلا نوستامبا ايطاليا – ط1- 1984م.
5-هكذا
هدمت الخلافة
عبد القديم زلوم.
6-الفكر
الإسلامي المعاصر
غازي التوبه- ط1- 1399هـ/1969م.
7-مشكلات
الدعوة والداعية
فتحي يـكن – مؤسسة الرسالـة – بيروت – ط3-
1394هـ
/ 1974م.
8-الدوسية
(و آن اموري است كه حزب آنرا براي
خود برگزيده است).
9-نص
نقد درست كرده شدهء دستور ايراني كه براي بحث در مجلس خبره گان تقديم كرده شده بود،
همچنان نص دستور اسلامي كه مأخوذ از كتاب الله و سنت رسول الله بود كه اين هر دو
دستور را حزب تحرير به تاريخ 7 شوال 1399هـ/30 آب 1979م به اية الله خميني و مجلس
خبره گان تقديم نموده بود.
10-
از كتاب هاي حزب كه آنها را شيخ نبهاني و خود حزب تأليف نموده است كه آن كتب به
اعتبار مجموع فكر و ثقافت حزب را تمثيل مينمايد، و آن كتب عبارت اند از: الفكر
الإسلامي- نظام الإسلام – النظام
الاقتصادي في الإسلام- نظام الحكم في الإسلام- الدستور الإسلامي – نقطة الانطلاق-
التكتل الحزبي- مفاهيم سياسية لحزب التحرير – كتاب التفكير- كتاب الخلافة- سرعة
البديهة- نقض النظرية الاشتراكية- الشخصية الإسلامية- نداء حار الى العالم
الإسلامي.
تعريف:
تغريب يك
حركت بزرگ است كه داراي ابعاد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و فني ميباشد، مقصودش آراسته
ساختن زندگي همه ملت ها به طور عموم و ملت هاي مسلمان به طور خاص، به اسلوب و
طريقهء زندگي غرب، و هدفش از اين كار از بين بردن شخصيت هاي مستقل شان ونابود كردن
خصوصيات آنها واسير گردانيدن شان در قيد تابعيت كامل براي تمدن غربي
ميباشد.
تأسيس و
افراد برازنده:
-شرقي ها
در عالم اسلامي شروع به تجديد و تقويهء لشكريان خود نمودند، البته از طريق روان
كردن هيئات به كشورهاي اروپايى و توسط طلب كردن كاردانان غربي به بخاطر تدريس و
تشكيل نهضت جديد، اين عمل كرد در آواخر قرن هجدهم و آوائل قرن نوزدهم وبه خاطر
مقابله با شروع شدن گسترش نفوذ استعماري غربي ها، در پي شروع نهضت اروپا
بود.
-سلطان
محمود ثاني سال 1826م بر انكشاريت عثماني خاتمه بخشيد، و تمام مردم شهر و عسكريان
را مأمور به پوشيدن لباس اروپايى نمود.
-سلطان عبد
المجيد عثماني سال 1255هـ/ 1839م قانوني را به تصويت رسانيد كه آن قانون به غير
مسلمانان اجازهء دخول در خدمت عسكري را اعطاء مينمود.
-سلطـان
سليم سوم انـجنيراني را از سويـد، فرانسه، مجر، و انجلترا، بخاطر ايجاد
مكاتب و
مدارس حربي و بحري طلب نمود.
-والي مصر
محمد علي كه سال 1805م ولايت را بدست گرفت لشكري مطابق نظام اروپا ترتيب داد و نيز
شاگردان ازهر را بخاطر تخصص به اروپا ميفرستاد.
-احمد باشا
باي اول در تونس يك لشگر نظامي ترتيب داد، و مدرسه اي بخاطر تدريس علوم حربي افتتاح
نمود كه در آن لشكر و مدرسه ضابطان و مدرسين فرانسوي، ايطاليائي و انگليسي وجود
داشت.
-خاندان
قاچار كه در ايران حكومت داشت، سال 1852م مدرسه اي بخاطر تدريس علوم و فنون به اساس
غرب افتتاح كرد.
-حركت
تغريب در لبنان از سال 1860م از طريق روان كردن افراد شروع گرديده از آنجا به مصر
كشانده شد آنهم بواسطهء اسماعيل حذيوي كه
ميخواست مصر را قطعه اي از اروپا سازد.
-اسماعيل
خديوي و سلطان عبد العزيز عثماني كه هر دو به دعوت امپراطور نابليون سوم سال 1284هـ
1867م به خاطر شركت در جشن سالانهء
فرانسه، آمده بودند باهم ملاقات و ديدار نمودند، اين دو شخص زير تأثير تمدن غرب
رفته بودند.
-هر يكي از
رفاعهء طهطاوي و خير الدين تونسي به پاريس روان كرده شدندكه شخص اول مدت پنج سال-
1826-1831م و شخص دوم مدت چهار سال
1852-1856م در آنجا اقامت نمودند، ايندو با افكاري بازگشت نمودند كه طبق آن
بايد جامعه مطابق اساس علماني [ يعني لا ديني] عقلاني تنظيم كرده
شود.
-سـال
1830م كساني كـه به اروپا رفـته بودند و بازگشت نـموده بودند
به
ترجمهء كتاب هاي فولتير، روسو، و مونتسكيو
اقدام كردند، اين كار البته بخاطر نشر افكار اروپايى و افكاري بود كه در قرن هجدهم،
در مقابل دين به پا خاسته بود.
-كرومر در
اسكندريه دانشكدهء فيكتوريا را بخاطر
تربيهء جماعتي از پسران حاكمان، رهبران و بزرگان در يك محيط انگليسي ايجاد نمود
تاكه اينها در آينده آله و اسباب براي نقل و نشر فكر و تمدن غربي
باشند.
-وقتي كه
اين دانشكده در سال 1936م افتتاح ميشد لورد لويد ( نمايندهء عالي رتبهء بريطانيا در
مصر ) گفت: «بالاي اين شاگردان زمان طويلي نخواهد گذشت كه همه سرشار از فكر و
نظريهء بريطانيا باشند، البته به بركت روابط محكمي كه بين معلمين وشاگردان خواهد
بود.
-نصرانيان
شام اولين كساني بودندكه به گروه هاي ارسالي تبشيري يكجا شدند، همچنان همين ها اولين كساني بودند كه فرهنگ فرانسوي
وانگليسي را پذيرفتند و فكر علماني
تحرري را تقويه مينمودند، اين همه بخاطر عدم حس محبت و دوستي ميان آنها و دولت
عثماني بود، بنابر آن پيهم اموري از آنان ظاهر ميشد كه دال بر ميلان شان بر طرف غرب
و خوشي شان از آنها و دعوت به پيروي و دنباله روي از آنها بود، اين امور در جرائدي
كه تأسيس نموده بودند به وضاحت به نظر ميرسيد.
-ناصيف
يازجي ( 1800- 1871م) و پسرش ابراهيم يازجي ( 1847-1906م) رابطهء محكمي با گروپ هاي
ارسالي امريكايى انجيلي داشتند.
-سـال (
1863م) بـطرس بسـتاني (1819- 1883م) مدرسـه اي بـراي
تدريس لسان
عربي و علوم جديد تأسيس نمود بنابرين وي اولين مسيحي بود كه به طرف عربيت و وطن پرستي دعوت مينمود و درين
راستا شعارش اين بود: ( حب الوطن من الايمان) يعني دوستي وطن از ايمان است، وي
روزنامه اي هم بنام ( الجنان) در سال 1870م به نشر رساند كه اين روزنامه شانزده سال
دوام كرد، وي منصب ترجمه را در قنصلگري امريكا در بيروت بدوش گرفت و به حيث مشارك
در ترجمهء تورات پروتستاني با دو امركايى يعني سميث وفانديك اقدام
نمود.
-سال (
1892م) جرجي زيدان ( 1861-1914م) مجلهء الهلال را در مصر تأسيس كرد، وي قصه هاي
تاريخي مسلسلي داشت كه همهء آنها را پر از افتراء و دروغ در مقابل اسلام و مسلمانان
نموده بود، اين شخص با فرستاده شدگان
امريكائي ارتباط داشت.
-سليم تقلا
مجلهء الاهرام را در مصر تأسيس كرد، اين شخص علوم خود را در مدرسهء عبيهء لبنان فرا
گرفته بود، اين مدرسه را مبشر امريكائي فانديك تأسيس نموده
بود.
-سليم نقاش
مجله اي داشت بنام ( المقتطف) كه هشت سال در لبنان به نشر ميرسيد، بعدا در سال
1884م به مصر انتقال نمود.
-جمال
الدين افغاني ( 1838-1897م) شخصي بود داراي تحولات و حالات غريب و ناآشنا، در
زندگيش پيچيدگي ها و ابهام وجود
دارد، در شرق و غرب جهان اسلام گردش نمود، نظام گروه هاي سري عصر جديد را در مصر
داخل كرد، در محافل ماسوني ها اشتراك مي ورزيد، با مستر بلنت بريطانيايى رابطهء نيك
داشت، رشيد رضا در بارهء وي ميگويد:وي [يعني سيد جمال الدين] ميلان به طرف وحدة
الوجود داشت، و كلام خود جمال الدين در نشوء و ترقي مشابه به كلام داروين
است.
-محمد عبده
( 1849-1905م) از بارزترين شاگردان جمال الدين افغاني واز جملهء شريكانش در تأسيس
مجلهء العروة الوثقى بود، وي با لورد كرومر و مستر بلنت دوستي خاص داشت، مدرسهء وي
كه از جملهء شاگردانش رشيد رضا است به طرف مقابله با تقليدها و به طرف تجديد نظر در
شريعت اسلامي دعوت مينمود، و فتواهايى كه معتمد به دورترين تأويلات در نصوص شرعي
بود صادر نمودند اين همه تأويلات بعيد و دور را بخاطري مرتكب ميشدند كه ميان اسلام
و تمدن غرب نزديكي و توافق حاصل نمايند، همچنين وي بود كه در خواست نمود تا علوم عصري در
جامعهء الازهر، بخاطر پيشرفته شدن و عصري شدنش داخل كرده
شود.
-مستر بلنت
مستشرق كه با همسرش لباس عربي را پوشيده براي دعوت به طرف قوميت عربي و برپا شدن
خلافت عربي هر طرف ميرفتند و دعوت ميكردند، مقصد از اين دعوت از بين بردن رابطهء
اسلامي ميان مسلمانان بود.
-قاسم امين
(1865-1908م) وي شاگرد محمد عبده بود
وكسي بود كه دعوت بطرف آزادي
زن و اشتراكش در كارها و وظايف عامه را رهبري ميكرد، و كتابي نوشته بنام ( تحرير
المرأة – 1899م) و كتابي بنام ( المرأة الجديدة – 1900م).
-سعد زغلول
: به آراء و افكار محمد عبده خيلي متأثر بود، سال 1906م به حيث وزير معارف تعيين
گرديد، وي فكر سابقهء كرومر را نافد ساخت كه آن فكر مبني بود به ايجاد مدرسه اي
براي قضاء شرعي، مقصد از ايجاد مدرسهء مذكور [به نظر آنان] پيشرفته ساختن فكر
اسلامي، توسط مدرسه ايكه تعلق به الازهر نداشته باشد، و در مقابل ازهر قرار داشته
باشد، بود.
-سيد احمد
لطفي ( 1872-1963م) وي يكي از بزرگترين تأسيس كنندگان حزب دستوري احرار بود، كه
سياسة از سعد زغلول جدا شده بودند، وي به طرف اقليميت دعوت مينمود، [يعني بايد هر
اقليم از اقليم ديگر مجزا و جدا
باشد] وي بود كه در بيانيهء خود سال 1907م گفته بود: ( مصر للمصريين) يعني
مصر براي مصريان است، از سال 1916م
كه حكومت مصر را به دست آورد،
تا سال 1941م امور جامعهء مصر را نيز بدوش گرفت.
-طه حسين (
1889-1973م) وي ازبارزترين داعيان به سوي تغريب و غرب گرايى در عالم اسلام به شمار
ميرود، علوم خود را نزد دوركايم مستشرق فرا گرفته بود، خترناكترين افكار و آراء خود
را در اين دو كتابش به نشر رسانيده است ( الشعر الجاهلي، مستقبل الثقافة في
مصر).
-در كتابش
الشعر الجاهلي صـ26 ميگويد: « تورات بايد براي ما از ابراهيم و اسماعيل حكايت كند،
قرآن نيز بايد حكايت كند، لكن ورود اين دو اسم در تورات و قرآن براي اثبات وجود
تاريخي شان كفايت نميكند».
-بعد از آن
ميگويد: «قريش در قرن نهم ميلادي خيلي مستعد و آماده براي پذيرش اين اسطوره بودند»
همچنان وي از اينكه نسب پيامبر r به اشراف قريش برسد انكار ميورزد و آنرا نفي
مينمايد.
-طه حسين
تقريري كه در بارهء لغت وادب ايراد نموده بود آنرا اول به الحمد لله و درود به
پيامبر u شروع كرد و بعد از آن گفت: «شايد حاضرين، از اينكه من تقرير خود را
به الحمد لله و درود به پيامبرش شروع كردم بخندند، زيرا اينكار مخالف عادت عصر و
زمانه است» ( مجلهء الهلال) شمارهء اكتوبر و نومبر 1911م).
-بعد از
سيطرهء متحدين بر حكومت، در دولت عثماني ها و سقوط سلطان عبد الحميد سال 1908م حركت
تغريب اوج گرفت و ترقي كرد.
- سال
1924م كه حكومت مصطفى كمال اتاترك خلافت
عثماني را لغو نمود راه را براي روان شدن تركيه در قافلهء علماني جديد هموار
ساخت و غربگرايى را بالاي تركيه به صورت جدي و تند آن لازمي
گردانيد.
-علي عبد
الرزاق: سال 1925م كتاب خود را بنام «الإسلام و أصول الحكم» به نشر رسانيد، اين
كتاب به زبان هاي انگليسي و اردو ترجمه گرديده است، مؤلف ميخواهد در اين كتاب
خواننده را قناعت دهد كه اسلام دين است ولي دولت نيست، سميث باري بيان ميكرد كه:
تحريريت و علمانيت عالمي در عالم اسلامي رواج نمي يابد مگر در صورتي كه به آن
رنگ وصبغهء اسلامي داد، در اين بيان
خود همين كتاب را طور مثال ذكر نمود، به تاريخ 12/8/1925م همين كتاب و مؤلف آن از
طرف هيئة علماء ازهر محكوم شد و ضدش حكمي صادر شد كه طبق آن وي را ازجملهء علماء و
دانشمندان خارج كردند.
-شخص مذكور
به حيث مدير مجلهء رابطهء شرق ايفاء وظيفه مينمود، وي به مناسبت تكريم از صدمين سال
روز وفات لارنست رينان مستشرق، كه در تاخت وتاز در مقابل مسلمانان و عرب هيچ نوع
كوششي را دريغ ننموده بود، محفلي در جامعهء مصريه برگذار
نمود.
-محمود
عزمي از بزرگترين داعيان به سوي فرعونيه در مصر بود، درس نزد استاذش دوركايم خوانده بود،
دور كايم كسي بود كه دروقت درسش براي وي ميگفت: ( وقتي اقتصاد را ذكر كردي نام از
شريعت مبر و وقتيكه شريعت را ذكر
كردي نام از اقتصاد مبر).
-منصور
فهمي ( 1886- 1959م) : وي در اولين كتابي كه بخاطر دكتوراه خود نوشت و آن را به
استاد خود ليفي بريل تقديم نمود بر نظام ازدواج در اسلام تاخت و تاز كرده بود و
موضوع كتابش ( حال زن در تقاليد اسلامي و مراحل آن) بود، در همين كتاب خود ميگويد:
( محمد براي همهء مردم قانون ميگذارد و خود را از آن قانون استثناء مينمايد) و
ميگويد( وي خود را از قانون مهر و شاهدان هم رها نموده) لكن همين منصور فهمي بعدا
سال 1915م بالاي حركت تغريب انتقاد كرد، و نظر خود را در مورد غلطي هايى كه طه حسين
و مدرسه اش مرتكب شده بود اظهار نمود.
-اسماعيل
مظهر نيز از پيشوايان مدرسهء تغريب بود ( مجلة العصور) ولي ديري نگذشت كه در اوائل
زمان نهضت جديد از اين مفكوره تحول نمود.
- زكي
مبارك : از پيش آهنگان شاگردان طه حسين بود، نزد مستشرقين درس خوانده بود، وي رسالهء دكتوراه خود را
در بارهء غزالي و مأمون نوشت و در آن بالاي غزالي خيلي شديد تاخت و تاز كرده بود،
ليكن بعدها از اين نوشتهء خود رجوع نمود و اين مقالهء معروف خود را نوشته كرد (
اليك اعتذر ايها الغزالي)، يعني « اي غزالي به پيشگاه تو عذر خواهي
مينمايم».
-محمد حسين
هيكل (1888-1956م) رئيس تحرير جريدهء سياست، وي از جملهء بارزترين غرب زدگان است،
بخاطر پيروي از عقل، معراج را با روح و جسد انكار ورزيده، (حياة محمد) ولي بعدا
خيلي معتدل شد، و مفكورهء جديد خودرا در مقدمهء كتاب خود( في منزل الوحي) نوشته
است.
-امين خولي
: وي از جملهء مدرسين مضمون تفسير و بلاغت در جامعهء مصر بود، افكار طه حسين را
مبني بر تدريس فني قرآن به قطع نظر از منزلهء ديني آن ، ترويج ميداد وي به كوشش خود
در اين باره در سال 1947م ادامه
داد تا آنكه شيخ محمود شلتوت رازش را
افشاء نمود.
-شبلي شميل
( 1860-1917م) وي دعوت به سوي
علمانيت وتاخت وتاز عليه ارزشهاي ديني و اخلاقي را رهبري
ميكرد.
افكار و
معتقدات:
اول: افكار
تغريبـي:
-پيامبر
e از دوستي با كفار، امت خود را برحذر داشته و گفته است: «لتتبعن سنن من
قبلكم شبرا بشبر و ذراعا بذراع حتى لو دخولوا جحر ضب لدخلتموه» يعني: «روش كساني را
كه قبل از شما بودند[يهود و نصارا را] وجب به وجب، گز به گز پيروي خواهيد نمود، حتى
اگر آنان در غار سوسماري داخل شوند شما نيز داخل خواهيد شد».
-ابن خلدون
موقف مغلوب را در برابر غالب شرح نموده ميگويد: «مغلوب هميشه دوست دارد كه غالب را
در تمام احوال و رفتارش پيروي نمايد، حتى در شعارش، در لباسش و سائر
امورش».
-مستشرق
انگليسي جب كتابي دارد بنام « الى اين يتجه الإسلام» وي درين كتاب خود ميگويد: از
جملهء مهم ترين مظاهر سياست تغريب در عالم اسلامي بالا بردن سطح كوشش در راستاي
زنده ساختن تمدن هاي قديمي است، وي در همين بحث خود به صراحت بيان ميدارد كه هدف
بحث و تحقيق آنست كه دانسته شود حركت
تغريب شرق تا كدام اندازه رسيده، و نيز دانسته شود : عواملي كه در مقابل اين حركت و
تحقق آن مانع ايجاد ميكنند چه چيزها اند.
-وقتيكه
لورد لنبي به تاريخ 1918م داخل قدس گرديد اعلان نمود: « حالا ديگر جنگ هاي صليبـي
خاتمه يافت».
-لورنس
براون ميگويد: خطر حقيقي همانا در
نظام اسلام و قدرت آن بر توسع و سيطره و در زنده بودن آن نهفته است، و يگانه ديوار
مستحكم در مقابل استعمار غربي نظام اسلامي
ميباشد».
-دعوت به سوي اينكه عالم اسلامي لباس تمدن غربي را بر تن
نمايد.
-كوشش
بخاطر ايجاد نمودن يك نوع فكر اسلامي پيشرفته، چنان فكري كه مخالفت هاي فكر غربي را
با فكر اسلامي ناديده گرفته بدين وسيله مميزات شخصيت اسلامي را از بين ببرد، اين
همه بخاطر ايجاد نمودن روابط ثابت و پابرجا ميان غرب و عالم اسلام است تا مصالح و
منافع غرب تأمين گردد.
-دعوت به
سوي وطن پرستي ، تدريس تاريخ قديم، دعوت به سوي آزادي [يعني به شيوه غرب]، و قرار
دادن آن به حيث اساس نهضت امت، عرضه نمودن نظام هاي اقتصادي غربي همراه با
اعجاب و خوب جلوه دادن آنها، تكرار
نمودن جملاتي پيرامون تعدد همسران در اسلام، محدود بودن طلاق و اختلاط جنس ذكور و
اناث.
- نشر
مفكورهء عالميت و انسانيت، پيروان
اين مفكوره ميپندارندكه اين يگانه راهي است براي جمع كردن همهء مردم بريك دين و
مذهب و بدين وسيله تمام اختلافات ديني و مذهبي از بين خواهد رفت كه در نتيجه همهء
زمين وطن واحد گردد، داراي يك دين باشد، به يك لسان تكلم كنند و ثقافت مشترك داشته
باشند، و اين در صورتي ميشود كه مفكورهء اسلامي ذوب شده در قالب زورمندان و سيطره
داران انداخته شود، يعني در قالب مفكورهء كساني كه بر همهء عالم نفوذ
دارند.
-نشر
مفكورهء قوم پرستي قدمي بود به سوي تغريب در قرن نوزدهم كه از اروپا نشأت نمود و به
مناطق عربي ، ايرانيان، ترك، اندونوزيا و هندوستان نشر گرديد، البته بخاطر از بين
رفتن كتله ها و جماعت هاي بزرگ و تقسيم شدن آنها به گروه هاي خرد و كوچك كه رابطهء
جغرافيائي مشترك، آنان را گردهم جمع كرده باشد.
-بالا بردن
سطح توجه به طرف روي صحنه آوردن تمدن هاي قديمي ، مستشرق جب ميگويد: «از مهمترين
مظاهر سياست تغريب در عالم اسلامي
بالا بردن سطح توجه به طرف روي صحنه كشيدن تمدن هاي قديمي است، تمدن هايى كه در
بلاد مختلف اسلامي از ميان رفته و فرسوده شده، شايد فعلا نتيجهء آن تقويهء روحيهء
دشمني با اروپا باشد، اما ممكن است كه در آينده در قوي ساختن فكر قوم پرستي محلي و
مهم جلوه دادن ارزش هاي آن رول مهمي بازي نمايد».
-صهيونست
متعصب روكفلر ده مليون دالر تبرع نمود تا توسط آن نمايشگاهي براي آثار فرعوني در
مصر تأسيس شود و در پهلوي آن معهدي
براي تربيهء متخصصين در اين فن درست شود.
-اهتمام به
تحقيقات و بررسي از اشخاص منزوي شده در تاريخ اسلام، امثال سهروردي، ابن راوندي و
أبو نواس، لويس ماسينيون مستشرق متصدي تحقيقات پيرامون حلاج شده و در سال 1912م
كتاب خود را بنام ( الحلاج الصوفي الشهيد في الاسلام) به نشر رسانيد، همچنان كتاب
حلاج را بنام ( الطواسين) و ديوان وي
راتحقيق نموده به نشر رسانيد.
-تقويه و
گسترش دادن حركات كجرو امثال : قاديانيه، بهائيه، شعوبيه، فرعونيه، فينيقيه، و
بربريه، همچنان جلوه دادن حركت قرامطه و حركت زنج را، به عنوان حركات آزادي خواه و انقلابي در
اسلام، و همچنان بالابردن اشخاص خطرناك در اسلام امثال: سير سيد احمد خان (
1817-1898م)، امير علي (1849-1928م)، نامق كمال ( 1840-1888م) عبد الحق حامد
(1851-1937م) توفيق فكرت (1870- 1915م) و سنغولاجي (1890-1943م)
.
-استعمار،
استشراق، كمونستي، ماسوني باشاخه هايش، صهيونستي و داعيان اتحاد ميان اديان همه و
همه در تقويه و تأكيد حركت تغريب دست بايكديگر داده باهم متـفق انـد و هدف شان از
آن در هم پيچيدن عالم اسلام و دنباله رو ساختن آن
است كه در نتيجه آلهء دست آنان
گردد.
-نشر اديان
و مذاهب گمراه كن همچون: فرويديه، داروينيه و ماركسيه، قول به ترقي اخلاق (ليفي
بريل) و ترقي مجمع (دوركايم)، توجه جدي به مفكوره وحدة الوجود، علماني، و تحريري،
تحقيقات از تصوف اسلامي، دعوت به سوي قوم پرستي، اقليم پرستي و وطن پرستي، دعوت به
سوي جدائي دين از مجتمع، خرده گيري بالاي دين، و تاخت و تاز بالاي قرآن، نبوت، وحي
و تاريخ اسلامي، شبهه انداختن در ارزشهاي اسلامي، دعوت به سوي جدا شدن از اصالت و
مميزات خويش، ترسانيدن از مرك و تنگدستي، تابدين وسيله مسلمانان را از فكر جهاد به
دور نگه دارند، و شايع شاختن اين سخن كه سبب عقب ماندگي عرب و سائر مسلمانان همانا پابند بودن شان به
اسلام است.
-قرآن را
فيضي از عقل باطن ميپندارند البته همراه با اظهار زبر دستي پيامبر r و اظهار تيزهوشي و صفاء
ذهنش و توصيف نمودن وي به اشراق روحي، اين عقيده مقدمه اي براي از بين بردن
صفت پيامبري و نبوت از وي r ميباشد.
دوم: مجالس
تغريبـي:
1-سال ( 1942م) مجلسي در
بلتيمور برگذار شد كه وظيفه اش جستجو و بر انگيخته ساختن گروه هاي سري در ميان
مسلمين بود.
2-در سال
(1947م) مجلسي در دانشگاه برنستون امريكا بخاطر تحقيقات پيرامون امور ثقافتي و
اجتماعي خاور نزديك برگذار گرديد. بحث هاي اين مجلس زير شمارهء (116) از ماده
(1000) به عربي ترجمه شد كه به حيث يك كتاب در مصر وجود دارد. در اين ترجمه : كويلر
يونغ، حبيب كوراني، عبد الحق اديوار و لويس توماس اشتراك ورزيده
بودند.
3-در
تابستان سال ( 1953م) مجلسي بنام ( مجلس ثقافت اسلامي و زندگي عصر جديد) نيز در
همان دانشگاه برگذار گرديد كه در آن مفكرين بزرگ از قبيل : ميل بروز، هارولد سيمث،
روفائيل باتاي، هارولد ألن، جون كر سويل، شيخ مصطفى زرقا، كنث كراج، اشتياق حسين و
فضل الرحمن هندي اشتراك ورزيده بودند.
4-در سال (
1955م) در لاهور پاكستان مجلس سومي برگذار گرديد، ولي اين مجلس بزودي از كار افتاد
و پلان شان افشاء شد، البته بخاطر آنكه ايشان خواستند كه پژوهشگران مسلمان و مستشرق
مشتركا پيرامون نظريات اسلام تحقيق و بررسي نمايند.
5-در سال (
1953م) مجلسي در بيروت بخاطر اتحاد بين اسلام و مسيحيت برگذار گرديد و در سال (
1954م) همين مجلس در اسكندريه منعقد شد و بعد از آن بخاطر همين غرض مجالسي و ملاقات
هاي پيهم در روما و ديگر مناطق انجام يافت.
سوم:
كتابهاي خطرناك تغريبـي
1-(اسلام در عصر جديد) مؤلف: ولفرد
كانتول سميث مدير معهد دراسات اسلامي و استاذ ( الدين المقارن) در دانشگاه ماكجيل
كندا، به نوشتن همين كتاب دكتوراه خودرا از دانشكدهء برنستون زير نظر هـ. أ . ر. جب مستشرق در سال ( 1948م)
گرفت. مؤلف مذكور در دانشگاه كمبريدج شاگرد همين مستشرق بود، اين كتاب به سوي
آزادي، بيديني، و جدائي دين از دولت دعوت مينمايد.
2-( اسلام
به كدام سو ميرود) (إلى اين يتجه الإسلام) اين كتاب را.هـ أ. ر. جب با گروهي از
مستشرقين نوشته بودند و در سال( 1932م) آنرا در لبنان به نشر رسانيدند. اين كتاب
پيرامون اسباب و وسائلي تحقيق مينمايد كه توسط آنها كار و دعوت غربگرائي در عالم
اسلامي مؤثرتر ميگردد و به خوبي پيش ميرود.
3-پروتوكول
هاي حكماء صهيونست كه سال ( 1902م) در تمام عالم آشكار گرديد ولي از وارد شدن به
خاور ميانه و عالم اسلامي تا سال (1952م) يعني تقريبا تا وقت قيام دولت اسرائيل در
قلب امت عربي و اسلامي ممنوع بود. بدون شك اين ممنوعيت بطور عموم خدمتي به حركت
تغريب بود.
4-انعكاس
دادن بعضي از شخصيات اسلامي در صورتي
از ابتذال، بي حيائي و لجامگسختگي، مانند كتابهاي ( هزار و يكشب) (هارون الرشيد)،
كتابهاي جرجي زيدان، و همچنان كتابهائيكه افسانه هاي قديم را به تاريخ اسلامي خلط
ميكند، مثل كتاب طه حسين ( برحاشيهء سيرة نبوي) و كتاب ( محمد رسول الحريه) از
شرقاوي كه در آن از نبوت و وحي انكار نموده [اينها همه از جملهء همان كتابهاي
خطرناك ميباشند].
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-بعد از
واقعهء حطين حملهء صليبـي رو به شكست نهاد، و عثما نيها سال (1453م) پايتخت دولت
بيزانس و مقر كليساي شان را فتح نموده آنرا پايتخت خلافت خود ساخته نامش را به (
اسلامبول) يعني دار الاسلام تغيير دادند. همچنان در سال (1529م) عساكر عثماني به
اروپا رسيده فينيا را مورد تهديد
قرار داد و اين تهديد الى سال(1683م) باقي ماند. پيش از اينها اندلس سقوط نموده مقر
خلافت امويها گرديده بود، اين امور همه وهمه باعث بر ايجاد مفكورهء تغريب گرديد، كه
تبشير نيز فرع و زادهء آن ميباشد. البته ايجاد مفكورهء تغريب به خاطر آن بود تارخنه
ايكه عالم اسلامي را ميشكند و از بين ميبرد از داخل آن باشد.
-تغريب يك
هجومي است كه از جانب نصرانيت،
صهيونست و استعمار، در آن واحد روي هدف واحد صورت ميگيرد كه آن هدف عبارت
است از جاري ساختن عادات و اخلاق غرب در جهان اسلام تابدين شيوه مميزات شخصيت
اسلامي را از بين ببرند.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-حركت
تغريب توانسته كه در تمام جهـان اسلام و بلاد شرق به اميـد سيـطره
و گسترش تمدن مادي جديد غرب براين بلاد
و ارتباط دادن شان به كاروان غرب داخل شود.
-تأثير اين حركت در همه جا يكسان نيست در مصر،
بلاد شام، تركيه، اندونوزيا و المغرب عربي تأثير اين حركت خيلي به وضاحت به چشم ميرسد و
بعد از اين كشورها در سائر بلاد اسلامي و شرقي كم وكاست مظاهر اين حركت ديده
ميشود.
مراجــع:
1-حصوننا
مهدده من داخلها
د.محمد محمد حسين - مؤسسة الرسالة –
بيروت- ط7-1402هـ1982م.
2-العالم
الاسلام والمكايد الدوليه فتحي
يكن –مؤسسه الرساله -بيروت –ط2
خلال القرن الرابع عشر الهجري -1403هـ1983م.
3-الاتجاهات
الوطنية في الادب
د.محمد محمد حسين –دار الارشاد-بيروت-
المعاصر
طبع عام- 1389هـ1970م.
4-الاسلام
والحضارت الغربية
د.محمد محمد حسين-مؤسسة الرسالة -
بيروت -ط5-1402هـ1982م.
5-شبهات
التغريب في غزو
انور جندي-المكتب الاسلامي-بيروت –
الفكر الإسلامي
طبع عام-1398هـ1978م.
6-يقظة
الفكر العربي
انور جندي-مطبعه زهران-القاهره-
1972م.
7-تحرير
المرأه
قاسم امين –ط2- مطبعه روز
اليوسف
– 1941م.
8-زعماء
الاصلاح في العصر
احمد امين- ط1- مطبعه مكتبه
النهضة
الحديث
المصرية- 1948م.
9-تاريخ
الدعوة الى العامية و
دكتوره نفوسه زكريا- دار الثقافة
و
آثارها في مصر
بالإسكندريه- 1383هـ/1964م.
10-حاضر
العالم الإسلامي
لوثروب ستودارد- ترجمه عجاج
نويهض و تعليق شكيب ارسلان –مصر –
1343هـ/1925م)
11-الغارة
على العالم الإسلامي
أ. ل. شاتلية- ترجمه مساعد اليافي و محب
الدين الخطيب – مصر- 1350هـ.
12-مستقبل
الثقافة في مصر
طه حسين- مصر- 1944م.
13-اليوم و
الغد
سلامة موسى- مصر- 1927م.
14-إلى
اين يتجه الاسلام
هـ. أ. ر. جب- ط لبنان-1932م.
مراجع
بيگانه:
Islam
Modern Hisory: W. C. Smih, Princeton University. Press New Jercy
1957.1-
2-Whither Islam? H. A. R. Gibb London 1932
3-Arabic Thought in the Liberal Age: A. Hourani, Oxford
1962.
4-Egypt since Cromer: Lord Loyd London 1933
Modern
Egypt the Earl of Cromer: Lodon 1911..5-
6- Great Britain Egypt ( F. W. Polson Newmen 1928).
7- Reports by His Majesty s Agent and Consul General on the
Finances, Adminsistration and condition of Egypt and the Soudan.
تعريف:
تنصير يك
حركت ديني، سياسي و استعماري است كه بعد از شكست جنگ هاي صليبـي شروع به ظهور نمود،
هدفش نشر نصرانيت ميان ملتهاي مختلف در كشورهاي سوم، خصوصا ميان مسلمين ميباشد، تا
باشد كه سيطره اش بر اين اقوام و كشورها استحكام يابد.
تأسيس و
اشخاص برازنده:
-ريمون
لول: اولين نصراني است كه بعد از عقيم شدن جنگهاي صليبـي شروع به تبشير و دعوت به
سوي نصرانيت نمود، وي لغت عربي را خيلي به مشكل آموخت، بعد از آن شروع به رفت و آمد
در بلاد شام و مناقشه با علماء مسلمين نمود.
-در قرن
پانزدهم و در اثناء اكتشافات برتقالي مبشرين كاتوليك به افريقا داخل شدند. خيلي بعد
از آن رساله هاي تبشيري پروتستاني انگليسي، آلماني، و فرانسوي قدم به ورود
نهاد.
-بيتر
هيلنغ: در همين وقتهاي نزديك با مسلمانان سواحل افريقا مناظره و مناقشه
مينود.
-البارون
دوبيتز: سال 1664م نصارى را به ايجاد يك دانشكده كه مركز تعليم دعوت به مسحيت باشد
تشويق كرد.
-مستركارى
: كه در اواخر قرن هجدهم و اوائل قرن نوزدهم ظهور نمود از اسلاف خود در كار دعوت و
تبشير سبقت جست.
-هنري
مارتن مبشر(ت1812م) در روان كردن مبشرين به بلاد آسياي غربي مزيت خاصي داشت وي
تورات را به زبان هاي : هندي، فارسي، وارمني ترجمه نموده
بود.
-سال 1795م
(گروه تبشيري لندن) تأسيس گرديد و در عقب آن گروه هاي ديگري در اسكوتلند و نيورك
تشكيل شد.
- در سال
1819م جمعيت كليساي پروتستاني باقبطي هاي مصر توافق نموده يك گروه ارسالي تشكيل
داده نشر انجيل را در افريقا به عهده ايشان سپرد.
-دافيد
ليفنستون ( 1813-1873م) : وي يك جهان گرد بريطانيائي بود كه در وسط آفريقا زياد گشت
و گذار كرده بود، وي پيش از اين كه كشف كننده باشد مبشر بود.
-در سال
1849م فرستادن گروه هاي تبشيري به سوي بلاد شام شروع گرديد كه همين گروه ها تقسيم
مناطق را نيز به عهده داشتند.
-در سال
1855م گروه ( جوانان مسيحي) از انگليس وامريكا تأسيس شد كه وظيفه و رسالت مهم آن
داخل كردن ملكوت مسيح – چنانچه گمان ميكنند-در ميان جوانان
بود.
-در سال
1895م گروه ( اتحاد طلبه مسيحي در جهان ) تشكيل گرديد، رسالت اين گروه بررسي
احوال شاگردان در تمام مناطق و نشر
روح محبت در ميان شان بود ( مراد از محبت تبشير به نصرانيت
است).
-صـموئيل
زويـمر : وي رئـيس ارساليات تبشير عربي در بحرين و رئيس گروه
هاي تنصيري در شرق ميانه بود، ادارهء مجله
انگليسي العالم الإسلامي را، كه سال1911م تأسيس نموده بود وتا حال از هارتيفورد نشر
ميشود نيز سرپرستي ميكرد سال 1890م به بحرين داخل شد و از سال 1894م به بعد كليساي
اصلاحي امريكائي امكانات كامل در خدمت وي گذاشت ونتائج كاري را كه گروه زويمر انجام
داده بود تبارزداد، اين كار در اجتماع طبيبان در منطقه خليج انجام يافت و در تعقيب آن نمائشگاهائي در بحرين،
كويت، مسقط و عمان تأسيس گرديد، همين زويمر از جملهء بزرگترين اركان تنصير در عصر
جديد به شمار ميرود.
-كنث كراج:
جانشين صموئيل در رياست مجله العالم الإسلامي، وي مدتي به تدريس در دانشگاه
امريكايى در قاهره مشغول بود، و رئيس
بخش لاهوت مسيحي در هارتيفورد امريكا، كه معهد مبشرين بشمارميرود، نيز بود، از
جملهء كتابهايش (دعوة المئذنة ) است كه سال 1956م به نشر
رسيد.
-لويس
ماسينيون : سرپرستي تنصير و تبشير را در مصر به عهده داشت ، وي عضو انجمن لغت عربي
در قاهره بود، همچنان به حيث وزير مشاور در امور شمال افريقا در وزارت مستعمرات
فرانسه ايفاي وظيفه مينمود .
-دانيال
بلس: وي ميگويد: «دانشكدهء روبرت در استانبول ( دانشگاه امريكائي فعلي) دانشكدهء
مسيحي است، كه در هيچ ناحيه اش پنهان كاري نيست نه در تعليمش و نه در روحيه ايكه براي
طلابش آماده ميسازد، زيرا مؤسس آن مبشر بود و تاامروز نيز رياست آن را مبشرين به
دوش دارند».
-الأب
شانـتور: زمان طويلي در ايام قيام فرانسوي رئيس دانشكـدهء عيسوي در
بيروت
بود.
-مستر
نبروز: سرپرستي دانشگاه امريكائي بيروت را سال 1948م بدوش داشت، وي ميگويد: «به
دليل، ثابت شده كه تعليم بزرگترين وسيله اي بوده كه مبشرين امريكائي در راه تنصير
سوريه و لبنان از آن استفاده كرده اند.
-دون هك
كري: وي بزرگترين شخصيت در مجلس تبشيري لوزان سال 1974م بود، وي پروتستاني است كه
مدت بيست سال را به حيث مبشر در پاكستان كار كرده است، و از جملهء شاگردان مدرسهء
تبشير عالمي فلر بود، و بعد از مجلس تبشيري كولورادو 1978م به حيث مدير معهد صموئيل زويمر كه
داراي مركز نشر و توزيع دراسات امور
تنصير مسلمين بود، تعيين گرديد، اين مركز، كه كورس هاي آموزشي را جهت آماده سازي مبشرين تشكيل ميداد، مقرش در
كاليفورنيا بود.
افكار و
معتقدات:
اول
افكار:
-مقـابله
با وحدت اسلامي: قسيـس سيمون مي گويـد :وحـدت اسـلامي
آرزوهاي اقوام مسلمان را جمع نموده وبر
نجات از سيطرهء اروپا كمك مينمايد، و تبشيرعامل بزرگي در شكست قوت و نيروي اين حركت
است بنابرآن لازم است تا توسط تبشير و دعوت به سوي نصرانيت ميان مسلمانان و وحدت
آنان حائل واقع شويم.
-لورنس
براون مي گويد: وقتيكه مسلمانان تحت امپراطوري عربي متحد شوند ممكن است كه خطر و
عذابي بر جهان باشند و همچنان ممكن است كه سبب رفاه و خوشبختي باشند اما اگر
همينطور متفرق و پراگنده باقي باشند بي تأثير و بي ارزش خواهند
بود.
-مستر بلس
ميگويد: همانا دين اسلام است كه سد بزرگي در مقابل دعوت به سوي نصرانيت در افريقا
واقع گرديده است.
-گسترش
اسلام توسط شمشير: مبشر نلسون ميگويد: شمشير اسلام اقوام افريقا و آسيا را يكي بعد
ديگري تابع خود ساخت.
-هنري جسپ
مبشر امريكائي ميگويد: مسلمانان به حقيقت اديان نمي فهمند و قدر آنرا نمي دانند،
آنان دزدان، آدمكشان و عقب ماندگان اند، و دعوت تبشيري در راه متمدن ساختن شان كار
خواهد كرد.
-لطفي
ليفونيان كه ارمني بود و در مقابل اسلام چندين كتاب نوشته است ميگويد: تاريخ اسلام
يك سلسلهء مخفي از خونريزي ها، جنگها و كشتار ها ميباشد.
-اديسون در
بارهء حضرت محمد e ميگويـد: مـحمد نتوانسته است كه نصرانيت را درست بداند، و دين خود
را كه به آن عرب متدين ميباشد برهمان فهم
نادرست خود بنا نهاده
است.
مبشر نلسن
ميگويد: اسلام ديني است كه از ديگر اديان تقليد شده است، و بهترين اموري كه در آن
وجود دارد از نصرانيت گرفته شده، و ديگر امورش از بت پرستان بدون تغيير و يا با
اندكي تغيير اخذ گرديده است.
-جسب مبشر
ميگويد: اسلام بيشتر از آنكه به قرآن اتكاء داشته باشد بر افسانه ها متكي ميباشد،
كه اگر ما افسانه هاي دروغين را از آن بدور بيندازيم از اسلام هيچ چيز باقي نمي
ماند، همچنان ميگويد: اسلام يك دين ناقص ميباشد، و زن در آن همچون برده زندگي
مينمايد.
-ف. ج هابر
مبشر ميگويد: محمد در حقيقت بت پرست بود، زيرا تصور و ادراك وي در بارهء خداوند
مفهوم كاريكاتوري را داشت.
-جون تالكي
مبشر ميگويد: لازم است كه ما به مردم نشان دهيم كه آنچه درقرآن درست است امر جديدي
نيست و آنچه جديد است درست نيست.
-صموئيل
زويمر در كتاب خود ( العالم الإسلامي
اليوم) مي گويد واجب است كه مسلمانان را قناعت داده شود كه نصارا دشمنان ايشان
نيستند. همچنان ميگويد لازم است كه كتاب مقدس به لغات مختلف مسلمانان به نشر برسد
زيرا اين كار بزرگي است در راه دعوت بسوي مسيحيت. ميگويد: دعوت مسلمانان بسوي
نصرانيت بايد توسط شخصي از خودشان و از ميان صفوف شان باشد زيرا درخت را يكي از
شاخه هاي خودش قطع مي نمايد.درادامه ميگويد: برمبشرين لازم است كه وقتي نتيجهء كار و دعوت خودرا در مقابل
مسلمين ضعيف يافتند بر آن قناعت نكنند زيرا واضح است كه در قلوب مسلمانان گرايش
شديدي به سوي علوم اروپائيان و به سوي آزادي زنان پيدا شده
است».
-صموئيل
زويمر در مجلس تنصيري قدس سال 1935ميلادي مي گويد ( … مقصد تبشير كه دولت هاي مسيحي
شمارا در مناطق اسلامي به خاطر آن روان ميكند اين نيست كه مسلمانان را در مسيحيت
داخل سازيد زيرا اين كار سبب هدايت و عزت برايشان خواهد بود بلكه مقصد اصلي تان
آنست كه شخص مسلمان را از اسلام خارج نماييد كه در نتيجه تعلق به خدا و به اخلاق
نداشته باشد اخلاقي كه ملت ها مطابق آن زندگي خويش را به پيش ميبرند ). ( … شما يك
طبقه اي را آماده مي سازيد كه تعلقي
را با خداوند نمي شناسند و نمي خواهند كه بشناسند و مسلمان را از اسلام خارج نموده
و در مسيحيت نيز داخل ننموده ايد در نتيجه اين طبقه مطابق اراده و خواست استعمار
نشأت نموده است كه بركار هاي بزرگ توجه نداشته و راحت را دوست دارند وقتيكه چيزي را
مي آموزند آنهم به خاطر شهرت خواهد بود و وقتي مقامي را اشغال مي نمايند در راه
شهرت خويش تمام چيزها را صرف مي نمايند.
دوم مجالس
ايشان:
-از براي آنان هميشه مجالس منطقوي
وجهاني زيادي بوده كه از آنجمله است:
مجلس قاهره سال 1324هـ/ 1906م اين
مجلس به دعوت زويمر تشكيل شده بود و هدف از تشكيل آن جمع نمودن گروه هاي فرستاده
شدهء تبشيري پروتستاني، بخاطر فكر
نمودن در بارهء نشر انجيل ميان مسلمين بود.
-تعداد اهل مجلس به 62 تن از مردان و زنان ميرسيد
كه زويمر رئيس آن
بود.
-مجلس
تبشيري جهاني در ادن بره باكو تلنده سال( 1328هـ/1910م) در اين مجلس دعوت شدگان از
(159) گروه تبشيري از تمام جهان
گردهم آمده بودند.
-مجلس
تبشيري در لكنو هند ( سال 1329هـ/ 1911م)
در اين مجلس صموئيل زويمر نيز حاضر بود وبعد از اختتام مجلس ورق هايى براي
اهل مجلس توزيع گرديد كه بر يكطرف آن تاريخ مختصر لكنو از سال 1911م و برطرف ديگر
ورق اين جملات نوشته شده بود ( اللهم يا من يسجد له العالم الإسلامي خمس مرات في
اليوم بخشوع انظر بشفقة إلى الشعوب الإسلامية و الهمها الخلاص بيسوع
المسيح).
-مجلس
بيروت سال ( 1911) . مجلس هاي تبشير
در قدس سالهاي: ( 1343هـ/ 1924م). سال (1928م) مجلس تبشير دولي. سال 1354هـ/1935م
كه در اين مجلس 1200 نماينده شركت نموده بود. و مجلس ديگري هم در سال
(1380هـ/1961م) .
- مجلس
كليسا هاي پروتستاني سال 1974م در لوزان سويسرا.
-از جملهء
خطرناكترين مجالس شان مجلس كولورادو در 15 اكتوبر 1978م بود كه تحت اسم ( مؤتمر
امريكا الشمالية لتنصير المسلمين ) تشكيل شده بود. در اين مجلس 150 عضو كه از فعال
ترين عناصر تنصيري در جهان بشمار ميرفتند شركت نموده بودند. اين مجلس دوهفته به شكل
مغلقي ادامه يافت و با تعيين نمودن يك استراتيجي كه بخاطر مهم بودنش پنهان ماند به
پايان رسيد، و نيز در اين مجلس براي انجام دادن همين استراتيجي به پرداخت هزار
مليون دالر فيصله گرديد كه تاديهء
اين مبلغ فورا انجام يافته و دريكي
از بانك هاي بزرگ امريكائي گذاشته شد.
-مجلس
جهاني تنصير كه در سويد در اكتوبر
1981م زير نظر مجلس فدرالي لوثراني برگذار گرديد. در اين مجلس در بارهء نتايج مجلس
هاي لوزان و كولورادو بحث صورت گرفت. ودر بارهء تنصير ماوراء البحار تحقيقات زيادي
بخاطر تمركز دعوت بر كشورهاي سوم صورت گرفت .
-و همچـان
از جملـهء مجـالس شان: مجلس استامبول – مجلس حلوان در مصر-
مجلس تبشري لبنان – مجلس تبشيري بغداد-
مجلس تبشيري قسنطينه در الجزاير (كه قبل از استقلال بود) مجلس شيكاگو
ميباشد.
-مجلس
مكاتب تبشيري در بلاد هند كه اين
مجلس هر ده سال يكبار منعقد ميشد.
-مجلس
بلتيمور در ايالات متحده امريكا سال 1942م كه اين يك مجلس بسيار خطرناك بشمار
ميرفت، در اين مجلس از جملهء يهوديان ابن غوريون حاضر شده
بود.
-بعد از
جنگ جهاني دوم نصرانيت نظام جديدي را
به خود اتخاذ نمود و آن اينكه مجلس كليساها در هر شش و يا هفت سال بطور انتقالي از
يك شهر به شهر ديگر برگذار ميگرديد كه از آن جمله مجالس ذيل ميباشد: مجلس امستردام
هالند سال 1948م مجلس ايفانستون امريكا سال 1954م- مجلس دهلي نو هند 1961م- مجلس
اوفتالا 1967م در اروپا – مجلس
جاكارتا 1975م در اندو نوزيا كه در اين مجلس سه هزار مبشر نصراني اشتراك نمود
بود.
سوم: مراكز
و معاهد مشهور تنصيري:
-معهد صموئيل زويمر در ولايت كلفورنيا،
ايجاد اين معهد مطابق فيصله هاي مجلس كولو رادو بود.
-مركز
عالمي براي تحقيق و تبشير در كلفورنيا، اين مركز تمويل نمودن و استخدام اشخاص لازم
براي آماده ساختن مجلس كولورادو و تهيه نمودن اسباب پيشرفت اين مجلس را به عهده
داشت .
-دانشـگاه
امريكـايى در بـيروت (كه همان دانشكدهء انگليسي سابقه در سوريه
بود) اين
دانشگاه سال 1865م تأسيس شد.
-دانشگاه
امريكايى در قاهره كه بخاطر رقابت و همچشمي با دانشگاه الازهر تأسيس گرديده
بود.
-دانشكدهء فرانسوي در
لاهور.
-گروه
تبشيري كليساي انگليسي كه از مهمترين گروه هاي پروتستاني بشمار ميرود، از ايجاد اين
گروه تقريبا دو قرن ميگذرد.
-ارساليات
تبشيري امريكائي كه از مهمترين آنها گروه تبشيري امريكائي بشمار ميرود، سابقهء اين
گروه به سال 1810م باز ميگردد.
-جمعيت
ارساليات تبشيري آلمان شرق كه آن را قسيس لبسيوس 1895م تأسيس نموده بود و كار خودرا
عملا در سال 1900م شروع نمود.
-سال 1809
انگليس گروهي را بنام (جمعية اللندنية) بخاطر نشر نصرانيت بين يهود تأسيس نمود و
ابتدأ فعاليت اين گروه اين بود كه يهودي هايى را كه در گوشه و اطراف جهان متفرق
بودند بسوي فلسطين سوق
داد.
چهارم: بعضي
كتاب هاي تنصيري:
-مباحث مجلس قاهره سال 1906
در كتاب بزرگي بنام ( وسايل تبشير به نصرانيت بين مسلمين) جمع آوري
گرديده.
-زويمر
كتابي تصنيف نمود كه در آن بعضي بيانات تبشيري را جمع آوري نموده بنام (العالم
الإسلامي اليوم) نام گذاري كرد، در اين كتاب از وسائلي كه مفضي به اختـلافات بين
گروه هاي غير مسيحـي و جلب آنها بـسوي مسيحيت ميگردد
بحث نموده و طرقي را كه براي مبشر پيروي از
آنها لازم است بيان ميكند.
-تاريخ
التبشير : از مبشر ادوين بلس پروتستاني .
-كتاب مستر
فاردنر: بحشش در اين كتاب پيرامون افريقا و طرق نشر نصرانيت در آن و موانع نشر و
دور كردن موانع ميباشد.
-مجلهء
ارساليات تبشيري پروتستاني كه در شهر بال درسويسرا نشرمي گرديد واز مجلس ادنبره سال
1910م بحث مينمايد.
-مجلهء شرق
مسيحي آلماني، اين مجله را گروه تبشيري آلمان شرقي از سال 1910م بدينسو به نشر ميرساند
.
-دايرة
المعارف الإسلامية، اين كتاب به چندين زبان رائج به چاپ رسيده است.
-مختصر
دايرة المعارف الإسلامية.
پنجم: وسايل
و امكانيات شان:
1-طريق
طبابت:
-آنان خدمات طبي را انجام ميدهند، البته
به خاطرآنكه از اين خدمت در راه دعوت بسوي تنصير استفاده
نمايند.
-بول
هاريسون كتابي دارد بنام (الطبيب في بلاد العرب) وي ميگويد: ما خود را در بلاد عرب
چنان مشاهده مينموديم كه مردان و زنان را گرفته در نصرانيت داخل
ميكرديم.
-س. أ.
موريسون كه نويسنده در مجلهء العالم الاسلامي است مي گويد: در اين وقت مـوقع خيلي مساعـد مي باشد كه
همين طبيب دعوت نصرانيت را در بين تعداد زيادي از مسلمانان در قريه هاي زيادي، در
طول و عرض شهر انجام دهد.
-مبشره ريد
هاريس مي گويد: بر طبيب لازم است كه فرصت را بشناسد تا خودرا به گوش و قلب مسلمانان
برساند.
-مستر
هاربر مي گويد: ارساليات طبي لازم است كه
خيلي زياد باشد زيرا افراد
اين گروه هميشه با مردم عام سروكار دارند
و آنان نسبت به مبشرين ديگر تأثير زيادي بر مسلمانان دارند (مجلس قاهره سال
1906).
-بعضي از
طبيبان مبشر اينها مي باشند: آن أساوودج، فورست، كارنيليوسي فانديك، جورج بوست، تشالرز كلهون ، ماري
أوي و دكتور طومسون.
2-طريق
تعليم:
-آنان تمام فشـار خود را در راه استفاده
از اين طريقـه و سوق دادن آن بوجهي
كه اهداف تنصيري شان را برآورده سازد تمركز
داده اند.
-تأسيس
مدارس، دانشكده ها، دانشگاه ها، معهدهاي عالي و همچنان ايجاد كودكستان ها و پذيرفتن
شاگردان در مراحل ابتدائيه، متوسطه و ثانوي.
-در خلال
يكصد وپنجاه سال زياده از هزار مليون نسخه از نسخه هاي عهد قديم وعهد جديد، [يعني
تورات و انجيل] ترجمه شده به يكهزار و يكصدوسي لسان نشر و توزيع نموده اند، البته
اينها علاوه بر نشريات و مجله هائي بوده كه ارزش آنها تقريبا به هفت هزار مليون
دالر بالغ ميگردد.
-استشراق و
تنصير در راه خدمت اهداف مشترك شان
از طريق تعليم با هم همكاري مينمايند.
3-كارهاي
اجتماعي:
-ايجاد ليليه ها براي شاگردان ذكور و
اناث.
-ايجاد
سالونها.
-توجه به
ايجاد مهمانخانه ها،جاهاي بودوباش بزرگان،دار الايتام ها دارالمساكين
ها.
-توجه به
كارهاي عام المنفعه و استخدام رضا كاران براي امثال اين گونه
خدمات.
-تأسيس
كتابخانه هاي تبشيري و استخدام نشرات به شكل گسترده.
-ايجاد
مراكز اكتشافات كه از اين مراكز در راه تنصير استفادهء شاياني
مينمايند.
-بازديد از
محبوسين و از مريضان در شفاخانه ها و تقديم نمودن تحفه ها و خدمات ديگر
برايشان.
-ولسون و
هلدائي [كه دو زن نصراني اند] در مجلس قاهره سال 1906م از فعاليت يك زن مبشر صحبت
نموده گفتند: بايد زن مبشر به نشر نصرانيت در ميان زنان مسلمان
بپردازد.
4-نسل:
-در اجتماع پاپ شنوده ( 5/3/1973م) قسيس
ها و سرمايه داران در كليساي مرقسيهء اسكندريه چندين ماده را به تصويب رسانيدند كه
از آنجمله بود: از بين بردن محدوديتها در توالد و تناسل در ميان گروه هاي كليسايى و
تشويق به تكثير نسل توسط تعيين كردن جوائز و مساعدات مادي و معنوي، و تشويق بر
ازدواج هاي جديد ميان نصارى، و در مقابل آن ايجاد محدوديتها در توالد و تناسل ميان
مسلمانـان بـه طور خاص، و اين را بايد دانست كه زياده از 65% اطباء و كار
كنان صحي را افراد كليسائي تشكيل
ميدهد.
5-برپا
كردن فتنه ها و افروختن جنگها:
-بخاطر ضعيف ساختن مسلمانان ميكوشند كه
ميان شان فتنه ها و جنگها برپا كنند.
-برانگيختن
اضطرابات و ناآرامي هاي مختلف توسط روشن كردن آتش دشمني و عداوت و بيدار كردن
احساسات تنگ قوم پرستي و گروه پرستي، مثل گروه فرعونيه در مصر و فينقيه در شام و
فلسطين و لبنان، آشوريه در عراق و بربريه در شمال آفريقا.
-زويمر در
مـجلس تبشيري ( 1911م) در لكنو هند ميگويد: انقسام سياسي
فعلي
در عالم اسلامي دليل روشن بر كار كردن دست
خداوند در تاريخ است كه آنرا به نفع ديانت مسيحي مي چرخاند و كار آن به پيش مي
رود.
6-امكانات
و وسائل:
-در اندونوزيا به وسائل نشراتي تسلط
دارند، و چندين راديوي تبشيري و جرائد قومي در خدمت شان ميباشد، احصائيهء سال 1975م
نشان ميدهد كه در آن كشور : (9819) كليسا، (3897) قسيس و ( 8504) مبشر فارغ البال
از گروه پروتستاني و(7250) كليسا، (2630) قيسس و (5393) مبشر فازغ البال از گروه
كاتوليك ميباشد، و پلاني طرح كرده اند كه مطابق آن بايد از تنصير مكمل اندونوزيا در
سال 2000م فارغ گردند.
-در
بنگلديش ارساليات تبشيري زيادي براي نصراني ساختن مسلمانان وجود
دارد.
-در كينيا
نيز سال 2000م را سال تكميل تنصير آن ميدانند.
-فشار قوي
تنصير در ماليزيا، دول خليج و افريقا است.
-در مجلس
عدم انسلاك دركولالمپور ذكر شد كه تقريبا 2500 دستگاه راديوئي از 64 لسان قومي وجود
دارد كه در مقابل اسلام صريحا هجوم نموده ضد آن تبليغ
مينمايند.
-مجموع
ارساليات موجود در 38 شهر افريقا به 111000 ارسالي ميرسد كه در خدمت بعضي از آنها
هواپيماها قرار دارد و توسط آنها طبيبان، ادويه و كاركنان صحي را بخاطر تداوي
مريضان در اطراف دور دست وصعب العبور انتقال ميدهند.
-فعـلا
زياده بر 220 هزار مبشر در جهان وجود داردكه 138000 آن كاتوليكي
و باقي
82000 پروتستاني ميباشند، تنها در افريقا 119000 مبشر و مبشره وجود دارد كه
سالانه دو بليون دالر را به مصرف
ميرسانند.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-دعوت تنصير و توسع آن عقب شكست هائي
بود كه در خلال دو قرن (1099-1254م) در راه بدست آوردن بيت المقدس و اخراج آن از
دست مسلمانان، صليبيها به آن مبتلا شدند.
-پاپ يسوعي
ميبز ميگويد:«جنگ هاي سرد صليبـي كه آنرا مبشر هاي ما در قرن هفدهم شروع كرده اند
تا الحال ادامه دارد، راهب و راهبه هاي فرانسوي هميشه تعداد زيادي از آنها در شرق
وجود داشته اند».
-مستشـرق
آلماني بيكر به اين عقيده است كه : «نصرانيت با اسـلام دشمني
شديدي دارد، زيرا وقتي اسلام در قرون وسطى
به نشر رسيد سد بزرگي در مقابل نشر نصرانيت واقع شد، ديگر اينكه اسلام به جاهائي
رسيد و گسترش نمود كه مطيع و منقاد نصرانيت بود».
-هدف
اساسي تنصير دست يافتن غرب نصراني بر
بلاد اسلامي بوده كه اين خود مقدمه اي بر استعمار و سبب مباشر براي از بين بردن قوت
مسلمانان و ضعيف ساختن آنان است.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-تنصير بر تمام كشورهاي سوم انتشار و
نفوذ نموده است.
-اين دعوت
پشتوانهء دولتي بزرگي از :امريكا، اروپا، كليساهاي مختلف، هيئتها، دانشگاه ها و
مؤسسه هاي جهاني، به دست آورده است.
-تركيز
فشار بزرگ اين دعوت متوجه عالم اسلامي است.
-تمركز اين
دعوت در اندونوزيا، ماليزيا، بنگلاديش، پاكستان و عموم افريقا
ميباشد.
مراجــع:
1- الفكر
الإسلامي الحديث
د. محمد البهي –ط8-مكتبة وهبة در قاهره
- 1395هـ/1975م.
2- التبشير
و الاستعمار
المستشار محمد عزت اسماعيل طهطاوي
المطابع الاميرية بالقاهره-1397هـ/1977م.
3-التبشير
و الاستعمار
د. مصـطفـى الخالدي و د. عمر فروخ-
ط5- 1973م.
4- الغارة
على العالم الإسلامي ا. ل.
شاتلية، ترجمه محب الدين خطيب و
مساعد يـافي- ط3- المطبـعة السـلفيـة –
1385هـ.
5-معاول
الهدم و التدمير
ابـاهيم سليمان الجبهان-ط4- عالـم الكتب
في
النصرانية و التبشير
-الرياض – 1981م.
6- اضواء
على الاستشراق
د. محمد عبدالفـتاح عليـان-ط1-دارالبحوث
العلمية- 1980م/1400هـ.
7- قادة
الغرب يقولون
جلال العالم- ط2-1395هـ 1975م.
8-مجلة
البلاغ
شماره 484تاريخ 14/2/1979م.
9- دائرة
المعارف الإسلامية
10-دائرة معارف الدين و الأخلاق
The
Encyclopaedia of Islam-
-Encyclopaedia of Religion and Ethics
11-Focuc on Christian – Muslim Relations.
در
شبه قارهء هند – پاكستان
تعريف:
-جماعت
اسلامي شبه قارهء هند پاكستان يك گروه اسلامي معاصر است كه تمام كوشش خودرا در راه
نفاذ و تطبيق شريعت اسلامي در زندگي مردم و مقابلهء جدي با همه گروه هاي علماني كه
ميخواهند بر منطقه سلطه حاصل كنند،
تمركز داده است.
تأسيس و
اشخاص برازنده:
اول: داعي
و مؤسس آن:
-ابوالاعلى مودودي : (
1321-1399هـ) ( 1903-1979م) در شهر اورنك آباد دكن ولايت حيدرآباد تولد شد، تربيه و
تعاليم ابتدائي خود را نزد والدش سيد احمد حسن فراگرفت، نسبش به خاندان قطب الدين
مودودي كه مشهور به ديانت و روحانيت بود، ميرسد.
-مرحلهء
دعوتش از زمان دخول در ميدان
نويسندگي و امور فرهنگي در سال 1918م شروع شد. در سال 1920م يك جبهه فرهنگي
از روزنامه ها و مجلات تشكيل داد كه هدف از آن آزادي ملت مسلمان و تبليغ اسلام بود.
وي در چندين جريده به حيث نويسنده ، مدير، و رئيس ايفاء وظيفه
نمود.
-كتابش (
الجهاد في الاسلام) كه سال 1928م به نشر رسيد، تأثير بزرگي در تشويق نفـوس و بر
انگيـختن آنها در مقـابل انگليس و بت پرستان و در مقابل
تمام دشمنان اسلام در همه جا
داشت.
-سال 1933م
مجلهء ( ترجمان القرآن) را از حيدرآباد دكن به نشر رسانيد، شعار اين مجله اين بود
كه
«اي
مسلمانان: دعوت قرآن را با خود داشته بر پاخيزيد و عالم را حلقه كنيد»
از طرف همين مجله افكار خودرا به مردم پاكستان رسانيد كه اين كار راه را به تأسيس
جماعت اسلامي وي بعد ها هموار ساخت.
-در
سال 1937- 1938م نظر به دعوت محمد اقبال (1873-1938م) به لاهور رفت، و در باثانكوت
دار الاسلام تأسيس نمود كه در آنجا اشخاص را تربيه مينمود و كتاب تأليف ميكرد، ولي
علامه اقبال بعد از رسيدن مودودي چند ماهي زنده بود و بعد از آن جهان فاني را وداع
گفت.
-از
طريق مجلهء ترجمان القرآن مودودي علماء و رهبران مسلمانان را به سوي مجلسي كه در
لاهور 26اغسطس 1941م/1360هـ ترتيب داده بود، فراخواند، در اين مجلس (75) شخص كه
ممثل بلاد مختلف هند بودند حضور داشتند و در همين مجلس جماعت اسلامي تأسيس گرديده و
شخص مودودي به حيث امير جماعت تعيين گرديد.
-در آن
ايام كه زمام سلطه به دست بريطانيايىها بود، مودودي فتواي جرئت مندانه خودرا ، مبني
بر حرام بودن خدمت وكار در قواي اشغالگر، صادر نمود، كه اين خود جماعت را در ابتداء
ظهورش مورد هجوم قواي استعماري قرار داد.
-در 28
اغسطس 1947م پاكستان با هر دو جزء خود
[پاكستان فعلي وبنگلديش] از
هند بت پرست به حيث يك كشور مستقل جدا شد. در عقب آن قيادت نوي براي جماعت اسلامي
در هند قدم به ظهور نهاد اين كار صرف بخاطر تسهيل امور اداري جماعت بود و بس، و در
آن اوقات جماعت به پاي خود ايستاده
شده بود، براي مسلمانان مهاجر اردوگاه هائي تشكيل داده به آنها كمك هاي اضطراري
ميكرد.
-مودودي در
زندگي خود، بخاطر جرأتي كه در مقابل معارضين تطبيق شريعت اسلامي در پاكستان داشت،
چندين بار محبوس گرديده بود كه در بعضي از آنها حكم اعدامش نيز صادر گرديد، ولي
بعدا تخفيف شده حكم اعدام عملي نمي شد، اما اين محبوسيت ها در عزم متين وي تغييري
نياورد، بلكه ايمانش به دعوت و مبادي اسلامي اش راسخترمي
گرديد.
-جماعت
اسلامي مجاهدين كشمير را در راه جهاد عليه هند كمك نموده براي شان مركز هاي
طبي و كمپ ها تشكيل مي
داد.
-در نومبر
1971م پاكستان به دوبخش تقيسم گرديد: پاكستان غربي كه نام خودرا حفظ نمود، پاكستان
شرقي كه بنام بنگلديش مسمى گرديد، اين انقسام استاذ مودودي را خيلي ناراحت ساخت.
-در اوائل
نومبر 1972م مودودي نظر به درخواست
خودش و بخاطر مختل بودن صحتش از مقام خود كه به حيث امير جماعت بود استعفاء نموده
به بحث، تحقيق و نوشتن رو آورد و به تكميل كتاب خود ( تفهيم القرآن) پرداخت، بعد از
استعفاء وي ميان طفيل محمد به حيث امير جماعت تعيين گرديد.
-در
27فبراير 1979م جائزهء خدمت اسلام از
طرف ملك فيصل به مودودي اعطـاء گرديـد، ولي وي اين مبلغ را براي تأسيس (مـجمع
المعارف الإسلاميه )
در لاهور
صرف نمود.
-در
1/11/1399هـ /22/9/1979م بعد از يك عمليات جراحي كه در نيورك به وي صورت گرفت
مودودي به جانب پروردگارش شتافت ،
جنازه اش با سوكواري عالم اسلامي به لاهور نقل داده شد.
مودودي دعوتي، رجالي و كتابخانه اي كه آباد
از تأليفاتش بود از خود به ميراث گذاشت، البته كتب و تأليفاتش به چندين لسان ترجمه
گرديده به كرات و مرات به چاپ رسيده است.
دوم :
اشخاص بارز:
1-در
پاكستان.:
-ميان طفيل
محمد: متولد ( 1914م) يكي از اعضاء مؤسسين، در زندگي مودودي به حيث معاون جماعت
ايفاء وظيفه مينمود،بعدا در سال 1972م به جاي مودودي به حيث امير جماعت تعيين
گرديد، و در سال 1977م انتخابش بار ديگر تجديد گرديده و تا سال 1981م در اين منصب
خود باقي ماند، وي با مودودي محبوس نيز شده بود، و در بسياري از مجالس در داخل
پاكستان و خارج از آن شركت ورزيده بود، چندين شهادتنامهء دانشگاهي در علم فزيك،
رياضيات و قانون بدست آورده بود.
-قاضـي
حسـين احمد : وي نيز به حيث معاون جماعت ايفاء وظيفه مينمود، بعد
از ميان
طفيل محمد 1987م به حيث امير جماعت انتخاب گرديد.
-خورشيد
احمد : نائب امير، و وزير سابقه در مجلس وزراء 1978م، وعضو مجلس صوبائي پاكستان.
-محمد اسلم
سليمي : منشي عمومي جماعت.
-خليل احمد
حامدي: مدير دارالعروبة و مدير معهد عالمي مودودي براي تدريسات
اسلامي.
-خرم جاه
مراد: مدير مؤسسه اسلامي در انجلترا ( ليستر)، امير جماعت اسلامي در پايتخت پاكستان
شرقي قبل از تقسيم و فعلا نائب منشي
عمومي.
-امين احسن
اصلاحي: از علماء بزرگ كه همراه با مودودي محبوس گرديد، ولي وي جماعت را بخاطري كه
در ميدان سياست و انتخابات داخل گرديد، ترك نمود، اما كتبش فعلا هم ضمن منهج درسي
جماعت، تدريس ميشود.
-پروفيسور
عبد الغفور احمد: وي امير جماعت اسلامي گراچي، عضو پارلمان مركزي و وزير معادن و
صنايع در دور وزارت 1978م بود.
-محمود
اعظم الفاروقي: عضو پارلمان و وزير اطلاعات و كلتور 1978م.
-سيد اسعد
جيلاني: امير صوبهء پنجاب، و فعلا عضو پارلمان مركزي كه از جانب جماعت انتخاب گرديده است، بيشـتر از (80)كتـاب،
در نواحـي مختـلـف
زنـدگي اسلامي از وي به نشر رسيده
است.
-چودري
رحمة الـهي: وي وزير آب و برق، در دور وزارت 1978م
بود.
2-در
هند:
أبوليث
الإصلاحي الندوي: اولين امير جماعت در هند، بعدا امارة را ترك نمود، ولي بار ديگر
انتخاب گرديد و تاحال به وظيفهء خويش ادامه ميدهد.
-شيخ محمد
يوسف: وي بعد از دورهء اول أبو ليث، به حيث امير جماعت ايفاء وظيفه
نمود.
-سيد حامد
حسين: وي از جملهء خطيبان و داعيان مشهور بود و بعد از حج سال 1405هـ در جده وفات
نمود.
-افضل حسين
: وي فعلا منشي عمومي جماعت است، و كار شناس در امور تربيه ميباشد، تقريبا سي كتاب
در اين مورد نوشته است.
-سيد احمد
عروج القادري: فعلا نائب امير
جماعت،و رئيس تحرير مجلهء «زندگي»
كه زبان فعلي جماعت اسلامي درهند ميباشد، است.
3- در
بنگلديش :
-ابو كلام
محمد يوسف : اولين امير جماعت در بنگلديش بعد از جدائي از پاكستان سال
1972م.
-عباس علي
خان: امير فعلي جماعت.
-غلام اعظم
: حكومت بخاطر بيم دادن وي و تنگ ساختن ساحه بر حركت داعيانهء وي تذكرهء هويتش را مصادره نموده اسـت،
بنابرآن وي بدون تـذكره
زندگي مينمايد، وي امير جماعت در پاكستان
شرقي قبل از جدائي بود.
4- در
جاهاي ديگر:
-امراء و شخصيات بارز ديگري هم است در:
سريلانكا ، كشمير، و سيلان.
افكار و
معتقدات:
-عقيدهء
جماعت همان عقيده مسلمانان اهل سنت و جماعت است و فكر شان به طور اجمال از اين عقيده بيرون نيست كه آن
عبارت است از دعوت به سوي يكتا پرستي، تمسك به كتاب خداوندU
و سنت پيامبر خدا
r و كوشش جدي در راه تطبيق شريعت اسلامي در زندگي
بشر.
-عقيدهء
دائمي مودودي اين بود كه : اسلام يك نظام فلسفي صرف نيست بلكه يك نظام كامل براي
زندگي است و تا وقتيكه نمونه و مثال آن را عملا در پيش روي خود نبينيم، از راه كلام
و سخن هيچ خدمتي به اسلام كرده نمي توانيم.
-برنامه
هاي اصلاحي مودودي از چهار نقطه تشكيل ميشود:
1-تزكيه و
پاك كردن افكار.
2-اصلاح
خود فرد.
3-اصلاح
اجتماع.
4-اصلاح
نظام حكومت.
-مودودي
جهاد و كوشش خودرا درمقابل چهار چيز تمركز داده بود:
1-درمقابل
مفكورهء اتحاد قومي كه در داخل هند وجود داشت . البته اين دعوتي بود كه حزب كانگرس
هند آنرا ايجاد نموده بود، حزبي كه بسوي اتحـاد قومي ميان
مسلمانـان و هنـدوها دعـوت ميكرد مودودي در اين باره دو كتاب نوشته كه يكي
بنام (المسلمون والصراع الحالي) دوم بنام (مسألة القومية)
است.
2-ضد سيطره
وتسلط تمدن غربي.
3-ضد فرمان
رواياني كه داراي افكار ضد اسلامي بودند.
4-ضد تنگ
نظري هاي ديني.
-مودودي
بخاطر مستحكم شدن حركت به سه نقطه تأكيد مي كرد:
1-شخص بايد
به اين قناعت نكند كه همراهانش در عقيدهء خويش قوي هستند بلكه در رفتار فردي خويش نيز بايد رضايت بخش
باشند.
2-بايد
نظام دعوت چنان محكم و قوي باشد كه هيچ نوع تساهل و سستي را
نپذيرد.
3-بايد
دعوت مشتمل بر دو نوع از داعيان باشد:
الف:
داعياني كه داراي ثقافت اسلامي قديمه باشند.
ب:
داعيانيكه داراي ثقافت و علوم عصري جديد باشند.
-در
سخنرانيى كه مودودي در دانشكدهء حقوق لاهور بتاريخ 19/2/1948م ايراد فرموده بود
چهار درخواست اساسي را كه حيثيت اهداف دولت آيندهء پاكستان را داشت، اعلان نمود، كه
آنها قرار ذيل ميباشند:
1-حاكميت
در پاكستان خاص خداوندU
بوده حكومت پاكستان
جز نافذ ساختن اوامر خداوند
Uحق ديگري
ندارد.
2-يگانه
قانون اساسي دولت، شريعت اسلامي ميباشد.
3-الغاي
تمـام قوانينيكه مخالـف شريعـت اسلامي باشـد و در آينده نيز قانوني
وضع نشود
كه مخالف شريعت باشد.
4-حكومت
پاكستان سلطهء خود را در داخل حدودي نافذ كرده ميتواند كه آنرا شريعت تعيين كرده
است.
-نقاط
چهارگانهء مذكور هنگامهء وسيعي را در پي داشت طوري كه هزاران رساله و مكتوب از
مناطق مختلف در تأييد آنها و مطالبه به آنها وارد گرديد، حكومت فورا برضد آنها قيام
نموده مودودي و همراهانش را به سبب آن زنداني نمود، ولي ديري نگذشت كه حكومت در
مقابل آن نرمش نشان داد و فيصلهء گروه تأسيسه كه بنام فيصله هاي اهداف معروف است، و
تا حال به حيث اساس نظريهء اسلامي در دولت پاكستان شمرده ميشود، درمارچ 1949م صادر
گرديد.
-مودودي
طريقهء دعوت خودرا در اساليب ذيل منحصر ساخته بود:
* اسلوب
زراعت.
* اسلوب
طبابت.
* اسلوب
تصنيف ( طلبه –كارگران – زارعين – مدافعين - طبيبان…)
* اسلوب در
نظر داشت امر مهم درجه اول و بعد درجه دوم.
* اسلوب
عمل قبل از سخن.
-جماعت
بخاطرايجاد يك حركت منظم طلاب اسلامي
كار نمود كه بعدا آن حركت بنام ( اسلامي جمعيت الطلبه ) مسمى گرديد. اين حركت يك
گروه مستقل در كار و ادارهء خود بوده اشتراكي ها، كمونست ها، و علماني ها را مغلوب
خود ساخته اند و اكثر كرسي هارا در مجالس مختلف طلاب اشغال
مينمايند.
-جماعت
اسلامي به طرفداري مهاجرين و مجاهدين افغاني برخاست و براي شان اردوگاه ها و
شفاخانه ها تشكيل داد واز آنان پشتيواني كرد، و تا حال وظيفهء مهم جماعت در پاكستان
همين است.
-جماعت به
مدت نو سال ( 1947- 1956م) در مقابل اشتراكي ها، هندوها و بيدين ها داخل معركه و
مجادله گرديد، تا آنكه قانون 1956م وضع شد كه تأييد و جانبداري از نظر اسلامي به
شمار ميرود، ولي اين مقابله با اشكال
مختلف تا امروز ادامه
دارد.
-در
مرامنامهء جماعت اسلامي در پاكستان چنين آمده است:
* جماعت
بايد كتاب خداوند U و سنت رسولش r را به حيث
دو مصدر احتجاج و استدلال در تمام امور زندگي باخود داشته
باشد.
* به خلاف
گروه هاي سري در جهان، مقابله و كوشش
جماعت بخاطر رسيدن به هدفش بايد از
راه هاي مخفي نباشد، بلكه هر كاري كه انجام ميدهد آشكارا و در روشني روز
باشد.
* جماعت ،
بخاطر عملي كردن اصلاحاتي كه در جستجوي آنست و انقلابي كه در طلبش قرار دارد از طرق دستوري و قانوني پيش ميرود، همچنان
به خاطر تغيير و نوآورييكه آنرا هدف قرار داده است در تلاش كسب نمودن راي عام مردم
است.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-أبو
الأعلى مودودي در قدم اول دعوت خود را از كتاب خداوند U و سنت رسولش e اخذ نموده است.
-دعوت وي
متأثر از دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب است، زيرا مودودي نيز بر پاك كردن عقيده
ازشوائب شرك، ضروري بودن بازگشت به سوي دو سرچشمهء زلال ( قرآن و حديث)، رجوع به سوي دليل در هر امري و از بين بردن
بدعات وارده در دين، شديدا و دائما اصرار ميورزيد.
-مودودي از
فيلسوف اسلام محمد اقبال لاهوري، كه فكر جدائي پاكستان مسلمان از هندوستان بت پرست،
را به ميان آورد، نيز متأثر بود و اقبال را خيلي دوست داشت، ايشان فقط سه بار باهم
ملاقات گرده اند و درهر سه بار فكرهاي شان خيلي زياد باهم مطابقت
داشت.
-بين دعوت
اخوان المسلمين و دعوت جماعت اسلامي تأثير و تأثر [تأثير دهي و تأثير پذيري] وجود
داشت و كتب هريكي از اين دو جماعت در منهج ديگر تدريس ميشد. حسن البنا كتاب «الجهاد
في الاسلام» را كه مودودي تأليف نموده بود مطابق به افكار جهادي خود يافته تعجب و خوشي خود را از آن اظهار
نمود.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-مركز جماعت در پاكستان
ميباشد.
-مركز
جماعت اسلامي در پاكستان همانا المنصوره شهر لاهور است.
-افراد
جماعت رهبري هاي متعددي در بنگلديش، هند، سريلانكا، كشمير، و غيره دارند، كه اين
تعدد تنها بخاطر كارهاي اداري است و در غير آن همهء آنها داراي فكر و جهت واحدي
هستند ويك منطقه بامنطقهء ديگر هيچ نوع اختلافي ندارند.
-جماعت
اسلامي در پاكستـان نـفوذ قوي و
تأييد گستردهء مردم را باخود دارد
كه حتى در
مجالس مختلف حكومتي جاي خود را اشغال نموده است.
مراجــع:
1- أبو
الأعلى المودودي:
اسعد جيلاني- ترجمه دكتور سمير عبد الحميد
فكره و دعوته
ابراهيم- شركت فيصل در لاهور-طبع اول به
عربي -1398هـ /1978م.
2-الإمام
أبوالأعلي المودودي:
خليل احمد الحامدي- المكتبة العـلمية- لاهور
حياته، دعوته، جهاده
– پاكستان –1980م.
3-
الموسوعة الحركية (دو جلد) فتحـي
يكن-دار البـشير- عمان- الاردن-
1403هـ /1982م.
4-دستور
الجماعة الإسلامية
خليل احمد الحامدي آنرا به عربي نقـل
داده
بباكستان.
است- دار العروبة- الـمنصـورة-لاهور-
پاكستان -1982م.
5-كتب و
تأليفات أبو الأعلى مودودي كه زياد و مشهور است.
تعريف:
اين حزب يك
حزب سوداني است كه مؤسس آن، محمود محمد طه به سوي ايجاد حكومت فيدرالي، ديموكراتي،
و اشتراكي، كه شريعة انساني در آن حكمفرما باشد، دعوت ميكند، مبادي حزب مختلط از
افكار و فلسفه هاي گوناگون بوده خيلي غموض و پيچيدگي در آن وجود دارد، مقصود از اين غموض و پيچيدگي در قدم اول پنهان
ساختن بسياري از حقايق، و در قدم دوم جلب توجه دانشمندان
است.
تأسيس و
اشخاص بارز:
-مؤسس اين حزب مهندس محمود محمد طه است
كه سال 1911م تولد شده و سال 1936 در ايام انگليس، از دانشگاه خرطوم، كه در آن وقت
بنام ( كلية الخرطوم التذكارية) ياد ميشد، فارغ گرديده.
-حزب وي در
ايام استعمار بريطانيا بر سودان متولد گرديد و محمود بطور مستمر از ابتداء تأسيس در
سال 1945م تا وقت مرگش به حيث رئيس حزب ايفاء وظيفه نمود.
-در ايام
انگليس زنداني شد و چند سال هم گوشه نشيني اختيار نمود و بعد از آن به افكار سياسي
خود بيرون شد، افكاري كه سوي تفاهم با اسرائيل دعوت مينمود، همچنان يك تعداد نظريات
ديني را ابراز نمود كه خلط با نظريات شخصي بوده و هيچ يكي از علماء و ائمهء دين بآن
قول نكرده است.
-در مجادله
و مناظره مهارت خاصي داشت.
-در دور
اخير زندگي اش بارديگر به زندان برده شد و اندكي بعد رهاگرديد، لكن به مجرد خروجش
از زندان فعاليت گرمي را، در مقابل تطبيق شريعت اسلامي در سودان، براه انداخت، و مسيحي
هاي جنوب را نيز ضد تطبيق شريعت بر انگيخت، همين بود كه حكم اعدام وي با چهار تن از همكارانش به
جرم زنديق شدن و مقابله با تطبيق
شريعت اسلامي، صادر گرديد.
-برايش سه
روز مهلت داده شد تا توبه كند ولي توبه نكرد، و صبح روز جمعه 27 ربيع الثاني 1405هـ
مطابق به 18/1/1985م به دار آويخته شد و اعدام گرديد، اعدام وي به پيش چشم همان چهار همكارش صورت گرفت، همكارانش
عبارت بودند از:
1-تاج الدين عبدالرزاق، (35 )ساله،
كارگر در يكي از شركت هاي نساجي.
2-خالد
بكير حمزه، ( 22)ساله، طالب دانشگاه قاهره- شاخهء خرطوم.
3-محمد
صالح بشير، ( 36) ساله، مستخدم در شركت تجارتي الجزيره.
4-عبد
اللطيف عمر، (51) ساله كارمند در جريدهء الصحافة، اينها همه، بعد از دو روز توبهء
خودرا اعلان نموده گردن هاي خويش را از ريسمان دار نجات
دادند.
افكار و
معتقدات:
-اين حركت داراي افكار و معتقدات
ناآشنائي است كه از مفكورهء اسلامي بعيد و دوراست، رهبر اين حزب، اهدافي را كه به
سوي آن سعي و تلاش ميكنند در نقاط ذيل تعيين نموده است:
1-ايجاد
افراد آزادي كه مطابق خواست خويش فكر ميكنند، مطابق فكر خويش سخن ميگويند، و مطابق
گفتار خويش عمل ميكنند.
2-ايجاد
جامعهء صالح «جامعه ايكه مبني بر مساوات اقتصادي، سياسي و اجتماعي
باشد».
* مساوات
اقتصادي آن از اشتراكيت شروع شده به سوي كمونستي پيش ميرود.
* مساوات
سياسي از ديموكراتي نيابي مباشر شروع شده به آزادي مطلق فردي ختم ميشود، البته
آزادييكه براي هر فرد شريعت خاص خودش باشد.
* مساوات
اجتماعي عبارت است از نابود ساختن تفرقه به حسب طبقه، رنگ، عنصر و
عقيده.
3-مقابله
با خوف و ترس…«خوف [مرادش خوف و ترس از خداوند U است] پدر شرعي از براي تمام نواقص اخلاقي و معايب سلوك به شمار
ميرود، مردي كه خوف داشته باشد هرگز كمالات مردي وي تكميل نخواهد شد، همچنان زني كه
خوف داشته باشد هرگز كمالات زني وي پوره نخواهد شد، به هر اندازه ايكه ترس داشته
باشد و به هررنگي كه بترسند، بنابرآن بايد گفت كه: كمال در سلامت از خوف است» رسالة
الصلاة صـ 62.
-دين به
فكر وي از خوف پيدا شده، چنانچه ميگويد: « انسان اول چون در آن جوء طبيعي كه خداوند
وي رادر آن پيدا كرده بود، خودرا از
هر جانب محاط به دشمن ها يافت بخاطر حفظ زندگي خود شروع به فكر و عمل نمود و خداوند
وي را توسط عقل و فكري كه به وي داده بود به اين رهنماني كرد كه توانست قوتهايى را
كه محاط به وي بودند به دو بخش تقسيم نمايد، يعني دوستان و دشمنان، بعدا دشمنان را
نيز به دو بخش تقسيم كرد: دشمنانيكه توان آنهارا دارد و به قوت خود آنهارا دفع كرده
ميتواند، و دشمنانيكه قدرت آنها فوق قدرت وي است و از دفع شان عاجز است… بعدا بخاطر
دفع دشمنانيكه توان شان را داشت، مثل حيوان درنده و دشمنان انساني، به مقابله آنها
پرداخت، ولي در مقابل دوستان بزرگ و دشمنان قوي اينطور چاره جوئي نمود كه به آنها
اظهار چاپلوسي، تواضع و تملق نموده قرباني ها پيشكش نمايد وبه دوستان اميد ببندد و
از دشمنان خوف داشته باشد، از همين روز بود كه مراسم عبادت شروع شد و دين به وجود
آمد» رسالة الصلاة صـ31.
-راه رسيدن
به اين اهداف همانا فعاليت بخاطر برپا كردن يك حكومت در سودان است كه داراي نظام جمهوري فدرالي،
ديموكراتي، و اشتراكي باشد.
-آنان – در
حكومت خويش- شريعت انساني را نافذ خواهند ساخت، چنانچه ميگويند- شريعتي كه كمترين
آن قانون دستوري است، و جوهر آن قانون، از بين بردن قيموميت از ميان زنان و مردان
است.
-رهبرشان
هميشه تكرار ميكرد كه: «در قرآن قانون دستوري وجود ندارد» و به اين نقطه نيز تأكيد
ميكرد كه: «مبناي شريعت اسلامي بر قيموميت است، چون امت قاصر بود پيامبر متولى امور بود، حتى متولى امور مردان، و
مردان به نوبه خود با وجود قصوري كه
در آنها وجـود داشت متولى امور زنان بودند» و حالا چون
مـردم بـه
رسالت دومي كـه آنرا ( محمود طه) با خود آورده، رسيده اند، وقت
آن رسيده
كه اين قيموميت از ميان مردان و زنان برداشته شود.
-پيامبر
e رسالت خود را از خداوند توسط جبرئيل اخذ نمود و اين حالت را – حالت
اخذ رسالت توسط وحي – حالت ادراك
شفعي نام كرده، چون در اين حالت دميدن از خارج است خوف نيز موجود
ميباشد.
-اما دعوت
جمهوري كه گمان ميكند وي آنرا از خداوند مباشرة و بدون واسطه اخذ نموده، آن مرحلهء
وتري [ تنهايى] است كه در اين حالت نفخ و دميدن از داخل بوده و خوف نيز در آنجا
راهي ندارد.
-دين در
نظر وي همانا زنگ و چرگ است و آن به سبب رسوب و ذلتي كه در نشأت اجتماع بشري جريان
داشته و فعلا نيز جريان دارد، به وجود آمده است، البته دين در سايه اوهام، خرافات و
اباطيل به وجود آمده كه در ساحهء شناخت ما از خداوند و حقايق اشياء تأثير افكنده و
نيز در آنچه در مقابل خودمان، در مقابل خدا، و در مقابل اجتماع واجب ميباشد تأثير
افكنده است.
-وي ميگويد
كه سطح شريعت اصول همانا سطح رسالت
دوم اسلام است و اين آن رسالتي است
كه وي زندگي خود را در راه دعوت و
تبشير به سوي آن وقف نموده است.
-ميگويد كه
تنها محمد r، در تمام امتش انسان (كامل ) بود زيرا وي شريعت
خاصي داشت
كه مبني به اصول اسلام بود، و شريعت امتش قايم بر فروعات
بود.
-اشارة
ميگويد كه كمونستي با اشتراكي فقط در مقدار تفاوت دارد گويا اشتراكيت حركت مرحله اي
به سوي كمونستي است ايـن مطلب را در كتـاب
الرسالة
الثانية خود صـ 147 ذكر كرده.
-خواهران
جمهوري را [زناني كه شامل حزب جمهوري اند] تشويق مينمايند كه در تشيع جنايز اشتراك
نمايند، و اگر مجبور به نماز خواندن شوند همانا زن جمهوري در حضور مردان اذان
ميگويد.
-از نكاح و ازدواج جمهوري باكي ندارند، و در عيد
اضحى قرباني نمي كنند، كه اين خود مخالفت با سنت است.
-شهادتين :
رهبر آنان در كتاب ( الرسالة الثانية) صـ164-165 ميگويد: «… پس وي وقتيكه از دروازه شهادة أن
لا إله إلا الله و أن محمدا رسول
الله، داخل ميشود ميكوشدكه توسط محكم ساختن همين تقليد بالا برود، تا آنكه توسط
شهادت توحيد به مرتبه أي برسد كه از شهادت خالي شود و اين امر را مشاهده نمايد كه
شاهد عين مشهود است، درهمين وقت است كه به دروازه مي رسد و بطور مباشره بدون حجاب
مكالمه و مخاطبه مينمايد، «قل الله ثم ذرهم في خوضهم
يلعبون».
-نماز:
معني قريب نماز همان است كه در شريعت آمده و داراي حركات معروف است، ولي معنى بعيد
نماز : همانا تعلق بدون واسطه همراه خداوند U ميباشد كه
به تعبير ديگر نماز اصلي همين است.
-معتقدند
كه در مرحله، اي از مراحل مكلفيت از انسان خلاص ميشود ( يعني عبادات از وي ساقط ميشود)
البته بخاطر كامل شدن وي، زيرا در اين وقت ديگر ضرورتي به عبادت
نيست.
-مـؤسس
حـزب ميگويـد:«… در آن وقت بنده مكلف نمي باشد، بلكه مختار
ميباشد
زيرا وي از خداوند Uبه حدي
اطاعت كرده كـه در مقـابل و عـوض
فعل وي
خداوند از او اطاعت ميكند، بنابرآن وي زنده است به زندگي خداوند Uقادر است
به قدرت خداوند U مريد است به ارادهء خداوندUو خدا
ميباشد [نص عبارتش چنين است : فيكون حيا حياة الله، و قادرا قدرة الله، و مريدا
ارادة الله، و يكون اللهٍ].
-رئيس شان
ميگويد: جبرئيل u از پيامبر r عقب ماند و
خود (پيامبر ) معصوم r بدون واسطه به حضور شهود ذاتي شتافت، زيرا شهود ذاتي همراه با
واسطه حاصل نمي شود … پيامبر نيز كه حيثيت جبرئيل را براي مايان دارد هر يكي ما را
به سدرة المنتهى خودش ميرساند و خود آنجا مي ايستد همانطور كه جبرئيل ايستاد، و
لقاء بين عابد مجرد و بين خداوند بدون واسطه حاصل ميشود، و هر عابد مجرد از امت
اسلام، شريعت فردي خود را بدون واسطه
اخذ مينمايد، پس وي از خود شهادت خاصه، نماز خاصه، روزه، زكاة و حج خاصه ميداشته
باشد كه در همه اينها خودش اصل بوده تابع غير نمي باشد.
-بعضي امور
ديني وجود دارد كه آن را ايشان اصلا از اسلام نمي شمارند، مثل زكاة، حجاب، و تعدد
زوجات [يعني جائز بودن چهار زن به يك مرد].
-نزد آنان
مصداق و مفهوم انسان كامل كسيست كه در روز قيامت، به نيابت خداوند U وي با انسانان محاسبه خواهد كرد، زيرا كه قيامت – به نظر آنان-
زمان و مكان است و خداوند سبحانه و تعالى منزه از زمان ومكان
است.
-فلسفـه اش
پيرامون مفهـوم سنت: «آنچـه را كـه مردم نوشته اند كه سنت
پيامبر
e عبارت از گفتار، اقرار و عملش است در حقيقت اين نادرست و خطاء است،
زيرا قول و اقرار پيامبر eاز جملهء
سنت نيست بلكه آندو شريعت اند، و عمل وي در خاصهء نفس خودش عبارت از سنت
ميباشد».
-زعيم شان
مي گويد : «از چيزهاي كتيف [ضخيم و كبير الحجم] چيزهاي لطيف خارج ميشود بنا برهمين
قاعدهء مستمره انجيل از توراة خارج شد، و همينطور امت مسلمين از مؤمنين خارج خواهد
شد، و رسالت احمدي (يعني جمهوري ) از محمدي و اخوان از اصحاب خارج خواهد
شد».
-محمود طه
در باره قرآن كريم مي گويد: « قرآن يك موسيقي علوي است، همه چيز را برايت مياموزاند
ولي هيچ چيز مشخص را برايت نمي آموزاند،
قواي احساس رابيدار ميسازد، و اسباب حس را تيز ميكند بعدا ترا با عالم ماده ميگذارد تا آنرا با
اسلوب خاص خود درك كني، اين است حقيقت قرآن».
-صاحب اين
مذهب به اين نيز اشاره مينمايد كه: قرآن شعر ملتزم است [يعني شعري است كه قائل آن
به آن التزام دارد] و آنچه را قرآن نفي مينمايد عدم صدق و عدم التزام است، وي
ميگويد « آنچه را خداوند U از قرآن نفي ميكند شعر بودن قرآن نيست بلكه خداوند از قرآن لوازم
شعر را كه عبارت از عدم صدق و عدم التزام است، نفي و سلب كرده است» در ادامه مي
گويد : «وقتي به دقايق قرآن متوجه
شوي ميداني كه آن شعر است».
-وي نظر
خاصي در مورد معنى شرك و توحيد دارد:
* شرك نزد
وي : «همان رسوب و ذلتي است كه توسط آن نفس انساني به عقل هوشمند وعقل باطن تقسيم
شده، و در بين ايندو تضاد و تعارض وجود دارد».
* توحيد به
نظر وي : «فكر مستقيم و درست نمي باشد مگر در صورتي كه نقطهء جمع شدن را ميان هر دو
ضد يعني عقل هوشمند و عقل باطن بيابد، همين است توحيد».
-در بارهء
اسلام مي گويد: « اسلام در اصول خود مشتمل به شريعت انسان است ولي در فروع خود
هميشه مشتمل به شعاير درهم پيچيده اي از قانون جنگل بوده
است.
-آنان به
ايات مكي و آنعده ايات مدني كه شبيه به ايات مكي است، اعتماد و استناد ميكنند و
آنها را ايات اصول مينامند.
-رسالت
پيامبر r رسالت اول بود كه در آن پيامبر r قائم به شريعت اصول و مسلمانان قائم به شريعت فروع
بودند.
-و رسالت
دوم همين رسالت جمهوري است كه آنرا محمود محمد طه آورده و اين رسالت ، مباشرة قائم به شريعت اصول
ميباشد.
-عقيده
دارند كه: آنانيكه در اطراف پيامبر r بودند اصحاب و ياران پيامبر r بودند اما آنانيكه دعوت جمهوري را پيروي مينمايند برادران پيامبر
r هستند، در اين مورد به حديثي استناد ميكنند كه ابن ماجه در كتاب
زهد از أبوهريرة رضي الله عنه روايت ميكند كه پيامبر (صلى الله عليه و سلم) فرمود:
«…دوست داشتيم كه برادران خود را
ميديديم، گفتند: اي پيامبر خدا r ايا ما برادرانت نيستيم ؟ گفت: شما ياران من هستيد و برادرانم كساني اند
كه بعد از من ميايند، و من پيشفرستادهء شما بر حوض هستم».
-ازدواج
جمهوري:
*
در كتابش ( تطوير شريعة الأحوال الشخصية) صـ68 ميگويد: «اولين پذيرنده به تجليات
انوار ذات قديمه -ذات خداوندي- همان انسان كامل است، از همين جهت وي زوج (جفت) همان
ذات ميباشد».
*
ميگويد: «انسان كامل از اين جهت زوج [جفت] خداوند U ميباشد كه وي در مقام عبوديت بوده و مقام عبوديت مقام انفعال و تأثير پذيري است، در حالي كه مقام
ربوبيت مقام فعل و تأثير گذاري ميباشد، بنابرآن پروردگار فاعل و بنده منفعل است، بعدا از انسان كامل
زوجه اش به وجود آمد كه مقام زوجه نسبت به انسان كامل [ زوجش] همان مقام انسان كامل
است نسبت به ذات [يعني ذات خداوند] پس زن منفعل و مرد فاعل بوده كه اين در حقيقت
همان سطح علاقهء جنسي ميان مرد و زن ميباشد».
*
وي ميگويد: «… هما نطوري كه نتيجهء علاقهء جنسي ميان ما و زنان ما توالد و تناسل
ميباشد، نتيجهء علاقه ميان ذات قديم و زوجش، كه انسان كامل است، همان معارف لدني
ميباشد ، زيرا انفعال و اثر پذيري
عبوديت از براي ربوبيت پرده هائي را كه نفس به ما آورده است دور ميكند، يعني نفسي
كه آن اصل ما است- نفس خداوند تبارك و تعالى -، وقتيكه لقاء ميان اين دو زوج يعني
ذات الهي و انسان كامل (مرد جمهوري و
زن جمهوري) حاصل شد علم لدني با فيضي كه بندهء صالح را از هر طرفش ميپوشاند فوران
ميكند، اين علم لدني نصيب مردان و
زنان ميشود».
* و نيز
ميگويد: « پس همين وضع كه ميان ذات الهي و انسان كامل صورت
ميگيرد
* انفعال
عبوديت براي ربوبيت – عينا در ميان مردان و زنان نيز صورت ميگيرد كه آن عبارت از
انفعال انوثت از براي ذكور است، كه در ميان ما بنام علاقهء جنسي ياد
ميشود».
* در ادامه
ميگويد: « انفعال انوثت به ذكور- كه نزد ما بنام علاقهء جنسي ياد ميشود- فائدهء
مباشر واولي آن، حاصل كردن زندگي و مستحكم ساختن آن و وصل شدن به خداوند بدون حجاب
ميباشد كه اين آخرين مرتبهء لذت بشمار ميرود».
* و در
همان كتاب خود ميگويد: «خداوند تعالى صورتي ندارد كه آنرا درست كند، و نه كدام مقصد
آخريني دارد كه به آن برسد، بلكه وظيفه اش اينست كه تكوين و تخليق هميشگي داشته
باشد، آنهم به طريق تجديد حيات فكر شعورش در هر لحظه، كه مقصود از عبادت هم همين
است».
* وي
ميگويد: « ممكن است كه ازدواج جمهوري را چنين تعريف كنيم: آن يك عقد مشترك ميان دو
شريك همانند بوده كه هر دوي شان در حقوق و واجبات مساوي اند، مرد بالاي زن سلطه
ندارد و زن بالاي مرد ندارد… هر دو حق دخول را به اختيار و رضاي خود دارند، و در
خروج از آن نيز حق مساوي دارند».
* وي
ميگويد: «در اين ازدواج مهر و ولي وجود ندارد، و طلاق همانطوري كه حق مرد است حق زن
نيز ميباشد».
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-افكار اين
حزب درهم پيچيده، مضطرب و خلط از اديان، افكار و مذاهب زيادي، اعم از سابقه و جديد
أخذ گرديده است.
-مؤسس اين
حزب برآراء محي الدين ابن عربي در كتابش (فصوص الحكم) توجه واعتماد نموده است كه
اين كار بعضي از نقاد را معتقد بر آن ساخته كه اين حزب يك حركت باطني صوفيانه است،
علاوه بر آن ايشان دخانيات را جائز ميدانند، و با نغمه هاي ايقاعي، در جاده هاي
عمومي، و در حلقه هاي ذكر جمهوري ميرقصند.
-در بسياري
از نظرياتش از افكار فرويد و داروين استفاده ميكند.
- در مباحث
خود پيرامون انسان كامل- كه عوض خداوند وي با مردم محاسبه خواهد كرد- ممكن متأثر از
نصرانيت باشد. افكار خودرا در اين مورد از كتاب « اٌلإنسان الكامل » كه عبد الكريم
جيلي تأليف نموده، اخذ كرده است.
-در تحديد
و طرز العمل دولت آينده كه به طرف آن دعوت ميكند برافكار اشتراكي ماركسيستي اعتماد
نموده است.
-در بسياري
از افكار خويش با بهائيه و قاديانيه توافق دارند.
-على الرغم
آنچه گذشت، وي كتب خود را به ايات قرآني و احاديث نبوي آغاز نموده و در آنچه به سوي
آن دعوت ميكند از ايات و احاديث استدلال مينمايد، لـكن اين كار وي دعوتش را دعـوت
اسلامي نمي سازد بلكه ايـن رنگ ديگري
از ارتداد و كفر
است.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-منشأ و نموي اين حزب در سودان است،
طرفدارانش به دهها هزار رسيده بود، ولي بعد از اعدام رهبرشان، تعداد آنان خيلي زياد
رو به كمي نهاد، در ميان شان تعدادي از دانشمندان كه از ثقافت و علوم اسلامي بي
بهره اند نيز وجود دارد، لكن در نتيجهء بيداري دينييكه در سودان به ميان آمده است
اميد ميرود كه اين حزب به كلي ختم شود.
مراجـع:
1- اسس
دستور السودان
محمود محمد طه –كتابيست
نادر،
بخاطر
يكه آنرا از بازار جمع آوري نمـوده نابود
ميسازند.
2-تطوير
شريعة الأحوال
محمود محمد طه.
الشخصية
3-طريق
محمد
محمود محمد طه.
4-كتاب
رسائل ومقالات محمود
محمد طه.
5-كتاب
الاسلام و الفنون
محمود محمد طه.
6-رسالة
الصلاة
محمود محمد طه.
7-همچنان
جمهوري ها كتابي به نشر رسانيدند بنام ( الضحية ليست بواجبة لاعلى الأغنياء ولا على
الفقراء) يعني: قرباني واجب نيست، نه بالاي ثروتمندان و نه بر تهيدستان.
8- الفكر
الجمهوري تحت المجهر
نور محمد احمد- مطبوعات اتحاد طلاب
جامعة ام درمان الإسلامية –
امانة الشئون
الثقافية.
9-دراست و
تحقيقات مفصل از حزب جمهوري در فايل هاي الندوة العالمية للشباب
الإسلامي.
تعريف:
-جينيه دين منشعب از دين هندو است، كه
در قرن ششم قبل از ميلاد، به دست مؤسس آن (مهاويرا) قدم به ظهور نهاد وتا امروز
وجود دارد، بناي اين دين بر اساس خوف از تكرار تولد است، دعوت كننده به سوي آزادي
از قيود زندگي و از خوشگذراني بوده و اينكه انسان بايد بدور از احساس به زشتيها از
قبيل عيب، گناه، خير و شر باشد و نيز مبناي اين دين بر رياضت بدني، رهبانيت، تفكرات
عميق نفساني است، البته اين رياضت و تفكرات بخاطر خاموش ساختن شعلهء زندگي در نفوس
پيروانش ميباشد.
تأسيس و
افراد برازنده :
-(مهاويرا)
مؤسس حقيقي دين جينيه به شمار ميرود كه معتقدات آن نيز از وي ظاهر شده و تا امروز
باقي است.
-(مهاويرا)
از خانداني از طبقهء كاشتر بود كه مختص به امور سياست و حربي
بودند.
-پدر وي
(سدهارتها) امير شهري در ولايت بيهار بود.
-تولد (
مهاويرا) سال 599 ق م صورت گرفته و وي پسر دومين والدين خود
بود.
-مرحلـهء
اول زندگي خود را در سايـهء پدر و مادر خـود سپري نموده
مستفيد
از خادمان و لذات مادي بود، به والدين خود
خيلي احترام داشت، در اين مرحله ازدواج نيز كرد و داراي يك دختر
گرديد.
-وقتي والدينش وفات نمود در بارهء سبكدوش شدن از
وليعهدي و دور شدن از پادشاهي و القاب، از برادر خود اجازه
خواست.
-سر خود را
تراشيد، زيورات و لباسهاي فاخرهء خودرا از تن كشيد و مرحلهء زهد، خلوت گزيني و گوشه
نشيني را آغاز نمود، در آنوقت سي سال داشت.
-دو روز و
نيم، روزه گرفت، موي بدن خود را كند، برهنه در شهرها شروع به گشت نمود و به رياضت
شاقه و تفكرات عميق آغاز كرد.
-نام اصلي
اش (وردهاماتا) است ولي اتباع و پيروانش ويرا (مهاويرا) يعني «قهرمان بزرگ» مينامند
و معتقدند كه اين نام را خدايان برايش اختيار نموده اند، و همچنان بر وي (جينا)
اطلاق ميكنند، يعني غالب بر شهوات و ميل هاي مادي.
-پيروان
اين گروه ادعا مينمايند كه دين جينيه رجعش به بيست و سه شخص جيني بوده كه مهاويرا
بيست و چهارم آنها به شمار ميرود.
-مهاويرا
علوم خودرا از (بارسواناث) كه وي را جيني بيست و سوم ميشمارند، اخذ نموده است، اصول
جينيه را از وي فراگرفت بعدا در بعضي امور با وي مخالفت نموده برآن چيزهائي را
اضافه كرد كه آنچيزها را به تجربه و زكاوت خود حاصل نموده بود، همين بود كه وي به
حيث مؤسس حقيقي شناخته شد.
-در تفكرات
و رهبانيت خود به مدت سيزده ماه غرق بود كه در اين مدت با جسد برهنه، موي كنده، در
شهرها سرگردان بود، باخاموشي تمام مراقب نفس خود بود، زندگي خود را با همان صدقاتي
كه برايش داده ميشد پيش ميبرد، بعد از اين مدت مستقيما به درجهء چهارم رسيد زيرا سه
درجهء ديگر، چنانچه ميگويند از اول برايش حاصل بود.
-بعد از آن
شروع به رحلت عدم احساس نمود تا آنكه به درجهء پنچم نايل گرديد كه اين درجه درجهء
علم مطلق بوده و رسيدن به مرحلهء نجات است.
-يك سال
بعد از رياضت و تهذيب نفسي به درجهء مرشد نايل گرديد كه بعد از آن مرحلهء دعوت را
به سوي عقيدهء خود شروع نموده اولا خاندان خود، بعدا قوم و بعد از آن اهل شهر خود
را دعوت كرد، و بعد از آن پادشاهان و سرلشكران را دعوت نمود كه تعداد زيادي از آنها
با دعوت وي – كه قيام بر ضد براهمه بود- موافقه نمودند.
-به دعوت
خود تاسن 72 سالگي ادامه داد، و در سال 527 ق. م، وفات نموده از خود مذهبي، پيروان
و اتباع و خطبه هائي بجاگذاشت.
-بعد از وي
جينيه به دو بخش تقسيم شد:
1-ديجاميرا:
يعني دارندگان زي[لباس وهيئة] آسماني كه برهنه و عريان بودند، اين گروه از جملهء
افراد خاصه اند كه ميلان به سخت گذراني و زهد دارند و اكثر آنان را كاهنان، رهبانان
و نساك تشكيل ميدهند كه زندگي (مهاريرا) را نمونه والگو براي خويش قرار داده
اند.
2-سويتامبرا:
يعني دارندگان لباس سفيد، ايشان طبقهء معتدل عامه اند كه زندگي اول (مهاويرا) را، در احترام پدر ومادر چراغ
راه خويش قرار داده اند، يعني آن دور زندگي اش كه در آن از لذتها و خدمتگاران
استفاده ميكرد، آنان تمام كارهايى كه
در آن خير باشد انجام ميدهند، و از هر امري كه در آن بدي و شر وجود داشته باشد و يا
سبب مرگ زنده جاني شود پرهيز مينمايند، لباس ميپوشند [برهنه نمي باشند مثل گروه
اول]، و مبادي عام جيني را بالاي خود تطبيق ميكنند.
-پادشاهان
و حكام در هند به پذيرفتن جينيه روي آوردند كه اين امر سبب غلبهء جينيه بر عصر
ويداي هندوي شمرده ميشود، البته پذيرفتن ملوك وحكام بخاطري بود كه دين جينيه به سوي: عدم ضرر
رسانيدن به مطلق زنده جان، واجب بودن اطاعت مردم از حاكم خويش و ذبح كردن كسيكه از
حاكم سركشي نموده نافرماني اوامرش را مينمايد، دعوت ميكرد، بنا برآن ايشان در قرون
وسطى در دربار بسياري از ملوك و حكام نفوذ پيدا كردند.
-در زمان
فرمانروائي اسلامي در هند از احترام و عزت زيادي بر خور دار بودند، حتى كار به جائي
رسيد كه امپراطور «اكبر» كه از ( 1556-1605م) بر هند حكومت داشت، از اسلام گشت و
مرتد شده بعضي از عقايد جينيه را پذيرفت، باهندوان دامادي و خويشي كرد، معلم جينيه
( هيراويجيا) را از مقربين دربار قرار داده لقب ( معلم الدنيا) را به وي اعطاء
كرد.
افكار و
معتقدات:
اول:
كتابهاي شان:
-مهاويرا قبل از مرگش در شهر
بنابوري ولايت تبنا آمده پنجاه و پنج خطابه ايراد فرمـود و از سي وشش سوال پاسخ گفت، بعدا
هـمين خطابه ها و همين سوال
و جواب ها كتاب مقدس ايشان
گرديد.
-در پهلوي
آن، خطابه ها و وصايائيكه به مريدان، رهبانان و نساك جينيه منسوب است قرار
دارد.
-فرهنگ
ديني شان به طريق مشافهه [غيركتبيي] نقل ميشد، و در قرن چهارم قبل از ميلاد خواستند
آنرا تدوين نمايند ولي در جمع كردن مردم پيرامون آنچه نوشته بودند ناكام ماندند،
بنابراين كتابت آن تا سال 57م بتأخير افتاد .
-در قرن
پنجم ميلادي بزرگان جينيه در شهر (ويلابهي) جمع شدند تا فرهنگ ديني خودرا به زبان
سنسكريتي بنويسند، و زبان و لغت اصلي آن ( اردها مجدي) بود.
دوم: اله و
يا پروردگار:
-جينيه در اصل قيامي بود بر
ضد براهمه، ايشان آلههء هندوان را قبول ندارند، خوصوصا آلههء سه گانهء ايشان را
(برهما – فشنو - سيفا) از همين جهت حركت ايشان را بنام حركت الحادي نام نهاده
اند.
-جينيه به
روح اكبر ويا خالق بزرگ براي كائنات قائل نيستند ولي به وجود ارواح جاويد قائل
هستند.
-هر روحي
از ارواح جاويد، از ديگرش مستقل بوده در آنها تناسخ جاري ميشود.
-خودرا از
فكر الوهيت كاملا آزاد كرده نتوانستند بنابرآن بخاطر اينكه دين در اذهان شان تكميل
شود، و فراغي كه از عدم اعتراف شان به خداي واحد پيدا شده بود پرشود، به شكل و صورت
( مهاويرا ) معبودي به خود ساخته و بيست و سه جيني ديگر را نيز به آن يكجا كرده
اند.
-طبيعت
مسالمت آميزي كه دارند ايشان را مجبور ساخته تا به آلههء هندوان ( بغير از آلههء سه
گانه) اعتراف نموده، وبه آنها احترام و تعظيم نمايند، ولي در تعظيم به درجهء تعظيم
براهمه نمي رسند، همچنان ايشان براهمه را به اعتبار اينكه يك گروه معظم در بين
هندوان اند، احترام و تعظيم ميكنند.
-در دين
ايشان نمازي و قربانيي وجود ندارد، و به نظام طبقاتي قائل نيستند، بلكه به ضد آن
قيام كرده اند، در ميان ايشان صرف دو طبقه وجود دارد: طبقهء خاصه و طبقهء عامه، ولي
به طبقهء خاصهء خويش كه از جملهء رهبانان اند هيچ نوع امتيازي قائل نيستند، و اين
امرسبب شده كه راهبان در مشقت، قرباني و تكليف زيادي قرار گيرند.
سوم: بعضي
از معتقدات شان:
1-كارما:
-كارما نزد آنان يك موجود مادي است كه
با روح خلط شده آنرا احاطه مينمايد، و روح
جز به طريق رياضت و محروم بودن از لذتها، از آن نجات نمي
يابد.
-انسان تا
وقتيكه كارما به روحش تعلق داشته
باشد فقط تولد ميشود و ميميرد، و تا وقتيكه از كارما جدا نشده باشد نفسش پاك نمي
شود، وقتي از كارما جدا شد رغباتش ختم ميشود و زندهء جاويد در نعمت هاي نجات باقي
خواهد ماند.
2-نجات:
-مقصد از نجات دست يافتن به سرور هميشگي
كه خالي از غم، درد و اندوه است، و نيز پـاك شدن از اوسـاخ مادي حيـواني ميباشد كه
غـايت آن دور شدن از
تكرار تولد و مرگ و تناسخ
ميباشد.
-راه رسيدن
به نجات همانا انجام دادن كارهاي خوب و دوري جستن از بديها، گناهان و معاصي است، و
به آن وقتي انسان خواهد رسيدكه از موانع
مشكلات زندگي بشري، توسط كشتن عاطفه ها و شهوات، عبور
نمايد.
-مقام شخص
نجات يافته بالاتر از خلاء كوني بوده و نجاتش ابدي و سرمدي
ميباشد.
3-تقديس و
احترام هر زنده جان:
-هر زنده
جان را تقديس و احترام عجيبـي مينمايند.
-بعضي از
راهبان شان باخود جاروب ميداشته باشند كه با آن راه خود و جاي نشستن خودرا بروبند
تا مبادا زنده جاني را پايمال كنند.
-بعضي از
آنان بر روي خود پرده اي را مي اندازند واز عقب آن تنفس ميكنند تا مبادا زنده جاني
كه در هوا باشد به حلق وي فرو رود و از بين برود.
-كار زراعت
را نمي كنند تا كرم ها وحشرات خردي كه در زمين زندگي مينمايند به قتل
نرسند.
-حيوانات
را ذبح نمي كنند و گوشت آنرا نمي خورند، از همين جهت آنان بنام (نباتي ها) ياد
ميشوند.
-در معارك
و جنگها، بخاطر اينكه خون كسي نريزد و زنده ها كشته نشوند، شركت نمي ورزند، به همين
جهت ايشان هميشه در صلح زندگي ميكنند و از شدت و تندي به دور
هستند.
4-عواطف:
-بايد تمام عواطف و احساسها كشته شود ،
راهب به دوست داشتن و بدبيني، به غم و خوشي، به سردي وگرمي ، به خوف و حياء، به خير
وشر، و به گرسنگي و تشنگي احساس ندارد ، بنابرآن واجب است بروي كه به درجهء خمود
وجمود و غفلت برسد، بحدي كه تمام عواطف انساني را درنفس
بكشد.
-بعضي از
آنها را چنين مشاهده ميكني كه موي جسدش كنده ميشود ولي هيچ نوع دردي از آن احساس
نمي كند0
5- عريان
بودن :
-بهترين و بلندترين كشتن عواطف رسيدن به
مرحلهء برهنگي است كه آن از بارزترين شعاير جينيه به شمار ميرود ، كسي كه به اين
مرحله رسيد در جاده ها بدون لباسي كه بدنش را بپوشاند ، سير ميكند و به شرم وحياء
احساس نمي كند. -راهبها برهنه زندگي ميكنند و اين عمل شان از مفكورهء فراموشي عار
وحياء سر چشمه ميگيرد ، كه اين عمل ، ايشان را [به نظرخودشان] به مرحلهء نجات و
جاويداني ميرساند0
-اگر شخص
برهنه به حياء، خوبي و بدي احساس كرد آن شخص هنوزهم به دنيا تعلق و بستگي دارد كه
اين خود مانع از رسيدنش به كاميابي و نجات است.
-احساس
كردن به حياء متضمن تصور گناه است و عدم احساس به حياء معنايش عدم تصور گناه است،
پس كسيكه ميخواهد زندگيى داشته باشد كه از دردها خبري نداشته باشد بايد برهنه زندگي
كند و لباسش آسمان و هوا باشد.
6-خود كشي
تدريجي:
- راهبان و نساك ايشان بخاطر آنكه
گرسنگي را احساس نمي كنند و بخاطر
قطع علايقي كه ايشان را به زندگي مرتبط ميسازد، طعام را و هر چيزي را كه غذاي جسم
باشد ترك ميكنند و اين كار مفضي به خود كشي تدريجي از طرف گرسنگي
ميشود.
-رسيدن به
اين مرحله به اين معناست كه شخص از زير سلطهء جسد فاني خود بر آمده، حالا وي موي
بدن خود را ميكند وجسد خود را به پديده هاي مشكل طبيعي پيش ميكند وگرسنه ميسازدش تا
آنكه بميرد.
-خود كشي و
انتحار مرتبه ايست كه به آن جز رهبان هاي خاص الخاص جيني كس ديگر نمي رسد، آنان
بخاطر رغبت و ميل به نجات و خلود اين كار را ميكنند، و به اين مرتبه وقتي ميرسند كه
سيزده سال را در مبادي و تعاليم مشكل رهبانيت اين دين سپري
نمايند.
-مردم عام
جينيه بر اين اكتفاء ميكنند كه كسي را نكشند، گوشت نخورند، و از ضرر رسانيدن به
انسان و حيوان دوري جويند و بالاي رغبات مادي غلبه حاصل
كنند.
چهارم
: افكار
و معتقدات ديگر آنان:
-روح تا آنوقت در بند مرگ و
ولادت گرفتار است كه به مرحلهء نور وسعادت برسد، وقتي به اين مرحله رسيد لذتي را
ميابد كه هيچ لذت دنيايى به آن برابر شده نمي تواند.
-به راه
نور انسان توسط تطبيق أشياء ذيل
خواهد رسيد:
1-اعتقاد
درست به رهبران بيست و چهارگانه جينيه و دور شدن از اوساخ گناهاني كه به نفس انسان
چسپيده است.
2-علم
درست: كه توسط آن شناخت كائنات از
ناحيهء مادي و
روحي حاصل ميشود.
3-اخلاق
درست: توسط آراسته بودن به نيكي ها، خالي بودن از بدي ها، عمل به عفت و
پرهيزگاري.
-مراتب علم
جيني پنج است:
1-ادراك به
طريق حواس.
2-علم از
طريق وثائق مقدسه.
3-علم به
وجدان محدود كه آن توسط روح، بعد از پاك شدنش از اوساخ، درك
ميشود.
4-علم
به وجدان محيط كه آن توسط روح، بعد
از گذشتنش از زمان و مسافه، درك ميشود.
5-علم به
اشياء پوشيده در ضميرها و به تصورات مخفي، كه انسان به اين مرتبه نمي رسد مگر بعد از
رياضات شاقه و مشكل.
-(مهاويرا)
سه مرتبه اش را از اول با خود داشت و دو مرتبهء ديگرش نيز برايش حاصل گرديد تا مرشد
و داعي مذهب خود شد.
-براي
جامعـهء جيـني معبد چيز ضروري بـوده آباد كردن آن از جملهء فرائض
ديني بالاي
شان بشمار ميرود.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-جينيه قيامي است بالاي
هندويت كه از آلهه و طبقات آن انكار ميورزد، ولي از روش عام و شعاير بارز آن خود را
آزاد كرده نتواست، بنابرآن براي خود معبوداني اتخاذ نموده
است.
-افكار
جينيه اصلا بر افكار هندويت استوار است مثل اعتقاد به انطلاق، كارما، نجات، تناسخ،
تكرار تولد، دعوت به سوي امور سلبي، ولي با اندكي رنگ آميزي اين عقايد به رنگ جينيه
و تطوير وتغيير آن تا با عقايد جينيه ملائمت و موافقت نمايد.
-جينيه
ادعا ميكند كه فلسفهء وي به جيني اول باز ميگردد، كه وي در تاريخ هاي خيلي قديم
ميزيسته وهمچنان به جيني هائي باز ميگردد كه يكي بعد ديگري آمده اند، و بيست وسوم
آنها ( بارسوانات) و بيست چهارم آنها
( مهاويرا ) بود و شعاير اين دين، كه در مرحلهء دور و درازي از زمانه ها تشكيل شده،
به دست وي استقرار يافت.
-ظهور اين
دين همركاب با ظهور دين بودائي بود كه هر دو به حيث دو نهضت در داخل فكر هندويت
بود.
-چنين
عقيده وجود دارد كه نصرانيت مفكورهء روزه گرفتن را از چيزي كه در آن حيات باشد از جينيه گرفته اند، زيرا نصارى در چند
روز محدود، از گوشت و از هر چيزي كـه از گوشت درست ميـشود روزه ميـگيرند و در آن
ايام با طعام
هاي نباتي زندگي
ميكنند.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-جينيه از
هند خارج نشده، معابدش در كلكتا و دلوارا زياد است، و نيز معابدي در كهجورا و جبل آبو دارند كه در زينت و
زخرفه از عجائب دنيا به شمار ميرود، و در قرن دوم قبل از ميلاد غار بزرگ شان را، كه
بنام (هاتي كنبا) مسمى است، در منطقهء ادريسه، حفر نمودند، آنان غارهاي ديگري هم در
اطراف هند دارند، كه بر مهارت ايشان
در كندنكاري تماثيل و رسوخ قدم شان در اعمارمعابد و تزيين آن به نقش هاي
عجيب، دلالت ميكند.
-شمار فعلي
شان به يك مليون نفر ميرسد كه در تجارت و قرض دادن به بانك ها كار ميكنند، اكثر
آنان از جملهء ثروتمندان اند كه اين
امر ايشان را در نشر كتب شان و تأثير شان بر فرهنگ هند، كمك كرده
است.
مراجــع:
1-
حضارة
الهند
غوستاف لوبون.
2-مهاويرا:مؤسس
الجينية
ثقافة الهند- دسمبر 1951م.
3-الفلسفة
الجينية
محي الدين ألوائي.
4-تاريخ
الإسلام في الهند
عبد المنعم نمر.
5-فلسفة
الهند القديمة
مولانا
محمد عبدالسلام الرامبوري.
6-اديان
الهند الكبري
د. احمد شلبي-ط6- النهضة المصرية.
7-حقائق عن
الهند
منشورات ادارة الاستعلامات الهندي.
8-اديان
العالم الكبرى
حبيب سعيد.
مراجع
بيگانه:
H.
G. Wells: A short History of the World.-1
2-Berry: Religions of the World.
History
of Budhist Though: Edward
thomas.-3
4-Weeche and Rylamds: The peoples and Religions of
India.
حشاشون
تعريف:
حشاشون يك
گروه اسماعيلي، فاطمي، نزاريهء مشرقيه اند كه از ديگر فاطمي ها جدا شده اند و به
امامت نزار بن مستنصر بالله و اولاد
وي دعوت ميكنند، مؤسس شان حسن بن الصباح بود كه قلعهء «الموت» را بحيث مركز
دعوت و پايتخت دولت خود قرار داده بود، اين فرقه در قتل و ترور، بخاطر اهداف سياسي
و ديني، و در تعصب، امتياز خاصي داشتند، كلمهء «حساسين» (ASSASSIN) به اشكال
مختلف در لغت اروپايى ها داخل شده و به معناي: قتل ناگهاني، قتل بطور غدر و خيانة،
و يا قاتل حرفوي، استعمال ميشود.
تأسيس و
افراد برازنده:
1-حسن بن
الصباح:
-سال 430هـ
در ري تولد شد و به مذهب شيعه زندگي خودرا
آغاز نمود، بعدا در عمر (17) سالگي طريقهء اسماعيليهء فاطميه را در پيش
گرفت، سال 471هـ/1078م به طرف امام خود المستنصر بالله رفته حج نمود و بعد از آن
بازگشت كرد تا دعوت را در فارس به نشر برساند، تعدادي از قلعه ها را تصرف كرد و
مهمترين آنها قلعهء الموت بود كه آنرا پايتخت دولت خود ساخت.
-در زمان
وي سـال 487هـ/1094م امـامش المستنصر بـالله مـرد، و وزير
بدر
الجمالي، پسر بزرگ و ولي عهدش يعني ( نزار) را به قتل رسانيد تا امامت را به پسر
كوچك (المستعلى) كه خواهر زادهء وزير بود، انتقال نمايد، اين كار سبب شد كه فاطميه
به دو بخش تقسيم شود: نزاريهء مشرقيه و مستعليهء مغربيه.
-حسن بن
الصباح به امامت نزار دعوت نموده مدعي شد كه امامت به نواسهء نزار، كه به طريق مخفي
به قلعهء الموت آورده شده، نقل نموده است ، گاهي چنين اظهار نظر گرديد كه وي طفل
بوده از مصر به فارس گريختانده شده و گاهي هم گفته ميشد كه زني از زنان نزار كه از
وي حامل بود به الموت آورده شد و آنجا وضع حمل نمود. همينطور امر و سرنوشت امام
جديد در كتمان و خفاء باقي ماند.
-حسن بن
الصباح در سال ( 518هـ/1124م) بدون نسل و اولاد وفات نمود، زيرا وي در زندگي خود دو
پسر خودرا به قتل رسانيده بود.
2-كيا بزرگ
آميد: از سال (
518هـ/ 1124م) تا سال (532هـ/1138م)
حكومت كرد، وي در اول قومندان قلعه "لاماسار" به مدت بيست سال بود، در دوران
حكومتش با همسايه هاي سلجوقي اش چندين بار داخل معركه و جنگ شده بود، وي نسبت به
حسن بن الصباح در سياست رسيده تر و بردوبارتر بود.
3-محمد بن
كيابزرگ آميد: از سال
(532هـ/1138م) تا سال (1162م) حكومت نمود، در دعوت به سوي امام خيلي توجه داشت و
احترام ظاهري به فرائض اسلام را لازم گردانيد، به قتل بسياري از پيروانش كه به
امامت پسرش عقيده داشتند اقدام نموده يك تعداد ديگرش را عذاب و تبعيد
كرد.
4-حسـن
ثاني بـن مـحمد: حكـومت
وي از سـال (1162م) تـا سـال
(561هـ/1166م)
بود، در رمضان سال 559هـ برپاشدن قيامت را اعلان نموده شريعت را به پايان رسانيد
(لغوكرد)، تكاليف را ساقط كرد، خوردن را در رمضان مباح دانست، بعد از آن اقدام به
كار بزرگتري نمود و ادعا كرد كه وي در ظاهر گرچه نواسهء كيابزرگ است ولي در حقيقت
امام عصر و پسر امام سابق و از نسل نزار ميباشد.
5-محمد
ثاني بن حسن ثاني: حكومتش
از سال (561هـ/1166) تا سال (607هـ/1210م) بود، نظريهء قيامت را پيشرفته تر ساخت و
محكم گردانيد، در اين امر، ضعيف شدن و فروپاشي حكومت سلجوقيها در دوران وي، ظهور
تركيها و شروع توسعهء آنان، به وي
كمك نمود.
6-جلال
الدين حسن سوم بن محمد دوم: حكومتش
از ( 607هـ/1210م) تا (1221م) بود، وي عقايد اجداد خودرا در بارهء قيامت ترك نموده
آنان را لعنت و تكفير كرد، كتابهاي شان را سوخت و اسلام خويش را اعلان نمود، و
ارتباط را با عالم اسلامي شروع كرده به خليفهء عباسي الناصر لدين الله، و به سلطان
سلجوقي خوارزم شاه و ديگر ملوك و امراء نامه نوشت و به ايشان دعوت راستين خودرا به
سوي تعاليم اسلام اعلان مينمود، به اين عملكرد وي، همهء بلاد اسلامي خوشحال شدند، و
پيروانش به عنوان مسلمانان جديد شناخته ميشدند.
7-محمد سوم
بن حسن سوم: (در بعضي
كتابها بنام: علاء الدين محمود ذكر شده) حكومتش از سال (1221م) تا سال( 1225م) بود:
در عمر (9) سالگي جانشين پدرگرديد، وزير پدرش حاكم الموت شد، در دوران وي، مردم بار
ديگر به محرمات، ارتكاب گناهان و الحاد روآوردند. اين طفل پنج شش سال حكومت كرد،
بعد از آن تكليف عقلي (عصبي) برايش پيش شد و دزدي، رهزني و تجاوزها عام
گرديد.
8-ركن
الدين خورشاه :
(1255-1258م) : سال 1256م هلاكو حمله اي را به هدف قلعه هاي اسماعيليه به راه
انداخت ، و همينطور به پيش ميرفت تا آنكه سال 654هـ ركن الدين قلعهء الموت را با
چهل قلعه و حصن ديگر كه بعدا همهء آنها به خاك برابر كرده شد، تسليم وي كرد،
بنابرآن هلاكو از ركن الدين استقبال نمود و يك دختر مغلي را به نكاحش در آورد، ولي
در سال 1258م قتل ناگهاني (ترور) كردش و كارش را به آخر رسانيد، و به قتل وي دولت
سياسي حشاشي ها نيز در فارس ختم شد.
9-شمس
الدين محمد بن ركن الدين: روايات
اسماعيليه چنين ميگويد: ركن الدين پسر خود شمس الدين محمد را مخفي نموده بود كه
بعدا خودرا نا آشناساخته، از گير
هلاكو، به جهتي در جنوب قوقاز گريخت، و بعدها در راهي كه ميان اصفهان و همدان قرار
دارد، درقريهء ( انجودا ) استقرار يافت، و تا وفات خود در نصف اول قرن هشتم هجري،
همانجا باقي ماند، از نسل وي سلسله اي از ائمه در قرن نهم به ظهور رسيد كه خاندان
آغاخان نيز از آن جمله است. بعد از شمس الدين، حشاشون به دو بخش تقسيم
شدند:
* بعض شان
امامت محمدشاه را اعلان نموده به
امامت وي وبه امامت ائمه اي كه از نسل وي آمدند اعتراف نمودند، سلسلهء شان در نصف قرن دهم هجري ختم شد كه آخرين
آنان امام ظاهر شاه سوم معروف به (دكني) بود، وي به هند هجرت نموده آنجا در سال
950هـ وفات كرد و سلسله قطع شد، ولي تاحال هم پيرواني از ايشان در مصياف و قدموس در
سوريه وجود دارد.
*
پيروان سلسلهء ديگر به امامت قاسم
شاه اعتقاد دارند، ولي فرقهء اول نسبت به اين فرقه تعداد زيادي را تشكيل ميدهند،
اين ها به بلندي هاي نهر جيحون هجرت نموده بودند.
حشاشون در
بلاد شام:
-از ميان
آنان در بلاد شام نيز رهبراني ظهور نمود,مثل:بهرام استر آبادي و اسماعيل فارسي
داعي، ايشان توسط جلب رضوان بن تتش والي حلب به مذهب خويش استفادهء زيادي
نمودند،تعداد زيادي از اسماعيليهء فارس به آنسوكوچ نمودند و اين كار سبب قوت وشوكت
شان در بلاد شام گرديد.
-شخصيت
ديگري نيز تبارز نمودكه وي عبارت است از: شيخ الجبل سنان ابن سليمان بن محمود معروف
به رشيد الدين، وي در بصره نشأت نموده علوم خود را در قلعهء الموت فرا گرفته بود
وهمصنفي وليعهد، حسن ابن محمد بود كه همين وليعهد وقتي حكومت برايش رسيده بود سنان
را به كوچ كردن به بلاد شام امر كرده بود.
-وي به
بلاد شام انتقال نموده اسماعيليه را به اطراف خود جمع كرد و به اين صورت داراي نفوذ و قوت گرديدند،
مردم به امامت وي اعتراف نمودند، ولي بعد از مرگش دوباره به طاعت امامان قلعهء
الموت باز گشتند، وي شخص مخفي بود و آنان
وي را از جملهء بزرگترين شخصيات خويش، على الاطلاق ميدانند.
-تعدادي از
قلعه ها را تصرف نمودند، با زنگيها مقاوت نمودند، و چندين بار قصد ترور صلاح الدين ايوبي را
كردند.
-وي
جانشينان ضعيفي از خود به جاگذاشت كه به سهولت توسط ظاهر بيبرس ختم
شدند.
-ازجملهء
قلعه هاي شان در شام : قلعهء بانياس، حصن قدموس، حصن مصياف،
الكهف،
الخوابي، المنيقه، و القليعه است.
افكار و
معتقدات:
1-عقايد شان نسبت به ضروربودن امام
معصوم كه منصوص عليه و پسر بزرگ امام سابق باشد، باديگر اسماعيليه موافقت
دارد.
2-هر رهبري
كه از رهبران حشاشون ظهور ميكنند به حيث حجت و داعي براي امام مستور شمرده ميشود،
البته به استثـناء حسن ثاني و پسرش كه اين دو ادعا كردند كه خود شان امام هستند و
از نسل نزار ميباشند.
3-رشيد
الدين سنان بن سليمان كه امام حشاشون در بلاد شام بود، بر علاوه از عقايد
اسماعيليه كه به آن اعتقاد دارند،
عقيدهء تناسخ را ايجاد نموده ادعا
كرد كه وي غيب را ميداند.
4-حسن ثاني
بن محمد: برپا شدن قيامت را اعلان نموده شريعت را لغو كرد و مكلفيت را ساقط
ساخت.
5-حج در
نظرشان ظاهرا بسوي بيت الحرام (بيت الله)
بوده ولي در حقيقت بسوي امام زمان است، چه ظاهر باشد چه مخفي و
مستور.
6-در بعضي
از مراحل شعار شان اين بود: ( در وجود هيچ
موجود نيست و كل چيز مباح است).
7-يكي از
وسائل شان ترور منظم بود، طوريكه اولا اطفال خودرا به طاعت كوركورانه و اعتقاد به
هر چه كه براي شان گفته ميشد تربيه ميكردند، وقتي بازوي شان قوي ميشد آنان را به
سلاح معروف وقت خصوصا به خنجر آشنا ميساختند، پنهان كاري و اختفاء را نيز براي شان
مياموختند، حتى فدائي قبل از اينكه يك كلمه از اسرار خود را فاش كند بايد خودرا به
كشتن دهد. به همين طريق گروه فدائي را تربيه كرده بودند كه توسط آن عالم اسلامي را
تهديد ميكردند.
8-توسط
سلسله اي از قلعه ها و حصارها از خود دفاع ميكردند، و در هر جاي بلند قلعه اي به
خود درست كرده بودند، و هر قلعه اي را كه ميديدند در تصرف آن
ميكوشيدند.
9-كمال
الدين بن العديم مؤرخ در بارهء شان ميگويد: در سال (572هـ/1176م) باشندگان جبل
السماق در گناهان و فسوق فرو رفتند و خويش را متطهرين( پاك شونده گان) نام نهادند،
در مجالس شراب نوشي، زنان و مردان خلط شده حتى مرد از خواهر و دختر خود پرهيز نمي
كرد، زنان لباس مردان را پوشيدند و بعضي از آنها اعلان ميكرد كه سنان پروردگارش
است.
ريشه هاي
فكري واعتقادي:
-اصول اساسي شان اصول شيعه و در قدم دوم
اسماعيليه است.
-بعد از
مـوت امـام المستنصر بالله امامت را به پسر بزرگش نزار ادعا كردند كه
وي قبل از
تسليم شدن امامت با پسرش كشته شد.
-مفكورهء
تربيه كردن فدائيان را حسن بن الصباح از امام خود المستنصر، در وقت ملاقاتش با او،
اخذ نموده بود.
-قتل و
ترور يگانه وسيلهء ديني و سياسي، در راه استحكام عقايدشان و ايقاع رعب وخوف در
دلهاي دشمنان شان، بود.
-مفكورهء
تناسخ كه رشيد الدين سنان به سوي آن دعوت مي كرد از نصيريه اخذ شده
بود.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-دعوت شان از كرمان و يزد به طرف وسط
ايران و اصفهان پيش رفت، بعدا به خوزستان و بعد به دامنهء كوه ديلم رسيد و در قلعهء
الموت مستقرشد، از جانب شرق به مازندران و قزوين رسيدند و مناطق رودبار ، لاماسار و
كوهستان را تصرف كردند، و بسياري از قلعه ها و حصارهايى را در طول وعرض بلاد تصرف
نمودند، كه از جملهء قلعه هاي شان: بانياس، مصياف، قدموس، الكهف، الخوابي و سلميه
بشمار ميرود.
مراجــع:
1-الحشاشون
تأليف برنارد لويس، برگرداننده به عربي محمد
العزب موسى- دارالمشرق العربي الكبير-بيروت
-ط1-1400هـ/1980م.
2-طائفة
الاسماعيليه:
د. محمد كامل حسين.
تاريخها
نظمها،و عقايدها
3-اسلام
بلا مذاهب
د. مصطفى الشكعة.
4-اصول
الاسماعيلية و
برنارد لويس.
الفاطمية و
القرمطية
تعريف:
حركت فكري
داروينيه منسوب به پژوهشگر انگليسي تشارلز داروين ميباشد،
شخص مذكور
كتابش را ( اصل الأنواع ) سال
(1859م) به نشر رسانيد، مفكورهء نشوء و ارتقاء را در آن مطرح نموده توسط آن ارزشهاي
ديني را متزلزل ساخته آثار سلبي را بر فكر جهاني بجاگذاشت.
تأسيس و
افراد برازنده :
-تشارلزداروين كه صاحب همين مدرسهء فكري
بود، پژوهشگر انگليسي است، در سال 1859م كتابش را بنام « اصل الانواع» به نشر
رسانيد، وي در اين كتاب نظريهء خود را پيرامون نشوء و ارتقاء مورد بررسي قرار داده
و اصل حياة [زندگي انسان] را مكروبي ميپندارد كه چندين مليون سال قبل در آب گرم جمع
شده اي وجود داشته، و اين مكروب مرحله به مرحله پيشرفت نموده در يكي ازمراحل به شكل
بوزينه در آمده و آخر به صورت انساني تكميل گرديده است، اين شخص باهمين نظريهء خود
عقيدهء ديني را كه انسان در ابتداء منسوب به سوي آدم و حواء عليهما السلام هستند، به دور انداخته
است.
-آرثركيت:
دارويني متعصبي است، ولي اعتراف دارد كه اين نظريه تاحال دلائلي ندارد، بنابرآن به
تحرير جديدي ضرورت دارد، وي ميگويد: «نظريهء نشوء و ارتقاء تاهنوز بدون دليل بوده و همينطور
خواهد ماند و يگانه سبب گرايش ما بدان اينست كه تنها بديلي كه براي آن وجود دارد
ايمان به خلق موجوده است كه آن علي الاصلاق درست نيست».
-جوليان
هكسلي : دارويني ملحدي است كه در قرن بيستم قد علم كرد، وي در بارهء اين نظريه
ميگويد:
* «همينطور
علم حياة انسان را در مركز مشابه به آنچه بالايش انعام شده، به حيث سيد مخلوقات قرار ميدهد،
البته همانطور كه اديان ميگويد».
* «از
جملهء مسلمات و امور پذيرفته شده اينست كه انسان در زمان حاضر سردار مخلوقات است،
ولي ممكن است كه مقام وي را گربه و يا موش اشغال نمايد».
* وي
ميپندارد كه انسان مفكورهء « الله» [خدا پرستي] را در زمان عاجزي و ناداني خود
اختراع نموده بود، اما حالا كه ميداند و برطبيعت خودش سيطره نموده است ديگر ضرورتي
[ به خدا پرستي] ندارد و خودش در يكزمان واحدهم عابد است و هم
معبود.
* وي
ميگويد: «بعد از نظريهء داروين انسان نمي تواند كه خودرا از جملهء حيوانات
نشمارد».
* ليكونت
دي نوي: از مشهور ترين مترقيان جديد است،
كه در حقيقت خودش صاحب نظريهء
مترقي «تطوريه» مستقل ميباشد.
-د. هـ.
سكوت: خيلي دارويني متعصب است، وي ميگويد: «مفكورهء نشوء بخاطري آمده است كه باقي
بماند، و ممكن نيست كه از آن دوري جوييم، ولو كه به حيث يك عمل اعتقادي
گردد».
-برتراند
راسل: يك فيلسوف ملحد ميباشد كه مفكورهء دارويني را تأييد نموده آنرا از ناحيه
ميخانيكي تقويهء مينمايد، و ميگويد: « همان عملي كه جاليلاي و نيوتن بخاطر فلك
انجام دادند، داروين بخاطر علم حياة انجام داد».
افكار و
معتقدات:
اول نظريهء
داروين : اين
نظريه پيرامون چند فكر و چند امور فرضي چرخ ميخورد كه آنها قرار ذيل
اند:
-داروين چنين تخمين ميكند كه موجودات
عضوي كه داراي مليونها حجره اند در اصل موجود حقير و داراي حجرهء واحد بوده
اند.
-اين نظريه
چنين تخمين ميكند كه كائنات عضوي از سوي سادگي و عدم تعقيد به سوي اغلاق و تعقيد
ترقي نموده اند.
-اين
كائنات از سوي انحطاط به سوي ترقي به تدريخ پيش ميروند.
-طبيعت به
اشياء قوي النوع اسباب بقاء، نمو، و كيفيت پذيري باهمزيستانش بخشيده است، تا در
برابر حوادث مقاوت نموده در نردبان ترقي بالا رود، كه اين خود مؤدي به تحسين و ترقي
نوعي مستمر ميشود و از آن انواع جديد مترقي به ميان ميايد، همچنون بوزينه و انواع
مترقي تري كه در صورت انسان جلوه گر ميگردد، و بر عكس ميابيم كه طبيعت همين قدرت را
از اشياء ضعيفه سلب نموده است كه آنان افتيده از بين ميروند.
-داروين
اين نظريهء خود را از «الانتقاء الطبيعي» مالتوس اخذ نموده
است.
-مـميزات
فـردي در داخـل يـك نوع به مرور زمانه هاي طويل منتج به انواع
جديده
خواهد شد.
-طبيعت
بدون كدام نقشهء پلان شده ميدهد و محروم ميسازد، بلكه رفتار كوركورانه دارد، و خط
سير ترقي و تطور در ذات خود كج و مضطرب بوده به يك قاعده و قانون دوامدار منطقي
سيرنمي كند.
-نظريه در
ذات خود فرضي و بيولوجيكي بوده از نظريات فلسفي بدور ميباشد.
-نظريه به
دو اصل استوار بوده كه هريكي از ديگرش مستقل و جدا است:
1-موجودات
حيه در زمانه هاي تاريخي به تدريج پيدا شده و به يكبارگي پيدا نگرديده اند، براي
اثبات اين اصل ممكن است برهان و دليل بياورند.
2-اين
مخلوقات سلسلهء ميراثيى دارند كه طي عمليهء تطور و ترقي تدريجي دور و درازي، بعضي
از آنها از بعضي ديگرشان به طريق تعاقب پيدا شده اند، و اين اصلي است كه تاحال
دليلي به اثبات آن آورده نتوانسته اند، زيرا در سلسلهء تطوري كه آنها گمان ميكنند،
يك حلقه و يا چندين حلقه مفقود است.
-نظريه
چنين تخمين ميكند كه هر مرحله اي از مراحل ترقي بطور حتمي و ضروري زادهء مرحلهء
قبلي خود است، يعني عوامل خارجي است كه نوعيت اين مرحله را تعيين مينمايد،
هرچه خط سير تطور و ترقي در ذات خود،
در تمام مراحلش، يك خط مضطرب و مشوش بوده كه يك غايهء معين و هدف عالي ندارد، زيرا
پيدا كنندهء آن كه طبيعت است، عقل و دانش ندارد بلكه كوركورانه سير ميكند.
دوم: آثاري
كه اين نظريه از خود بجاگذاشت:
-قبل از
اين نظريه، به سبب انقلاب فرانسه، مردم به سوي آزادي عقيده
دعـوت
مي كردند، ولي بعد از آن الحاد خويش را
اعلان نمودند، الحادي كه به طريقهء عجيـبي نشر شده از اروپا به اطراف جهان نقل
گرديد.
-طبق اين
نظريه، براي كلمهء: آدم، حواء، جنت، درختي كه آدم وحواء از آن خوردند، و خطيئة «طبق
عقيدهء نصارى كه عيسى u بخاطر نجات يافتن
بشر از گناه موروثش به دار آويخته شد، گناهي كه از وقت آدم تا وقت داركشيدن به آنان
چسپيده بود» ديگر مدلول و مفهومي براي اين كلمات باقي نماند.
-افكار
مادي بر عقول طبقهء دانشمند سيطره نموده مادي بودن انسان و مسخربودنش را تحت قوانين
ماده تلقين كرد.
-تعداد
زيادي از مردم خودرا از ايمان به الله، بطور كامل و يا نزديك به كمال خالي و فارغ
نمودند.
-عبادت و
پرستش طبيعت: داروين ميگويد: «طبيعت هر چيز
را خلق ميكند و قدرتش در خلق نمودن بيحد و اندازه
است».
-در ادامه
ميگويد: « تفسير نشوء و ارتقاء به آن گونه كه خداوند در آن دخالت داشته باشد به
منزلهء داخل كردن عنصر خارق طبيعت در قانون ميكانيكي صرف
است».
-ديگر
فائده اي در بحث پيرامون غايه و هدف از وجود انسان به نظر آنان ديده نمي شود، زيرا
داروين نسب انسان را به بوزينه ربط داده است، بلكه چنين فكر نموده كه جد حقيقي
انسان همان مكروب كوچكي بوده كه پيش از چندين مليون سال در آب جمع شدهء ايستاده اي
زندگي ميكرده.
-علوم غربي
مفكورهء «غائيه» را [علمي را كه از غايات و نتائج بحث ميكند]، بدليل اينكه ديگر
پژوهشگر علمي به آن ضرورت ندارد و آن در دائرهء علمش داخل نمي شود، به كلي مهمل گذاشته
اند.
-توسط اين
نظريه تعدادي از فكرها گرفتار يأس، نا اميدي و ضياع گرديد، و گروه هاي حيران، و
مضطرب كه با خلاء روحي مبتلا اند به ظهور رسيدند.
-بالاي
زندگي بي نظمي عقيدتي چيره شد، و اين زمان زمان اضطراب و ضياع
گرديد.
-نظريهء
داروين هشدار و مقدمه اي براي تولد و ظهور نظريهء فرويد در تحليل نفسي، نظريه
برجسون در روحانيت جديد، نظريهء سارتر در وجوديه، و نظريهء ماركس در ماديت بود،
تمام اين نظريات ، در طرز تفكر و تفسيرشان
از انسان، حيات و سلوك از همان اساسي استفاده كرده اند كه داروين وضع كرده
بود و بالاي آن اعتماد نموده اند.
-داروين
چنين فكر ميكند كه انسان حيواني مثل ديگر حيوانات است، همين فكر وي علوم و عقايد را
هيجان زده ساخته است.
-انسان در
نظر آنان صرف يك آئينه است كه در آن تقلبات و تغييرات بدون سنجش طبيعت منعكس
ميشود.
مفكورهء
ترقي «تطور» حيوان بودن انسان را تلقين كرد و تفسير علمي ترقي و تطور به مادي بودنش
اشاره نمود.
-نظريـهء
تـطور بـيولوجيكي بخاطري نقل گرديد كه به حيث يك فكر فلسفي
قرار گرفته، دعوت به سوي تطور مطلق در هر
چيز نمايد، تطوري كه بدون حد و حدود باشد، بعدا اين تطور بالاي دين، ارزشها و تقاليد
بازگشت نموده اين اعتقاد را بميان آورد كه هر عقيده و يا نظام و يا اخلاق و عاداتي
كه در عقبش ديگري وجود داشته باشد البته به وجود زماني، آن عقيده و نظام و اخلاق
افضل و كاملتر است.
-برتراند
راسل ميگويد: «كمالي كه ثابت باشد وجود ندارد و نه حكمتي كه بعد از آن ديگري نباشد،
و هر عقيده اي كه ما به آن معتقد باشيم آن هميشه باقي نمي ماند، گرچه كه فكر كرده
باشيم كه آن مشتمل بر حق ابدي است، زيرا مستقبل ضامن آنست كه بالاي ما
بخندند».
-ماركس از
نظريهء داروين در مادي بودن انسان استفاده نموده، و مقصودش را در زندگي منحصر به سه
چيز كرده بود: حصول غذاء، حصول مسكن، و پوره كردن غريزهء جنسي، و تمام عوامل روحي
را مهمل گذاشته است.
-فرويد از
نظريه داروين در حيوان بودن انسان استفاده نموده و ازهمين نظريه مدرسهء خود را در
تحليل نفسي تكوين وتشكيل نموده، سلوك انسان را فقط برمبناي غريزهء جنسي تفسير كرده
است ، بنابرآن انسان در نظروي يك حيوان جنسي بوده كه جز فرمانبرداري از اوامر
غريزهء جنسي چارهء ديگري ندارد اگر از آن نافرماني كرد طعمهء اعصاب خرابي خواهد
شد0
-دوركايم
از نظريهء داروين در حيوان بودن و مادي بودن انسان استفاده نموده توسط نظريهء عقل
جمعي ميان هر دو جمع كرده است0
-برتر اند
راسل از اين نظريه درتفسير تطور اخلاق استفاده نموده است ، اخلاقي كه نزد وي از
محرم ( التابو ) به سوي اخلاق طاعت الهي ترقي و تطور نموده واز آنجا به سوي اخلاق
مجتمع علمي ترقي كرده است 0
تطور نزد فرويد، دين را تفسير جنسي نموده
است، (دين همان احساس پشيماني پسران است از كشتن پدرشان، پدري كه آنان را از
استمتاع[استفادهء جنسي] مادرشان محروم ساخته بود، بعد عبادت پدرشروع شد، بعدا عبادت
(طوطم) وبعد از آن عبادت قواي پنهاني در صورت دين آسماني شروع گرديد، و همهء دوره
هاي آن از عقدهء اوديب سر چشمه ميگيرد وبرآن تمركز ميكند0
سوم :
فعاليت يهود وقواي تخريبكار در نشر اين نظريه:
-داروين يهودي نبود بلكه
نصراني بود، ليكن يهود و ديگر قوتهاي تخريبكار، گمشدهء خود را كه درعقب آن سرگردان
بودند درنظريهء وي يافتند، بنابرآن در راه استفاده از آن بخاطر ازبين بردن ارزشها
در زندگي مردم كار كردند0
-پروتوكولات
حكماء صهيونست چنين ميگويد : (چنين تصور نكنيد كه سخنان ما كلمات ميان تهي است
وملاحظه خواهيد كرد كه كاميابي داروين، ماركس ونيتـشه را ما قبلا طرح ريزي كرده
بوديم، و اثر غير اخلاقي روش اين علوم ، بر فكر اممي [ بر فكرغير يهودي ] براي ما
تأكيدا واضح خواهد بود ).
-در حاليكه
اين نظريه يك نظريهء خالي از دليل كافي بوده و همينطور بلا دليل خواهد ماند، مي
بينيم كه به سرعت دهشت آوري گسترش ميابد كه اين خود -دليلي بر وجود دستهاي پنهاني
در نشر آن ميباشد.
-تقديس و
تعظيم خارق العاده و عجيب از داروين،كه وي از بزرگترين آزادكنندگان فكر بشري است
واينكه وي مغلوب كنندهء طبيعت ميباشد [نيز از دلائل دست داشتن يهود در اين مسئله به
شمارميرود ]0
-ميلان ورغبت جريده ها به صورت كامل به
اينكه وي را درمقابل كليسا ايستاده نمايند ودشمنان اين نظريه را تشهير وتمسخر كنند،
البته اين بخاطري است كه ملكيت اكثر جرايد به يهود واتباع آنان تعلق دارد 0
چهارم : كسانيكه
برضد اين نظريه اند وبرآن نقدنوشته اند:
آغاسيز در انجلترا و اوين در امريكا بر آن
نقد نوشته وگفته اند: (نظريه وافكار داروينيه خرفات علمي محض بوده و به زودي فراموش
خواهد شد)0 همچنان دانشمند فلكي هرشل واكثر استادان دانشگاه ها در قرن گذشته برآن
نقد كرده اند0
-كريسي
موريسون ميگويد : ( قائلين به نظريهء تطور، در بارهء وحدات موروثي «الجينات» هيچ
چيزي نمي دانستند، و در آنجائيكه حقيقة تطورشروع ميشود جابجا ايستاده ميشوند، يعني
در نزد خليه [حيوان خردي كه دارى حجرهء واحد است].
-انتوني
ستاندن صاحب كتاب (العلم بقرة مقدسة) در بارهء حلقهء مفقوده بحث ميكند - و آن سرحدي
است كه دارويني ها از بستن آن عاجز آمده اند - وي ميگويد: «نزديكتر به حق اينست كه
بگوييم: حصه و بخش بزرگي از سلسله مفقود بوده نه صرف يك حلقه، بلكه در وجود خود
سلسله ما شك و ترديد داريم».
-ستيـوارت
تشيس ميگويـد: « علماء علم حيات بطور جزئي قصهء آدم و حواء
را همانطور
كه اديان روايت ميكند تأييد كرده اند و مفكورهء درست در اجمال آن
است».
-اوستن
كلارك ميگويد: «هيچ علامه و نشانه اي وجود ندارد كه انسان را وادار به اين عقيده
كند كه يك مرتبهء بزرگي از مراتب حيواني از مرتبهء ديگرش به وجود آمده است، بلكه هر
مرحلهء آن وجود خاصه و متميز خود را دارد كه زادهء عمليهء تخليق خاصه و ممتازي بوده
است، انسان در روي زمين ناگهان و برهمين شكلي كه فعلا آنرا مي بينيم موجود و ظاهر
گرديده است.
-باستور
افسانهء توالد ذاتي را باطل نموده و تحقيقاتش ضربهء شديدي بر نظريهء داروين بشمار
ميرود.
پنجم
داروينيهء جديد:
-دارندگان نظريهء داروينيهء
جديد در مقابل نقد علمييكه بالاي نظريه وارد شد مضطرب و پريشان گرديده نتوانستند كه
نقاط ضعف آنرا جبران نمايند، بنابرآن مجبور شدند كه بخاطر تقويهء آن و بخاطر يافتن
دليلي بر تعصب شديد شان افكار و نظريات جديدي از خود ارائه نمايند و يك سلسله تغييراتي بياورند كه از آنجمله
است:
* اقرارشان
به اينكه قانون ارتقاء طبيعي از تفسير عمليهء تطور قاصر ميباشد، و آنرا به قانون
ديگري تبديل كرده و آن قانون را بنام «قانون تحولات ناگهاني» و يا «الطفرات» نام
نهادند و مفكورهء تصادف را به ميان آوردند.
* مـجبور
به اعتراف نمودن به اين امر شدند كه در آنجا چندين اصول وجود دارد
كه از آنها
تمام انواع به وجود آمده اند، اينطور نيست كه صرف يك اصل وجود داشته باشد چنانچه
اسلاف شان به اين عقيده بودند.
* مجبور
شدند كه اقرار نمايند : گرچه ميان انسان و شادي « بوزينه » مشابهت ومماثلت ظاهري
وجود دارد، انسان داراي بيولوجي خاص و جداگانه ميباشد و اين نقطه اي است كه داروين
و همعصران وي در آن سقوط كرده بودند.
* تمام
چيزهائي كه اصحاب داروينيهء جديد با خود آورده اند افكار و نظريات ضعيف و ناتواني
اند و نمي توانند اين نظام حياتي وكوني را كه با نهايت دقت، به تدبير ذات حكيم، «
الذي أعطى كل شئ خلقه ثم هدى» به سير خود ادامه ميدهد، تفسير
نمايند.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
-اين
مفكوره پيش از داروين نيز دانسته شده بود، دانشمندان به اين پي برده بودند كه انواع
متأخيره در وجود و ظهور نسبت به انواع سابقه مترقي تر اند، كه از جملهء دانشمندان
مذكور: راي باكنسون و لينو، بشمار ميروند.
-آنان گفته
اند: « تطور و ترقي يك طرز مشخص است
كه در آن براي تمام عالم رحمت وجود دارد» ولي نظريهء آنها موصوف به صفت لاهوتي
بوده، و در ميان معاملات احياء فراموش گرديده است.
-داروين
نظريهء خود را ازعلم دراسة السكان خصوصا از نظريهء مالتوس تلقين گرفته، و از قانون
وي در انتخاب وانتقاء استفاده برده است، قانوني كه پيرامون از بين رفتن ضعيف توسط
طبيعت بخاطر مصلحت اشياء قوي ، ميچرخد 0
- از ابحاث
جيولوجيكي (ليل) نيز استفاده نموده نظريهء ميخانيكي تطور را درست كرده
است0
-اين نظريه
درجوء واوضاع مناسبي به دينا آمد، زيرا تولدش وقتي بود كه پادشاهي كليسا و دين
ازبين رفته بود، يعني بعد از انقلاب فرانسه وانقلاب صنعتي، درست وقتيكه نفوس آمادهء
پذيرش تفسير مادي زندگي و نيز آمادهء قبول هرطرح فكريى كه آنان را به الحاد نزديكتر
و از تفسيرات لاهوتي وديني دور سازد ، بودند، برابر بود كه آن نظريات درست باشد ويا
غلط.
انتشار
وجاهاي نفوذ:
-داروينيه
سال 1859م ظهور نموده دراروپا منتشر گرديد وبعد از آن به تمام اطراف عالم نقل داده
شده وتا حال هم دربسياري از دانشگاه هاي جهان تدريس ميشود، اين نظريه درعالم اسلامي
نيز ، درميان كسانيكه تربيهء غربي شده اند ودر دانشگاه هاي اروپائي وامريكائي درس
خوانده اند ،پيرواني به خود پيداكرده است
مراجــع
:
أصل
الأنواع
تشارلز داروين- ترجمة إسماعيل مظهر – بيروت- 1973م.
2-سلسلة
تراث الإنسانية
مجموعة من الأساتذة-الهيئة العامة للكتاب– مصر.
3-الطريق
الطويل للإنسان
روبرت ل. ليرمـان- ترجـمة ثابت جرجـس – بيروت
– 1973م.
4-معركة
التقاليد
محمد قطب- مصر.
5-العلم
و أسراره و خفاياه
هارلد شابلي وزميلاه – ترجمة الفندي
و زميله -مصر
1971م.
6-تاريخ
العالم
جمع جون أ. هامرتن- ترجمة إدارة الترجمة – مصر.
7-مصير
الإنسان
ليكونت دي نوي- ترجة خليل الجر- المنشورات العربية.
8-الديناميكا
الحرارية
د. إبراهيم الشريف – مصر 1970م.
9-العلم
يدعو إلى الايمان
كريس موريسون – ترجمة محمود
صالح الفلكي – مصر
1962م.
10-العلمانية
سفر بن عبد الرحمن الحوالي – مكة 1402هـ/ 1982م.
11-الإنسان
و العلاقات
ستيوارت تشيس – ترجمة أحمد حمودة-مصر 1955م.
البشرية
12-معالم
تاريخ الإنسانية
هـ. ج. ويلـز- ترجـمة عبد الـعزيز توفيق جـاويد-
القاهرة – 1967م.
13-نظرية
داروين بين
قيس القرطاس- بيروت 1391هـ.
مؤيديها و
معارضيها
14-التطور
و الثبات
محمد قطب.
15-اللامنتمي
كولـن و لسوف- ترجـمة أنيس زكي حسن –بـيروت
1958م.
16-أثر
العلم في المجتمع
برتراند راسل- ترجمة تمام حسان- مصر.
17-منازع
الفكر الحديث
تأليف جود- ترجمة عباس فضلي-العراق 1375هـ.
18-الإنسان
بين المادية و
محمد قطب – مصر- 1958م.
الإسلام
19-العقل
و الدين
وليم جيمس- ترجمة محمود حب الله- مصر- 1358هـ.
20-العقل
و المادة
برتراند راسل – ترجمة أحمد إبراهيم الشريف- القاهرة
-1975م.
21-مذهب
النشوء و
منيرة على القـادياني- تقـديم مـحمد البهي- مصر -
الارتقاء
1395هـ.
22-بروتوكولات
حكماء
ترجمة محمد خليفة التونسي- مصر.
صهيون
23-معالم
التحليل النفسي
سيجموند فرويد- ترجمة عثمان نجاتي- القاهرة 1966م.
تعريف
:
دروز يك
فرقهء باطنيه است كه به الوهيت خليفهء فاطمي الحاكم بامرالله قائل هستند، اكثر
عقاند خويش را از اسماعيليه گرفته اند، اين فرقه به نشتكين درزي منسوب است، از مصر
نشأت كرد ولي به زودي به سوي شام هجرت نمود، عقايد شان مختلط از چندين دين و چندين
مكفوره است ، همچنان به لازم بودن مخفي نگهداشتن افكار خويش عقيده دارند، بنابرآن افكار
خويش را ميان مردم نشر نمي كنند، حتى به اطفال خويش، تا به سن چهل سالگي نرسند،
آنرا نمي آموزند.
تأسيس و
افراد برازنده :
-محور
عقيدهء درزيه همان خليفهء فاطمي است، يعني: أبو علي المنصور بن العزيز بالله بن
المعزلدين الله الفاطمي كه ملقب به الحاكم بامر الله بود، سال 375هـ/985م تولد شده
و سال 411هـ/1021م كشته شد، وي در افكار، رفتار، و عملكردهاي خود شخص شاذ و
ناآشنائي بود، خيلي قسي القلب بود و در افكارش تناقض وجود داشت، در مقابل مردم حاقد
و كينه توز بود، خيلي زياد كشتارها و
تعذيب هاي بي موجب و بي علت نمود.
-مؤسس
مباشر و حقيقي اين عقيده حمزه بن علي بن محمد زوزني (375هـ/430هـ) ميباشد، و همين
شخص بود كه در سال 408هـ خدائي الحاكم بامر الله را اعلان نموده به سوي آن دعوت
نمود، و كتب عقايد درزيه را نيز وي تأليف نموده است، اين شخص به نزد درزيه چنان از
احترام و تقديس برخوردار است كه حضرت
محمد r نزد مسلمانان ميباشد.
-محمد بن
اسماعيل درزي معروف به نشتكين، كه در وقت تأسيس عقايد درزيه با حمزه يكجا بود، ولي وي در اعلان
نمودن الوهيت الحاكم عجله نموده سال 407هـ آنرا اعلان كرد كه به اين سبب حمزه
بالايش قهر شده مردم را در مقابلش تحريك كرد، بنابرآن وي به سوي شام فرار نموده
آنجا مردم را به سوي مذهب خود دعوت كرد، و فرقهء درزيه ايكه منسوب به نام وي است
قدم به ظهور نهاد، ولي با وجود آن ايشان وي را، بخاطر آنكه از تعاليم حمزه بيرون
شده، لعنت ميكنند، بعدا حمزه پلان قتلش را طرح نموده به سال 411هـ به قتل
رسيد.
-حسين بن
حيدره فرغاني معروف به «اخرم» يا « اجدع»، وي به مذهب حمزه در بين مردم دعوت
ميكرد.
-بهاء
الدين أبو الحسن علي بن احمد سموقي معروف به «الضيف»: وي در زمان غياب حمزه 411هـ
تأثير زيادي در نشر اين مذهب داشت، بسياري از رساله هايى كه به نشر رسانيده اند وي
تأليف نموده است، مثل (رسالة التنبيه و التأنيب و التوبيخ) و ( رسالة التعنيف و
التهجين) و غيره، و همين شخص است كه دروازهء اجتهاد را در مذهب بست، البته بخاطر
آنكه اصول وضع شده از جانب وي و حمزه و تميمي باقي بماند.
-أبو
ابراهيم اسماعيل بن حامد تميمي: داماد و دست راست حمزه در دعوت، كه در مرتبه، بعد
از حمزه قرار دارد.
از جملهء
رهبران معاصر اين فرقه:
-كمال جنبلاط: وي از لبنان بوده و رهبر
سياسي ميباشد، حزب التقدمي الاشتراكي
«يعني ترقي اشتراكي» را تأسيس نموده در سال 1977م كشته شد.
-وليد
جنبلاط كه وي رهبر فعلي شان و جانشين پدرش در رهبري درزيه و قيادت حزب
ميباشد.
-د. نجيب
العسراوي رئيس رابطهء درزيه در برازيل.
-عدنان
بشير رشيد رئيس رابطهء درزيه در استراليا.
-سامي
مكارم، وي با كمال جنبلاط در چندين تأليفش كه در دفاع از درزيه نوشته است، سهم
گرفته بود.
افكار و
اعتقادات :
-به الوهيت «خدائي» الحاكم بامر الله
اعتقاد دارند، وقتيكه وي مرد گفتند: وي غائب شده و باز خواهد گشت
.
-از
پيامبران و رسولان علهيم السلام بكلي انكار نموده آنهارا «ابليس ها» نام نهاده
اند.
-معتقد اند
كه مسيح «موعود» همانا رهبر آنان يعني حمزه
است.
- اهل تمام
اديان ديگر را، عموما و مسلمانان را خصوصا خيلي بد مي بينند، خون، مال، و خيانت با
ايشان را مباح ميدانند.
-به اين
عقيده اند كه دين ايشان تمام آنچه پيش از آن بود منسوخ ساخته است، بنابرآن از تمام
احكام و عبادات و اصول اسلام انكار ميكنند.
-بعضي از
مفكرين بزرگ معاصر شان به سوي هند احرام حج مي بندند، البته به اين عقيده كه عقايد
ايشان از حكمت هند سرچشمه گرفته است.
-به تناسخ
ارواح قائل اند، و ميگويند: ثواب و عقاب توسط نقل كردن روح از جسد صاحبش به جسد نيكبخت و يا بدبخت
ميباشد [يعني اگر مستحق ثواب باشد به بدن نيكبخت و اگر مستحق عقاب باشد به بدن
بدبخت نقل ميكند].
-از جنت و
دوزخ، ثواب و عقاب اخروي منكر اند.
-از قرآن
كريم منكر اند و ميگويند كه اين را سلمان فارسي تاليف نموده است، وخودشان قرآن خاصي
دارند بنام «المنفرد بذاته» يعني
كتاب مستقل.
- عقايد
خويش را خيلي به زمانه هاي قديم نسبت ميدهند، و در انتساب به سوي فرعونيهء قديمه و
حكماء قديم هند افتخار دارند.
- تاريخ به
نزد آنان از 408هـ شروع ميشود يعني و قتيكه حمزه الوهيت الحاكم بامر الله را اعلان
نمود.
-معتقد اند
كه قيامت عبارت است از بازگشت حاكم بامر الله كه وي ايشان را به سوي از بين بردن
كعبه و نابود ساختن مسلمانان و نصارا در تمام اطراف جهان رهبري خواهد كرد، و آنان
بر تمام عالم، تا ابد حكومت خواهند كرد و در آن وقت بالاي مسلمانان ذلت و جزيه را
وضع خواهند نمود.
-عقيده
دارند كه حاكم پنج پيامبر فرستاده است كه عبارت اند از: حمزه، اسماعيل، محمد
الكلمه، أبو الخير و بهاء.
-ازدواج با
ديگران، صدقـه كردن بالاي آنـان،و كمـك كردن شان را حرام دانسته تعدد زوجات و رجوع
در زن طلاق شده را منع ميكنند.
-دروزها
هيچ كس را در دين خود نمي پذيرند و براي هيچ كس اجازهء خروج از آن نيز نمي
دهند.
-درزيه هاي
معاصر از ناحيهء ديني به دو بخش تقسيم شده اند چنانچه سابق نيز همينطور
بود:
-الف:
روحانيون كه اسرار اين گروه به آنان تعلق دارد، روحانيون نيز به سه بخش تقسيم مي
شوند: رئيسان، دانشمندان و سخاوتمندان .
ب:
جثمانيها : اين ها كساني اند كه به امور دنيوي توجه دارند، كه اين ها نيز بدو قسم
تقسيم مي شوند: امراء و جهال.
-اما از
ناحيهء اجتماعي آنان به سلطنت هاي موجوده قائل نيستند و بالاي ايشان شيخ العقل و
نائبان وي مطابق نظام اقطاع ديني حكومت ميكنند.
-همان چيزي
كه فلسفي ها عقيده دارند آنان نيز عقيده مند هستند، از قبيل اينكه: پروردگار شان
عقل كلي را خلق نمود و بواسطهء آن نفس كلي پيدا شد و از نفس كلي ديگر مخلوقات بوجود
آمد.
-در بارهء
اصحاب كرام اقوال زشتي ميگفتند كه از آن جمله است اين گفتهء شان: فحشاء و منكر
عبارت اند از ابوبكر عمر.
-پنهانكاري
واخفا، از اصول عقايد شان بشمار ميرود، اين اخفاء و پنهان كاري از باب تقيه نيست و
تقيه نيز در دين آن ها مشروع است.
-مناطق
آنها خالي از مساجد و ذكر خداوند است با وجود آن گاه گاهي بعضي از آنها بخاطر مصلحت
دعواي اسلام را ميكند.
-شخص درزي
عقيدهء خودرا تا سن چهل سالگي نمي آموزد و به وي نمي آموزانند و تا اين سن كه آن به
نزدشان سن عقلمندي است مكلف نيز به آموختن نمي باشند.
بعضي كتاب
هاي درزي ها:
1-ايشان رسايل مقدسه اي دارند بنام
رسايل حكمت كه تعداد آنها به (111) رساله مي رسد و از تأليفات: حمزه، بهاء الدين و
تميمي ميباشند.
2-ايشان
قرآني دارند بنام المنفرد بذاته.
3-كتاب
النقاط و الدواير، تأليف عبد الغفار تقي الدين البعقلي كه در سال (900هـ) كشته
شد.
4-ميثاق
ولي زمان : اين را حمزه ابن علي نوشته است وقتي عقيدهء شخص درزي برايش آموزانيده شد
به همين كتاب از وي تعهد و پيمان گرفته ميشود.
5-النقض
الخفي: كتابيست كه در آن حمزه تمام شرايع را عموما و اركان پنجگانهء اسلام را به
طور خاص نقض نموده است.
6-اضواء
علي مسلك التوحيد : تأليف دكتور سامي مكارم.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي:
1-از
باطنيه ها بطور عموم و از باطنيهء يونانيه، پيروان ارسطو، افلاطون
و فيثاغورس
بطور خصوص متأثر اند و آنان را سرداران روحي خود مي دانند.
2-اكثر
معتقدات خود را از گروه اسماعيليه اخذ نموده اند.
3-از دهري
ها نيز در عقيده شان به زندگي ابدي متأثر اند.
4-در تعداد
زيادي از افكار و معتقدات خويش از بودائي ها متأثر اند.
5-از بعضي
فلاسفهء فارس، هند و فرعوني هاي سابق
نيز تاثير پذير اند.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-درزيه هاي امروزي در لبنان، سوريه، و
فلسطين زندگي مينمايند.
-اكثريت
غالب شان در لبنان اند و تعداد بزرگي از آنها در فلسطين اشغالي اند كه تابعيت
اسرائيل را اخذ نموده اند و بعضي از آنان در اردوي اسرائيل كار
مينمايند.
-آنان
دفتري در برازيل، استراليا و غيره نيز دارند.
-نفوذ شان
در لبنان تحت رهبري وليد جنبلاط خيلي قوي است كه در تحت لواي حزب اشتراكي تقدمي جمع
شده اند، آنها در جنگ لبنان نقش بارزي داشتند و دشمني شان با مسلمانان براي هيچ كس پنهان
نيست.
مراجع:
1-عقيدة
الدروز عرض ونقد.
محمد احمد خطيب.
2-اضواء
علي العقيدة الدرزية
احمد الفوزان.
3-اسلام
بلا مذاهب
د. مصطفى الشكعه
4-اصل
الموحدين الدروز و
امين طلع.
اصولهم
5-تاريخ
الدعوة الاسماعيلية
مصطفى غالب.
6-تاريخ
المذاهب الإسلامية
محمد ابوزهره .
7-الدروز و
الثورة السوريه
كريم ناشد.
8-طائفة
الدروز
محمد كامل حسين.
9-مذاهب
الدروز و التوحيد
عبد الله النجار.
10-الدروز:
وجودهم، مذهبهم
ابواسماعيل سليم .
و
توطنهم
11-الحركات
في لبنان إلى
يوسف ابو شقرا.
عهد
المتصرفية
12-مذاهب
الإسلاميين
عبد الرحمن بدوي.
تعريف:
راسماليه
يك نظام اقتصادي است كه داراي فلسفهء اجتماعي و سياسي بوده بر اساس گسترش مالكيت
فردي و محافظه برآن استوار ميباشد، مفهوم آزادي را خيلي وسيع نموده است، جهان توسط اين نظام نكبات
زيادي را چشيده است، راسماليه هميشه تا حال فشارها و دخالت هاي سياسي، اجتماعي و
ثقافتي خويش را تكرار مينمايد، و ثقل خويش را بالاي گروه هاي مختلف زمين مي
اندازد.
تأسيس و
افراد برازنده :
-اروپا تحت
حكم نظام امپراطوري روماني قرار داشت و آن نظام را نظام اقتصادي
(Feudl
System) به ميراث برد.
-در ميان
قرن هاي چهاردهم و شانزدهم طبقهء بور جوازيه (Bourgeois) به ظهور
رسيد كه در عقب و داخل مرحلهء اقطاع قرار داشت.
-در عقب
مرحلهء بورجوازيه مرحلهء راسماليه قرار داشت كه مصادف بود به شروع قرن شانزدهم،
ليكن به شكل تدريجي بود.
-ابتداء،
دعوت به سوي آزادي (Liberation)، دعوت به
سوي ايجاد قوميات بي ديني و به سوي كم كردن نفوذ باباي روحي، شروع
شد.
-مذهب آزاد
طبيعي در نصف دوم قرن هجدهم در فرانسه قدم به ظهور نهاد، و
در
آنجا طبيعيين نمايان گرديدند، از مشهور
ترين داعيان اين مذهب افراد ذيل ميباشند:
1-فرانسواكيزني
Francois
Quensnay (1694-1778م) در
فرساي فرانسه تولد شده، در قصر پانزدهم لويس به حيث طبيب كار كرد، لكن بعدا توجه به
اقتصاد نموده و مذهب طبيعي را تأسيس كرد، در سال (1756م) دو مقاله را از دو دهقان و
از جنوب به نشر رسانيد، بعد از آن در سال ( 1758م) جدول اقتصادي را صادر نمود كه در
آن جدول دوران مال را در ميان مردم به دوران دموي تشبيه داده است، در آن وقت ميرابو
در پاره آن جدول چنين گفته بود : «در دنيا سه اختراع بزرگ وجود دارد كه آنها عبارت
اند از نوشتن، نقود، «پول» و جدول
اقتصادي».
2-جون لوك
John
Locke ( 1632-1704م) وي نظريهء طبيعي آزاد را رنگ آميزي نموده در بارهء
مالكيت فردي ميگويد: «اين ملكيت حقي از حقوق طبيعي بوده غريزه ايست كه با نشأت و
نموى انسان نشأت و نمو مينمايد، بنابرآن براي هيچ كسي اجازه نيست كه با اين غريزه
معارضه و مقابله نمايد.
3-ونيز
از افراد برازندهء اين نظريه اند هر يكي : تورجو Turgot، ميرابو Mirabou، جان باتست
ساي J.
B. Say و باستيا.
-بعد از آن
مذهب كلاسيكي قدم به ظهور نهاد، كه افكارش به دست تعدادي از مفكرين آشكار گرديد، كه
از بارز ترين آنان اشخاص ذيل اند:
1-آدم
سميث A.
Smith (1723-1790م) وي مشهور ترين كلاسيكي ها علي
الاطلاق به شمار ميرود، در شهركيركالدي در اسكاتلند تولد شده، فلسفه را فرا گرفت،
در دانشگاه جلاسجو به حيث استاد علم منطق ايفاء وظيفه كرد، سال (1766م) به فرانسه
سفر نموده در آنجا به افراد مذهب آزاد ملاقات نمود، در سال ( 1776م) كتابش را ( بحث في طبيعة
و اسباب ثروة الأمم) به نشر رسانيد، در بارهء اين كتاب ادمون برك، كه يكي از نقاد
است، ميگويد : « اين كتاب بزرگتر از تمام تأليف هايى ميباشد كه آنها را قلم بشر
نوشته است.
2-دافيد
ريكاردو David
Ricardo ( 1772-1823م) قوانين توزيع درآمد در اقتصاد راسمالي را شرح نمود،
وي يك نظريهء معروفي دارد بنام «قانون تناقص الغلة» و نيز گفته ميشود كه وي يك مفكورهء فلسفي
مختلط با انگيزه هاي اخلاقي داشت، البته اين مفكوره را از اين قولش استنباط نموده
اند كه ميگويد: «هركاري كه از احساس محبت و دوستي باديگران، صادر نشود آن كار منافي
اخلاق شمرده خواهد شد».
3-روبرت
مالتوس Robert
Maltus ( 1766-1836م) كلاسيكي اقتصاد دان انگليسي چپگرا است. نظريهء
مشهوري در بارهء ساكنين زمين ارائه نموده ميگويد: تعداد ساكنين مطابق دوره هندسي
زياد ميشود، در حاليكه حاصلات زراعتي مطابق دورهء حسابي زياد
ميگردد.
4-جون
استيوارت مل J.
Stuart Mill ( 1806-1873م) وي
حلقهء اتصال ميان مذهب فردي و مذهب
اشتراكي به شمار ميرود، سال ( 1836م)
كتاب خود را (مبادي الاقتصاد السياسي) به نشر رسانيد.
5-لورد
كينز Keyns (1883-1946م) وي
صاحـب نـظريـه اي است كه به
نام خودش تسميه شده است، و آن نظريه
پيرامون توانمندي و مشغول ساختن ميچرخد، اين نظريه از ديگر نظريه ها برتري و تفوق
كسب نموده است، زيرا فضليت تحقيق پيرامون مشغول ساختن كامل قواي كارگر در جامعهء
راسمالي، به سوي وي باز ميگردد، اين نظريهء خود را ضمن كتابش ( النظرية العامة في
التشغيل و الفائدة و النقود ) ذكر كرده، و كتاب مذكور را سال 1936م به نشر
رسانيد.
6-دافيد
هيوم (1711-1776م) صاحب نظريهء نفعيه Pragmatism وي اين نظريه را به شكل متكامل وضع نموده است، نظريه چنين ميگويد :
( ملكيت خاصه تقليدي است كه مردم از آن پيروي نموده اند، و بايد هم آنرا پيروي
كنند، زيرا درآن فائدهء ايشان است)0
7-ادمون
برك : وي ازجملهء مدافعين از ملكيت شخصي، بر اساس نظريهء تاريخي ويا تقادم ملكيت،
به شمار ميرود0
افكار و معتقدات :
1-پايه هاي
راسمالي
:
-جسجوي فايده به طرق واسلوب هاي
گوناگون، مگر طريقي كه آنرا دولت به خاطر ضرر عام منع كرده باشد مثل مواد
مخدر.
-احترام به
ملكيت فردي از طريق اينكه راه براي هر انسان باز گردد تا تمام قدرت خود را در راه
كثرت دارائي بكار اندازد، سرمايه اش حمايت شود، به آن تجاوز صورت نگيرد، قوانيني كه
سبب نموي آن ميگردد كاملا مراعات شود، و دولت در زنـدگي اقتصـادي جز بـه اندازه
ايكه آنرا نظام و استحكام امنيت تقاضا دارد،
ديگر دخالت
نداشته باشد.
-همچشمي و
سبقت جستن در بازارها (Perfest
Competition).
-نظام
آزادي نرخ (
Price
System)، جاري
ساختن اين آزادي مطابق تقاضاهاي عرضه كردن و خواستن، و به كار انداختن قانون نرخ
نازل در راه رائج ساختن مال و فروش آن.
2-اشكال و
انواع راسمالي:
-راسمالي تجارتي كه در قرن سانزدهم، در
عقب از بين رفتن اقطاع ظاهر شد، كه تاجر شروع به انتقال توليدات از مكان به مكان
ديگر، مطابق تقاضاي بازار نمود و بدين طريق رابطه اي ميان توليد كننده و
استفاده كننده ايجاد
كرد.
-راسمالي صنعتي كه، پيشرفت صناعت، و به ميان آمدن
آلات بخاريه، كه آنرا جيمس وات سال
1770م اختراع نمود، و همچنان به ميان آمدن ماشين با فندگي 1785م، در ظهور آن كمك نموده باعث شد كه
در اوائل قرن نوزدهم انقلاب صنعتي اول در انجلترا و بعد از آن در اروپا به صورت
عموم برپاگردد، راسمالي صنعتي بر اساس جدائي رأس المال از كارگراستوار ميباشد، يعني
بين انسان و اسباب كار.
-نظام
كارتل (Kartel
System ): يعني توافق شركت هاي بزرگ در تقسيم بازارهاي جهاني ميان خودشان، كه اين كار
براي شان موقع را مساعد ميسازد تا به آزادي كامل در اين بازارها احتكار نمايند و
دارائي مردم را از آنها سلب نمايند، اين مذهب در آلمان و جاپان منتشرگرديده است
.
-نظام ترست
(
Trust
System) مقصود از
آن اينست كه يكي از شركت هاي مسابقه كننده را بايد تقويه نمود تا كه توليد بهتر
داشته، به نفوذ و سيطره بر بازار توانمندتر باشد.
3-افكار و
معتقدات ديگر:
-مذهب طبيعي كه اساس و تهداب راسمالي به
شمار ميرود، به امور و اشيائي فرا ميخواند كه بعضي از آن قرار آتي ميباشد:
* زندگي
اقتصادي زير فرمان نظام طبيعي بوده ساختهء دست كسي نيست، چون به همين صفت ترقي و
پيشرفت خود بخودي براي زندگي بار مياورد.
* دولت
بايد در زندگي اقتصادي دخالت نداشته باشد، بلكه وظيفه اش فقط حمايت از افراد و
اموال، حفظ امنيت، و دفاع از وطن مي باشد.
* آزادي
اقتصادي براي هر فرد، به طوريكه هر فرد اختيار دارد كه چه كار كند و هر كاري مناسب
برايش باشد آنرا اختيار كند، از اين قاعده به اين عبارت مشهور تعبير كرده اند : «
بگذار كار كند، بگذار برود»(Laisser
fair Laisser Passer).
-ايمان و
باور راسمالي به آزادي خيلي زياد مفضي به نابساماني هاي اعتقادي و اخلاقي گرديده
است و لغزش ها و نكبات غربي ها كه ناشي از ضياع فكري وخلاء روحي بوده و سبب تباهي
جهان گرديده است متولد از همين عقيده ميباشد.
-پايين
بودن مزد و درخواست كار زياد در كارگر باعث شده كه تمام افراد يك خانواده مصروف
كارشوند، و اين امر مفضي بر آن شده كه رشته هاي خانوادگي از هم بكسلد و روابط
اجتماعي در ميان شان از بين برود.
-از
مهمترين نظريات آدم سميث اين بود كه: نمو، پيشرفت و اوج زندگي اقتصادي موقوف به
آزادي اقتصادي ميباشد.
-اين آزادي
به نظر وي به طرق ذيل حاصل
ميشود:
* آزادي
فردي كه براي انسان اختيار آن عملي را ميدهد كه موافق استعدادش باشد و درآمد مطلوبش
در آن حاصل شود.
* آزادي
تجارتي كه در آن توليد، داد و گرفت و صادر نمودن، در يك فضاء مسابقهء آزاد تكميل
ميگردد.
-راسمالي
ها معتقد اند كه آزادي براي فرد، بخاطر حصول موافقت ميان وي و ميان اجتماع يك امر ضروري ميباشد، ديگر اينكه
آزادي قوهء باعثه بر توليد بوده حقي از حقوق انساني و تعبيري از كرامت و شرافت بشري
ميباشد.
4-عيب ها و
خرابي هاي راسمالي:
-راسمالي نظامي است كه ساخته و پرداختهء
دست بشر بوده مساوي به نظام كمونستي و ديگر نظام هاي ساخته شدهء بشر ميباشد، و از
نظام الله كه آنرا براي بندگان خود و مخلوق خود از اولاد بشر، راضي شده است بدور
ميباشد.
-خود خواهي
و انانيت: طوريكه يك فرد و يا چند فرد محدود بر بازارها طبق مصالح شخصي خويش حكومت
ميكنند، و ضرورت اجتماع را در نظر نگرفته به مصلحت عامه احترام نمي
گزارند.
-احتكار :
شخص راسمالي اموال را جمع نموده يكجا انبار مينمايد، و وقتيكه از بازار ناپديد
گرديد آن را برآورده به نرخ خيلي بالا آنرا به فروش ميرساند تابدين و سيله
داروندار
محتاجين و ضعيفان را از ايشان سلب نمايد.
-همانطور
كه كمونستي در سلب و الغاء مالكيت فردي افراط و مبالغه نموده راسمالي در احترام و
بزرگداشت آن افراط كرده است.
-همچشمي و
مسابقه : اساس راسمالي زندگي را ميدان داغ مسابقه ساخته است، زيرا همهء مردم در راه به دست
آوردن غلبه و سبقت سعي ميكنند، و زندگي به دستور آن به جنگلي تبديل ميشود كه در آنجا قوي ضعيف را ميخورد، بسياري
اوقات چنين هم ميشود كه آن مفضي به مفلس شدن كارخانه ها و شركت ها، در زمان اندك
ميشود.
-خالي
ساختن دست كارگر: زيرا راسمالي كارگران را به حيث كالا مسخر به مفهوم داد و گرفت
ساخته هر لحظه در معرض تغيير و تبديلي قرار ميدهد و اين امر سبب ميشود كه كارگر كار
زيادتر و بهتري كند و يا مزد كمتري بگيرد.
-بيكاري:
در جامعهء راسمالي بيكاري يك پديده مألوف و آشنا به شمار ميرود، وآن وقتي به كثرت
ظاهر ميشود كه توليد زيادتر از مصرف باشد، زيرا در اين صورت صاحب كار ازمزد اضافيي
كه به دستهاي آنان قرار ميگرد و به دوش صاحب كار سنگيني ميكند، استغناء حاصل
مينمايد [و از دوش خود آنرا دور ميكند].
-زندگي
هيجان انگيز: كه اين در نتيجهء گشتي گيري و مقابله ايست كه ميان طبقهء سرمايدار و
طبقهء محروم برپا ميباشد، زيرا مقصود اصلي طبقه اول جمع كردن مال از هر طريق ممكن
بوده و طبقهء محروم در فكر بدست آوردن قوت زندگي ميباشد، و در ميان اين دو طبقه هيچ
نوع تعاطف و تراحم وجود ندارد.
-استعمار :
اين بخاطري در نظام راسمالي وجود دارد كه راسمالي در جستجوي مواد اوليه «مواد خام» و در جستجوي بازارهاي جديد
براي به فروش رسانيدن توليدات خويش ميباشد، بنابراين در راه استعمار گروه ها و ملتها به پيش رفته در
عمق آن فرو ميرود، البته در قدم اول استعمار اقتصادي و در قدم دوم استعمار فكري، سياسي و ثقافتي به صورت عموم، واين
علاوه بر استرقاق اقوام و تسخير دست هاي كارگران در مصالح خويش
ميباشد.
- جنگها و
ويرانگريها: بشر انواع و اقسام عجيبـي از قتل و ويراني را كه در طبيعت استعمار موجود ميباشد، مشاهده كرده است،
استعماري كه بدترين و شديد ترين حالات را به مردم زمين فرود آورده
است.
-راسمالي
ها در سياست و حكومت به نظام ديموكراتي اعتماد دارند، كه در بسياري وقتها اين
ديموكراتي با خواهشات نفساني يكجا شده از حق، عدالت و راستي بدور
ميباشد.
-نظام
راسمالي بر اساس سود «ربا» استوار ميباشد، و اين امر واضح است كه سود جوهر اصلي بدي
هائي ميباشد كه تمام عالم از آن زيانمند گرديده اند.
-راسمالي
به انسان به اين حيثيت نظر و معامله ميكند كه وي يك موجود مادي ميباشد، از ميل
هاي روحي و اخلاقي اش به دور بوده
دعوت به سوي جدائي بين اقتصاد و اخلاق مينمايد.
-راسمالي
در صورت زياد شدن اموال، به سوختاندن اموال زياده و يا در بحر انداختنش امر ميكند،
البته بخاطر آنكه نرخ از جهت كثرت عرضهء كالا پائين نرود، اين عمل را در حالتي
انجام ميدهند كه بسياري از گروه هاي مردم شكايت از گرسنگي دارند، چنان گرسنگي كه
ايشان را به هلاك نزديك كرده است.
-راسمالي
ها به توليد مواد كماليه [ اشيائيكه غير از مواد اوليه اند و در زندگي روزمره، مردم
به آن محتاج نيستند] ميپردازند و براي آن دعوت هاي چشمگيري انجام ميدهند، بدون
اينكه به ضرورتهاي اوليهء جامعه كدام توجهي داشته باشند، زيرا آنها از اول تا آخر
در جستجوي فايده اند.
-راسمالي
بسا اوقات است كه وقتي سن كارگر بزرگ ميشود بدون حفظ تقاعدش، آنرا از كار سبكدوش
مينمايد، ولي اين پيش آمد، به سبب
اصلاحاتي كه در راسمالي در اين اواخر
آمده، شدت خودرا از دست داده است.
5-اصلاحاتي
كه در راسمالي آورده شد
:
-تا سال 1875م بزرگترين مناطق راسمالي
در تقدم و پيشرفت انجلترا بود،
ولي در ربع آخر قرن نوزدهم هريكي از
ايالات متحده و آلمان قدم به ظهور نهاد و بعد از جنگ جهاني دوم جاپان ظاهر
شد.
-در سال
1932م دولت دخالت خود را به شكل گسترده اي در انجلترا آغاز نمود، و در ايالات متحده
از سال 1933م دخالت دولت رو به افزايش گرفت و در آلمان از دوران هتلر شروع شد،
البته اين دخالت ها بخاطر حفظ استمرار نظام راسمالي بود.
-دخالت
دولت در مواصلات، تعليم و رعايت حقوق هموطنان ظاهر شد و همچنان در درست كردن
قوانيني كه جنبهء اجتماعي داشته باشد، مثل: ضمان اجتماعي، تقاعد، بيكاري و عاجز
بودن، حفظ صحت، خوب ساختن خدمات، و بالا بردن سطح زندگي، اثر
گذاشت.
-راسمالي
بخاطري توجه بسوي همين اصلاحات جزئي نمود كه كارگران به حيث قوهء انتخاب كننده در
مناطق ديموكراتي تبديل شدند، سبب ديگرش متوقف ساختن سيلاب كمونستي بود كه خودرا
ناصر كارگران و مدافع حقوق آنان قلمداد ميكرد و نيز سبب سومش فشار مدافعين حقوق بشر
بشمار ميرود.
ريشه هاي
فكري و اعتقادي :
-راسمالي در ريشه هاي خود بر اندكي از
فلسفهء قديم رومان اتكاء دارد كه علايم آن در رغبت وي به داشتن قوت و گسترش نفوذ و
سيطره ظاهر ميشود.
-راسمالي
باتغييرات و تقلبات زيادي به پيش آمده
كه از اقطاع به بورجوازيه و ازآن به راسماليه نقل كرده و در خلال آن افكار و
اصولي را كسب نموده كه همه اش به مفكورهء توجه و عزت بخشيدن به مالكيت فردي و دعوت
به سوي آزادي جمع ميشود.
-در اصل بر
افكار مذهب آزاد و مذهب كلاسيكي استوار ميباشد.
- راسمالي
در قدم اول با دين مقابله نموده از زير سلطهء كليسا سركشي و تمرد مينمايد و در قدم
دوم با تمام قوانين اخلاقي مقابله دارد.
-راسمالي
با هيچ قانون اخلاقي سروكار ندارد مگر با قانوني كه نفعي برايش برساند، خصوصا كه
نفع اقتصادي باشد.
-از براي
افكار و آرائي كه طي انقلاب صنعتي در اروپا به ميان آمده، رول مهمي در تعيين مظاهر
راسمالي بوده است.
-راسمالي
به سوي آزادي دعوت ميكند و از آن دفاع مينمايد، لكن آزادي سياسي به آزادي اخلاقي
تبديل گرديده بعدا طي مرحله اي به اباحيت تغيير نمود.
انتشار و
جاهاي نفوذ:
-راسمالي
در كشورهاي : انجلترا، فرانسه، آلمان، جاپان، ايالات متحدهء امريكا، و اكثر دولت
هاي غربي به اوج خود رسيده.
-اكثر كشور
هاي جهان در فضاء دنباله روي زندگي ميكنند، يا دنباله رو و تابع نظام كمونستي اند و
يا از راسمالي، ولي اين تابعيت [ از كشوري به كشور ديگري] فرق ميكند كه در بعضيها
به طور مباشر دخالت دارد، و بعضي صرف در امور سياسي و موقف هاي حكومتي بر آن اعتماد
ميكنند.
-نظام
راسمالي مثل نظام كمونستي جانب اسرائيل را گرفته به صورت مستقيم و يا غير مستقيم آنرا
تأييد و تقويه مينمايد.
مراجــع:
1-أسس
الاقتصاد بين
تاليف ابولأعلي المودودي ترجمة محمد عاصم
الإسلام و
النظم المعاصرة
حداد-ط3-1391هـ 971ام-مطبعة
الامان-
لبنان.
2- المذاهب
الاقتصادية الكبرى
تأليف جورج سول- ترجمه راشد البراوي.
3- النظم
الاقتصادي في العالم
د. احمد شلبي- ط1-النهضة المصرية-
1976م.
4- معركة
الاسلام والراسماليه
سيدقطب –ط2-مطبعة دارالكتاب
العربي-
1371هـ/1952م.
5-الاقتصاد
في الإسلام
حمزة الجميعي الدهومي-ط1-
مطبعة التقدم
در قاهره-1399/1979.
6-
الاقتصاد الإسلامي
د. محمد احمد صقر-ط1- مطابع سجل
مفاهيم و مرتكزات
العرب-نشر دار النهضة العربية در قاهره -
1398هـ/1978م.
7-
اقتصادنا
محمد باقر صدر- دار الكتاب اللبناني-
دار الكتاب المصري- 1398هـ/1977م.
8-
فلسفتنا
محمد باقر صدر- دارالتعارف
للمطبوعات
- بيروت- لبنان- 1379هـ.
9-
الاقتصاد الإسلامي
المركز العالمي للابحاث و الاقتصاد-
ط1-1400/1980م
10-حركات و
مذاهب في
فتحي يكن- مؤسسة الرسالة- ط2-
ميزان
الاسلام
1397هـ/1977م.
مراجع
بيگانه :
1- D. Villey: A La Recherche d une Doctrine Economiques, Ed:
Genin Paris, 1967.
Paris
1956.«Cours
deconomie politigue»2- J. Marchal
3- J. M. Kenes, General Thcory of Employment interest and Money
(Harcourt. Brace and Company, 1933).
4- George N. Halm Econom: A Domparative Analysis, Holt, Rinchart
Winston Ltb. New York.
5- Gunnar Myrdal, Against the Stream, published by Panthcon
press. Cambridge University Press 1972.
6- Lord Bowdan and S. T. S. AL- Hasani. The probphet and the loss
or a fair shower of
the
proceeds, the Guardian. Thursday June 5-1975
7- Abdul – Hamid Ahmad Abu Sulayman : The Theory of the Economics
of Islam, Proceedings of the Third East Coast Regional Conference. Theme
Contempor – ary Aspects of Economic and Socaial Thinking in Islam, Moslem
Students Association, Holiday Hills, April
12, 1968, PP. 26-
83.
8- Adam Smith, the wealth of Nations.
9- Encyclopaedia Britannica, vol.2 p. 535,976.
تعريف:
روتاري يكي
از گروه هاي ماسونيه ميباشد كه بالاي آن يهوديت جهاني تسلط دارد، وبه نام ( مجلس
روتاري ) ROTARY CLUB ياد ميشود،
اين اسم براي گروه مذكور از نام
ديگري اخذ شده يعني از((IN
ROTATION اين عبارت، باجماعت هاي اولي اين گروه، كه درمكاتب خويش جلسه هائي
به شكل نوبتي تشكيل ميدانند، همراه بود0
تأسيس
وافراد برازنده :
- سال 1905م اولين مجلس روتاري را،
محامي [وكيل مدافع ] بول هاريس، درشهر شيكاغو، تأسيس نمود0
- بعد از
سه سال شخص ديگري بنام شيرلي بري باوي يكجا شده وبه صورت چشمگيري حركت را توسعه
بخشيده وبه حيث سكرتر حزب تعيين گرديد، ولي درسال 1942م از اين حزب استعفاء
نمود0
- بول
هاريس (مؤسس ) سال 1947م وفات نمود، و درآن وقت اين حركت به 80 دولت رسيده بود و
6800 مجلس و 327000 عضو داشت0
- حركت سال
1911م به دبلن ايرلند نقل داده شد ،
بعد از آن توسط فعاليت شخصي بنام مستر مورو در بريطانيا منتشر گرديد، اين شخص از هر
عضو جديد چند فيصد درآمدش را طلب ميكرد [ يعني از معاشش چند فيصد ميگرفت].
- سال
1921م درمادريد مجلس روتاري تأسيس شد، ولي بعدا دوباره بسته گرديد، و اجازهء فعاليت
براي شان در تمام اسپانيا داده نشد.
- سال
1921م در فلسطين نيز مجلس روتاري تشكيل شد، وقتيكه صهيونيست ها دولت اسرائيل را در
خواب ميديدند، اين شاخه اولين شاخه هاي اين گروه در مناطق عربي بشمار
ميرود.
-در دهه
هاي سي تأسيس مجالس روتاري در مراكش و الجزاير، زير نظر استعمار فرانسه، تكميل
گرديد.
-در طرابلس
غربي نيز شاخه اي از روتاري موجود است كه از اعضاء مجلس ادارهء آن مستر جون روبنسون
و مستر فون كريچ بشمار ميروند.
-رئيس سال
1974م مجلس روتاري اسرائيل، يعقوب بارزيف به تاريخ 14/3/1974م اسرائيل را به قصد
شهر(تاورمينا ) در صقليه ترك گفت، البته بخاطر اشتراك در مجلس شوراي روتاري كه
تنظيم آنرا مجلس روتاري ايطاليائي به عهده داشت، شخص مذكور در آنجا ادعا نمود كه در
آيندهء نزديك مجلسي از عربها واسرائيلي ها تشكيل خواهد شد، كه در آن همراه با وفد
اسرائيل وفدهاي تعدادي از دولت هاي عربي نيز شركت خواهد كرد.
- اولين
سخنگوي در آن مجلس مختار عزيز، نمايندهء مجلس روتاري تونس بود، بعد از آن
يعقوب بارزيف يهودي سخن را آغاز
نمود.
افكار و
معتقدات:
-عـدم اعتبار دين و بي ارزش شمـردن آن
در پذيرفـتن عضو، و در روابط ميان
اعضاء، مسئلهء وطن نيز هيچ ارزشي
ندارد.
-مجالس
روتاري براي افراد خويش تلقين مينمايد كه نزد خود جدولي تشكيل دهند و در آن جدول
فهرست ادياني را كه به آنها مجلس روتاري اعتراف دارد [به رسميت مي شناسد] عادلانه،
به ترتيب ابجدي، درج نمايند: بودائيه، مسيحيه، كونفوشيوسيه- هندويه، يهوديه،
محمديه، … و در آخر جدول تاويه قرار
دارد، تاويه يك عقيدهء چيني است كه در قرن ششم قبل از ميلاد به وجود آمد، اين ديانت
عقيده دارد كه طريق حصول سعادت و نيكبختي همانا پوره كردن خواهشات غريزهء بشري و
آسان ساختن علاقه هاي اجتماعي و سياسي ميان تمام افراد بشر
ميباشد.
-ساقط
ساختن اعتبار دين حمايت از يهود را زياد ساخته، دخول شان را در تمام فعاليت هاي
حياتي آسان ميسازد، و اينكه در هر مجلس [يعني در هر شاخهء گروه روتاري] حد اقل يك
يا دو فرد يهودي بالضرور وجود ميداشته باشد ادعاي قبلي را روشن
ميسازد.
-عمل خير
نزد آنان بايد بدون در نظر داشت پاداش مادي و يا معنوي، انجام داده شود، و اين فكر مصادم و مخالف است با نظر
ديني كه ميگويد: هر عمل خير به طريق تطوع، پاداش دو چندان به نزد خداوند
دارد.
-آنان
اجتماع هفته وار دارند، و بالاي هر عضو لازم است كه حد اقل 60% در هر سال در اين مجالس حاضر
باشد.
-دروازهء
عضويت براي هـركس باز نيست، ولي بالاي شخصي كـه ميخواهـد
شامل گروه
شود لازم است كه منتظر بماند تا مجلس مطابق قانون پذيرش، اعلان پذيرفتن و شموليت را نمايد.
-طبقه بندي ها به اساس وظائف عمده صورت ميگيرد وطبقه ب